فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سهراب جانِ سپهری . .
اولینباری که روایتگری کردم ، نامِ تو را بر زبان آوردم فرماندهترین فرماندهی من . حدِ دوست داشتنم را نمیتوانم توصیف کنم . . . وقتی چشمانم قفل به چشمانت شد که روی جلد این کتاب نقش بسته بود ، بی درنگ کتاب را از توی قفسه برداشتم و خریدم .. میخواهم به تمام عالمیان بگویم که تو ، رئوف ترین فرماندهی تاریخِ انقلابمان بودی . .
پ.ن : بخرید ، بخونید ، کیف کنید !!
#شهسوار
او پرسید : ببینم تو کی هستی ؟ چه کاری ای ؟
او نگاهی به قد و بالای حاج احمد انداخت و همانطور که گوشهی سبیلش را میچرخاند گفت : ما کومله هستیم !
چشمتان روز بد نبیند ، تا گفت کومله هستیم ، حاج احمد چنان گذاشت زیر گوش طرف که او با آن هیکل و دبدبه ، نقش زمین شد .
- میخواهم با تو باشم
در راه خطاب به یکی از کردهها گفتم : اگر احمد متوسلیان رو ببینی ، اونو میشناسی ؟
مرد کرد گفت : نه ، قیافشو ندیدم .
یک نگاه به حاج احمد انداختم و به مرد کرد گفتم : اون مردی که کنارت نشسته حاج احمد متوسلیانِ .
مرد کرد نگاهی به حاج احمد کرد و حاج احمد هم در چشمان او خیره شد . هنوز از حاج احمد چشم از چشم او بر نداشته بود که متوجه شدیم مرد کرد شلوارش را خیس کرده است . ..
- میخواهم با تو باشم
شِیخ .
هجوم درگیری های ذهنیم به حدی افزایش پیدا کرده نمیدونم در مورد کدومشون باهاتون صحبت کنم .. .
.
تنھا مکانِ امن
همین نوشتن است .
.