🔰 ماجرایِ طلبگی و تبلیغ
تابستانهای سالهای کودکی و نوجوانی به خواندن کتاب و نوشتن مطالبی که در طول سال آموخته بودم گذشت و ایامی نو آغاز گشت . بهار جوانی از راه رسیده بود و اینک وقت آن بود که شکوفههای معنویت در دل و جانم رشد کنند و ثمر بدهند .
اینک تابستانی متفاوت از راه رسیده بود . تابستانی که در کنار همسفرم تا بهشت داشت به سر میشد . مردی که چنان من انتخاب کرده بود در مسیر طلبگی گام بردارد و نگاهش به دنیا متفاوت از دیگر آدمیان بود .
از کودکی مشتاق آن بودم که مباحث دینی را برای دیگران شرح دهم و در کنار خودسازی مشغولیت یابم به رفع سوالات و شبهاتی که در پیرامونِ من وجود دارند .
دههی اول محرم آغاز شده بود و من قدم به قدم همراهِ همسرم به سمت مکانی حرکت میکردم که بنا بود یک دهه در آنجا به تبلیغ و تبیین بپردازم چرا که اصلی ترین رسالت طلبه همین است .
از روزهای اول تبلیغ بگذریم . میخواهم از روزی بگویم که دلنشین بود و از حافظهام پاک نخواهد شد . عصر بود ، جایزهها و هدیهها را روی صندلی عقب گذاشته بودیم . حواسم پرتِ مطالبی بود که آن روز میخواستم برای کودکان بگویم . مسیر به سمت مجتمعی میرفت که در آن یک هفته ای میشد با همسرم برای تبلیغ اعزام شده بودیم . به محض آنکه ماشین مقابل ساختمان ایستاد ، تصویری در قاب چشمانم نقش بست که روحم را تازه کرد و قلبم ذوقِ عظیمی را در خود احساس کرد . بچه ها به سمت ما میدویدند . دخترها با محبت من را در آغوش میکشیدند و ابراز میکردند که حسابی دلتنگمان شده اند . پسر ها با محبت دستان همسرم را میکشیدند و به سمت حیاط میرفتند . حالا دیگر ما خانم و آقای غریبه نبودیم بلکه شده بودیم شوقِ عظیمی که در دل بچه ها کاشته شده بود تا هر روز عصر به حیاط مجتمع بیایند و به حرفهای ما گوش دهند .
روزهای آخر افتخار بچه ها آن بود که دست به سینه بنشینند و برای حاج آقا سورهی حمد را قرائت کنند . یا شعر هایی حفظ کنند که از امامِ مهربانشان حسین علیه السلام میگوید .
اولین تابستان مشترک من وَ همسرم ، به تبیین مسائل دینی و تبلیغ و انجام وظایف طلبگی گذشت .
من به معجزهی محبت ایمان آوردم و پس از تجربهی تبلیغی که در دههی اول محرم به آن رسیدم ؛ دانستم که عشق ، میتواند اثر گذار ترین ابزار باشد برای نشر مطالب دینی .
دلتنگ آن روزها هستم ...
✍🏻 #طلبهیجوانِحزباللهی
امروز کلاس حلقهی صالحینم رو با یک دانش آموز برپا کردم . مهم نیست چند نفر ؟ یا چند ساعت ؟
یکی تربیت میشه ، خوب تربیت میشه. بزرگ میشه ، فرمانده میشه ، بعد بهش میگن حاج قاسم ! تک نفره دنیا رو تکون میده . بین میلیونها میلیون آدم ، یکی بشه حاج قاسم واسه کل دنیا بسه .
#حلقه_صالحین
شِیخ .
التیامِ خستگیها .. سلام بر شهدا ❤️
شهدا ...
پناهگاهِ امنِ امینِ انسانهایِ دلشکستهاند.
همانهایی که پَر گشودند و از جانِ ارزشمندشان گذشتند تا اسلامِ عزیز، زنده و جاویدان و سرافراز بماند .
هرکجا دلهای شکسته به سمتِ منبعِ نامحدودِ محبتِ شهدا کشانیده شد. به حال مطلوبی رسید و خواستههای دل، محقق شد!
اینک وقتِ آن است که متوسل شویم به انوارِ چشمانِ رسول اکرم ص و سربازانِ شهیدِ از جان گذشتهی راهِ حق و حقیقت تا سپاهِ حق در برابر رژیمِ منحوسِ صهیونیسم پیروز شود .
✍🏻 #طلبهیجوانِحزباللهی
#سلامبرشهدا
حضرت زینب به ما یاد داد در کنارِ رعایتِ چهارچوب هایی که دین برای یک خانم قائل شده، میشه مقتدر و حماسه آفرین و تبیینگر بود . میشه نقش آفرین و تاریخ ساز بود !
