eitaa logo
شِیخ .
11.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
132 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
عید فطر است ، بگو فطریه‌مان گردن کیست؟ هردوعمریست که مهمان دل هم شده‌ایم!
مولایِ من مهدی ... چه زیبا می‌شود حیاتِ مشفقانه در کنارِ شما و اجداد طاهرینتان . اینک با قلبی آکنده از غم، آمده‌ام تا بگویم که طاقتم طاق شده است و دیگر تاب و تحملِ نفسِ گنهکارم را ندارم. یک ماه امر خداوند عزوجل را اطاعت کردم و روز را با روزه به شب پیوند زدم.. و حالا ناچارم یک سالِ دیگر را به انتظارِ آمدنِ رمضان صبر کنم. آشفته و حیران و پریشان به استقبال ماهِ شوال آمده‌ام. از تو میخواهم در مناجات‌های شبانه‌ات، برایِ قلبهایِ مغموم ما نیز دعا کنی. مبادا که دل به غیر راهِ حق اسلام گره بزنیم. گفتم شبی کنار تو افطار می‌کنم آقا نیامدی رمضان هم تمام شد .
از لحاظ معنوی دلم یه هیئتِ قدیمی و با اصالت توی کوچه پس کوچه‌های شهر میخواد که برم کنجِ دیوار بشینم و آروم و آروم زیارت عاشورا بخونم . این شهر یه هیئتِ هفتگیِ ولایی به من بدهکاره .
هر صبح ، بعد از بیداری به آرزوهات فکر کن و بجنگ ...
نویسنده‌ی کتاب فرنگیس می‌گفت : وقتِ نگاشتنِ این کتاب ، مثل رزمنده ای شدم که کار با اسلحه رو بلد نیست اما رفته دفاع کنه . . .
از خانم فرنگیس حیدرپور پرسیدند : سختت نیست از خاطراتت برامون تعریف کنی ؟ ایشون با زبان شیرین کردی گفتند : ما همه‌‌ی سال‌های جنگ سختی کشیدیم . بنابر این تعریف کردنِ خاطرات سخت و دشوار نیست .
دیروز محفل گرم و گیرایی بود ... حضورِ دو بانویِ قهرمانِ کُرد ، در دیارِ شهیدپرورِ ما . عنایتِ خدا بود و توجهِ عزیزانِ فعال در عرصه‌ی نویسندگی که توفیق شد و من هم به عنوانِ عضو کوچکی از اهالیِ حوزه‌ی هنری انقلاب اسلامی ، در آن محفل حضور پیدا کردم . . نه آن‌که بخواهم بگویم دیدار با یک نویسنده‌ی بزرگ شور و شعف دارد . نه ! بلکه میخواهم بگویم دیدار با یک بانویِ نویسنده‌ی مجاهدِ مبارز است که اشتیاق انسان را چندین برابر می‌کند.‌ خانمِ مهنازِ فتاحی از رشادت های زنِ قهرمان کُرد میگفت و روایتگرِ رشادت‌ها بود و من غرقِ لحنِ گیرای خودِ نویسنده‌ی کتاب بودم . و ایمان آوردم به صداقتِ کلامش. کاش کسی می‌آمد و زندگیِ این نویسنده را روایت میکرد‌‌. زنی که یک مسیر سه ساعته را به سوی فرنگیس حیدرپور رهسپار می‌شد تا از او مصاحبه ای بگیرد ‌. ساعت ها رویِ خاطرات آن بانوی غیور وقت بگذارد و پنجاه بار کتاب را ویراستاری کند تا به دست دستگاه‌های چاپ برای انتشار و تکثیر برسد ‌. ‌. . و اما در چهارمین روز از اردیبهشت ماه سال یک هزار و چهارصد و دو ، برای هزارمین بار دریافتم که خدمت به انقلاب اسلامی ، تنها به دست گرفتن اسلحه نیست. می‌شود با قلم ، اندیشه ها را هدایت کرد و جان فدا بود . . @sheikh_ali
من هیچوقت امام ره رو ندیدم ... ولی فاضل نظری یک بیت خیلی قشنگ داره که به نظرم میشه در وصف چشم و ابرویِ بابا روح‌الله ازش استفاده کرد : هیچ چشمی بعد تو شعری به من القا نکرد هیچ خطی غیر از ابروی تو نستعلیق نیست
سنگینیِ بارِ رسالتی عظیم را بر روی شانه‌هایم احساس میکنم . چرا که اصلی ترین وظیفه‌ی طلاب ، مُبلِغ دین مقدس اسلام بودن و عمل به احکامِ شیرینِ مکتب رسول الله ص است . اولین گام برای موثر بودن در جامعه ، هنرِ خوب حرف زدن و فصاحت و بلاغت داشتن در کلام است . ان‌شاالله خداوند عزوجل به همه‌ی ما طلبه‌ها توفیق بدهد تا بتوانیم اعمالمان را شبیه گفتارمان کنیم و گفتارمان را مدیریت کنیم تا جز به حق سخن نگوییم . . الهی که خدا ، به کلاممون نور بده .🌱
مومن گوشه نشین ، مومنی که درگیر اعمال عبادی فردی‌ست، نه تنها خطری برای دشمنان اسلام ندارد . بلکه دارد به نفع آنان کار می‌کند. مومن حقیقی ، کسی‌ست که در مسائل سیاسی اجتماعی اقتصادی جامعه‌ی خود ، تحرکی داشته باشد و مبارزه کند . انسان مسلمانی که در خیالِ درآمد های آن‌چنانی و زندگی‌های لاکچری و شغل های ایده آل باشد ، به همان ها مشهور می‌شود و بندگی را ذره ذره فراموش می‌کند. چرا که در راه عبادت خداوند عزوجل باید کوشا و فعال بود. خدا بنده‌ی منفعل نمی‌خواهد. او کسی را می‌خواهد که در راهِ تبیین مسائل دینی مجاهدت کند و جهاد در متن زندگانی او جاری باشد . درست شبیه حاج قاسم ‌. . نه آن‌که ایثار و از جان گذشتی را در حاشیه زندگی قرار دهد و به عیش و نوش مشغول باشد . آن وقت هرگاه که دلش خواست و تمایل داشت ، قدمی هم در راه خیر بردارد . نخیر ... خداوند رزمنده‌ی همیشه بیدار می‌خواهد در سنگرِ مقاومتِ دین مقدس اسلام .‌ . . در این میان سلاح انسان‌ها متفاوت است ، یکی با سلاحِ قلم و دیگری با سلاحِ اندیشه و آن یکی با سلاح‌ِ علم به لشکر ثارالله می‌پیوندند و جهاد می‌کند. وای به حال کسانی که صبح و شام به خود مشغولند و برای اسلام قدمی برنمی‌دارند . اینان با ابولهب ها و عمروعاص ها تفاوتی ندارند چرا که ایمانِ حقیقی عمل به همراه دارد و اولینِ عمل ها ، مبارزه‌ست . والسلام علیکم ✍🏻 |
وقتی تصمیم گرفتی ، از لحظه‌ لحظه‌ی زندگیت استفاده کنی و از آینده‌ت غافل نشی ، میتونی در هر حال پیگیرِ خواسته‌هات باشی و کم نیاری .
خیلی حق گفتن آقای جوادی آملی که : صبر به معنای سكوت نیست ، آن كسی كه ساكت است ، ساكن است ، نه صابر ؛ سكون فضیلت نیست ، صبر است كه فضیلت است . .
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟
شِیخ .
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟
عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ
ی کاری کن آقا امام زمان بهت بگه : تو یکی غصه نخور تو رو قبول دارم :)
اولِ صبح ، درست وقتی که خورشید تازه به صفحه‌ی شهر نور هدیه کرده بود ؛ به دفتر کار مادرم رفتم تا دقایقی رو اونجا سپری کنم . نا خودآگاه چشمم افتاد به این کتاب که روی میز خودشو به خواب زده بود . خیلی توجهم رو جلب کرد سریع تورق کردم و متوجه شدم این کتاب بیش تر از حد معمول قشنگه و میتونه دوست خوبی برای من باشه ‌. .🌱
حضرت آقا میگن : جان ، بهایی داره اگه خواستید ازش بگذرید ، جز به بهای خودش نفروشید . و قیمت و قدرِ جان ، بهشتِ ... .
اگر از من بپرسند که دشوارترین کار در عالم ، متعلق به چه آدم هایی‌ست ؟ خواهم گفت : که عظیم‌ترین و دشوارترین کار ، به نویسندگان تعلق دارد . از من می‌پرسی چرا !؟ بگذار برات بگویم که یک نویسنده، ساعت‌ها رنج می‌کشد و فکر می‌کند و فکر می‌کند و فکر می‌کند. ساعت‌ها قدم می‌زند . می‌نشیند، بلند می‌شود. موسیقی بیکلام را پلی می‌کند و به گیاهان و گلدان‌هایی که روی میزِ وسط اتاق است رسیدگی می‌کند. کاغذ و قلم را روی میزِ کوچکِ مخصوص خودش می‌گذارد. چای را دم می‌کند. نباتِ هل دار را از ظرف دربسته‌ی کنار سماور برمی‌دارد. اشعار سهراب سپهری را زمزمه می‌کند. برمی‌گردد و به سمت اتاق می‌رود. خودش را در آینه برانداز می‌کند. ناگهان برقی در چشمانِ مغموم‌ش موج می‌زند. بعد از چندین ساعت او بالاخره دریافته‌ست که باید از چه بگوید و از چه بنویسد؟ خودکار را برمی‌دارد و روی کاغذ واژه ها را یکی یکی ترسیم می‌کند. گویا که یک نقاش است و دارد چهره‌ی محبوب ترین آدم زندگانی‌اش را طراحی می‌کند. می‌نویسد و می‌نویسد و می‌نویسد. ساعت ها می‌نویسد و بازهم حرف برای گفتن و کلمه برای نگاشتن دارد. شب از راه می‌نویسد اما چشمان نویسنده بیدار است و دستانش مشغول نوشتن . و بعد از طلوع دوباره‌ی خورشید دست از نوشتن برمی‌دارد و می‌خواند. با صدای بلند آنچه را که نوشته می‌خواند. نوری در قلبش به بیرون از بدن تراوش می‌کند و با اشتیاق آنچه را که نوشته است کنارِ تختِ چوبی‌اش روی زمین می‌گذارد. و میخوابد صبح از خواب برمی‌خیزد‌. دستی به موهایش می‌کشد و نگاهش قفل می‌شود بر روی چند برگ کاغذی که کنار تختش افتاده‌اند. آن‌ها را همانجا رها می‌کند و به ادامه‌ی زندگی می‌پردازد.زیرا که در تهاجم این همه آلودگی، کمتر کسی حاضر می‌شود برای خواندن آن چند برگ کاغذ وقت بگذارد . و اینطور می‌شود که نویسنده بودن ، غریب‌ترین هنر عالم و البته زیباترین استعداد بشر به حساب می آید . هنگامه‌ی تحریر : سحرگاهِ امروز
خداوند‌ . . . میبیند و می پوشاند ؛ مردم‌ ندیده‌ فریاد میزنند :))! .