تولدت مبارک اَبَر قهرمانِ تاریخ 🌸
امشب دانشگاه سخنرانی دارم ، محتوای سخنرانی رو که آماده کردم خیلی باب میلم شد ، وقت کنم همین روزها تایپ میکنم براتون میفرستم مطالعه کنید . .
سلام علیکم رفقای جان .
ایامِ گذشته ، متنِ مختصرِ حماسه طورِ با احساسی در رابطه با مسالهی غزه نگاشته و با شما به اشتراک گذاشته بودم !
احتمالا هنوز فراموشش نکرده باشید . اتفاقی که بغضِ گلویم و ذوقِ در چشمانم شد ، محبتِ شما نسبت به این پست بود .
امروز یکی از دوستانِ عزیزِ ما که دنبال کنندهی کانال هستند ، پادکستی برای بنده ارسال کردند که با صدای زیبای دلنشین خودشون بود و البته متنی که من نوشته بودم . با کسب اجازه از صاحب اثر ، این صوت رو با شما به اشتراک میزارم .
در انتشار این صوت ...
دست یاری شما را خواهانم :)
#از_طرف_مدیرِ_کانال
• فـلسـطـٖین !.mp3
3.96M
عاقبت ، هجوم ناگهان عشق
فتح خواهد کرد پایتختِ درد را (:
گوینده - معصومہحاجیبابایی
نگارنده - طلبهیجوانِحزباللهی
#فلسطین | #غزه
@Sheikh_Alii
🔸 ماجرای دانشگاه .
خیال نمیکردم دنیای طلبگی ،
زندگانیام را گره بزند به تجربههایِ
شیرینِ وصف ناشدنی در سنینِ پایینِ جوانی .
آن روز ، صبحِ دل انگیزِ شاعرانه ام را با نامِ مبارک حضرت زینب سلام الله علیها آغاز کردم و با اشتیاق در پی آن بودم تا مطلبِ جوان پسندِ پر مغزی آماده کنم . چرا که عصر آن روز افتخار داشتم در محضر دانشجویان باشم و سخنرانی کنم .
هرچه دل گفت ، نگاشتم و هرچه عقل گفت زیرکانه به آن اضافه کردم و از چاشنیِ روایتها به محتوایِ شیرینم افزودم .
به هر شکل از اذان صبح تا اذان مغرب ، بی وقفه تلاش کردم تا مطلب بسیار مناسبی آماده کنم . اولین تجربهی سخنرانیام در میان جمع دانشجویان بود و من به عنوان یک طلبهی جوان که سن و سالم از بسیاری از آنها کمتر بود قرار بود در آنجا حضور یابم .
نخستین باری نبود که برای سخنرانی میرفتم ، در مساجد و محافل حوزهی علمیه و دبیرستانهای دخترانه ، بارها حضور یافته بودم . ولیکن در دانشگاه ، خیر ! و همین امر برایم جذابیتِ فوق العادهای به ارمغان آورده بود .
تا عصر که پا در نمازخانهی دانشگاه بگذارم دل توی دلم نبود و اشتیاقِ فوقالعاده ای داشتم . زمان گذشت و هنگامهی دیدار با دانشجویان فرا رسید . به محض آنکه در نمازخانه وارد شدم ، گویا که روحم با آب روان برخورد کرده باشد تازه و سرزنده شدم و از نشاط دانشجویانِ جوان ، نشاطِ بی نظیری در قلبم احساس کردم .
جمعِ بامحبتشان عجیب دل و جانم را شیفته کرده بود و الحمدالله به لطف بانوی صبر و مقاومت ، من نیز در جوار دوستان دانشجویم سخنرانی خوبی داشتم .
آنچه که برایم اهمیت داشت اثر گذاری کلامم بود و رسوخ در قلب دانشجویان . که الحمدالله میسر شد . .
✍🏻 #طلبهیجوانِحزباللهی
جمعه ، حوالیِ سه بامداد .
[ رسمِ پرچمِ رژیمِ کودککُشِ
اسرائیل ، کفِ خیابان ]
#مرگ_بر_اسرائیل
یادتونه قدیم ترها
بهتون گفتم برید به سمتِ حرفه ای که بهش علاقه دارید و به واسطهی همون استعداد و علاقه به جهان اسلام خدمت کنید ؟
حالا اخبارو پیگیری میکنی ؟ میبینی تو ماجرای غزه ، چندتا خبرنگار جونشونو فدا کردن و به شهادت رسیدن ؟ شاید اون روزی که داشتن تلاش میکردن برای رسیدن به خواستهشون خیلی ها پشتشونو خالی کردن ، یا خیلی ها مسخرشون کردن ... ولی وسط این همه ماجرا ، شدن پیامرسانِ حقیقت و در راه حق ، عزیز ترین دارایی زندگی ، جانشون را فدا کردن .
#به_آرزوهات_قولِ_رسیدن_بده
اگه به هنر علاقه داری ، برو دنبالش ...
من یه رفیق دارم که نقاشِ - کیف میکنی وقتی طرحهایی که روی کاغذ پیاده کرده رو میبینی . همشون طرحهای اسلامی و انقلابی و انسانی . طرحهایی که بیدار میکنه ذهن خواب آلودِ آدمهارو .
تو ، توی هر رشته ای که باشی ، دنبال هر تخصصی که بری ، هر مسیری رو که توش استعداد داری انتخاب کنی و قدم بزاری ، میتونی بترکونی و بشی نور چشم امام زمانت ...
پس چرا منتظری یکی بیاد دستتو بگیره بزاره تو دست آرزوهات ؟ پاشو ، قدم بزار تو مسیری که بخاطرش آفریده شدی . تو رسالت داری .. باید استعدادت رو پرورش بدی ..
#رفیقِ_با_استعداد .
کسی از من پرسید :
اگر امنیت باشد و نعمت فراوان و ارزان، اگر بیماری نباشد و همه سالم باشند و سر حال، اگر ظلم نباشد و عدالت سایه افکنده باشد بر جهان، دیگر چه نیازی که خدا را بخوانیم تا امام غایب را برساند؟
میخواستم بگویم فرضَت اشتباه است، تا امام نیاید این اگرها محقق نخواهد شد؛ اما سکوت کردم؛ چون دلم برایت سوخت. آخر چرا نبودنت بزرگترین مشکل عالم به حساب نمیآید که مجبور شویم برای آمدنت به دنبال دلیل بگردیم؟! یعنی نبودن تو، بدتر از نبودن امنیت و نعمت، سلامت و عدالت نیست؟ ما را ببخش که قدر تو را نمیدانیم ...
شبت بخیر امام غریب !
#محسن_عباسی_ولدی
مداحی آنلاین - چه بی حرم - اسداللهی.mp3
5.87M
امام حسن جانم
تو چنان خورشیدی در آسمانِ زندگانی بشریت ، که به حیات ما نیز نور بخشیدی !
#امام_حسن
شِیخ .
-
بعضی کتابها . .
جان و دلِ آدمی میشوند . نه آنکه ادبی باشند و شاعرانه و با نثر و آواز . از آن جهت که حق را بیان میکنند ستودنیاند . یعنی چنان خونِ در رگ ، لازمند برای حیاتِ بشر . یا شبیه آوازِ بلبل ، ضروری اند برای زیباییِ دنیای آدمی . از همین رو میگویم ؛ گاهی کتابها را باید بلعید .
✍🏻 #طلبهیجوانِحزباللهی
#ترجمهی_الغارات #علی_مولا
نیمه شب ...
عقربهی ساعت دو نیمه شب را نشان میدهد . من هنوز بیدارم ... نه آنکه خیال کنید خوابم نمیبرد . بلکه بسیار بیتابِ آسودگیِ استراحتم و دلم گرمای پتو را میخواهد تا در این سرمایِ سوزناکِ پائیزی وجودم را گرم کند .
ذهنم مشغول و قلبم دلواپس است . نمیخواهم بخوابم ، هیچکاری نیست که حالا بتوانم و یا بخواهم انجام دهم . سوالی ذهنم را مشغول کرده : برای مولایم مهدی چه کردم ؟
بغضِ غلیظی در گلویم مانده و هالهی اشک چشمانم را به تاری کشانده است . اما چه فایده ؟ مگر مولایم اشک میخواهد و آه ؟ مگر اندوه من کفایت میکند ؟ منی که مسلمان ، زاده شدم و از همان آغازین روزهای زندگانی ام در این دنیا ، آشنا گشتم با نامِ مبارک او و شناختم راه حق و حقیقت را ؟
شرمگینم !
من دوران نوجوانی ام را بی آنکه برای او تنها یک قدم برداشته باشم به سر رساندم و حالا که جوانی تندرست هستم نیز ... خدای من . مبادا گرد پیری بر پیشانی ام بنشیند و آنوقت تازه ببینم که امامم را یاری نکردم . من این عمرِ گرانبهارا تنها برای آن میخواهم که در راه مولایم مهدی خرج کنم و به آخر برسانم .
✍🏻 #طلبهیجوانِحزباللهی