#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
فرازی از یک #ترکیب_بند
🔹دشت لاله🔹
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
از غیر دوست روی نمودن به سوی دوست
الا خدای در همه عالم نداشتن...
گر سر به یک اشارۀ ابرو طلب کند
سر دادن و در ابروی خود خم نداشتن
معشوق اگر دو دیده پر از خون پسنددش
عاشق بهجز سرشک دمادم نداشتن
گر کام تلخ و لخت جگر خواهد از کسی
در کاسه جای شهد بهجز سم نداشتن...
زانسان که خورد سودۀ الماس مجتبی
درهم نکرد روی خود، اهلاً و مرحبا...
در تاب رفت و تشت به بر خواند و ناله کرد
آن تشت را ز خون جگر دشت لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خون جگر ریخت در قدح
عمریش روزگار همین در پیاله کرد...
نتوان نوشت قصۀ درد دلش تمام
ورنه توان ز غصه هزاران رساله کرد...
آه از دل مدینه به هفت آسمان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
از چیست یا رسول که بر خوان ابتلا
گردون تو را و آل تو را میزند صلا؟...
ای عرش! گوشواره مگر گم نمودهای
زیرا که گه به یثربی و گه به کربلا
طوفان نوح پیش وی از قطره کمتر است
گو کائنات جمله بگریند برملا
ذکر مصیبت شهدا چند میکنی؟
آتش زدی به جان و دل مرد و زن، دلا!
بس کن دمی ز تعزیه، مدح نبی سرای
چون اصل این طریقه بکا باشد و ولا
مدح نبی سرای که بیمدحت رسول
خدمت نشد ستوده و طاعت نشد قبول...
📝 #وصال_شیرازی
🌐 shereheyat.ir/node/3368
✅ @ShereHeyat
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
هر چند سکوت کرده بودی اما
فریاد تو در سکوت پنهان شده بود
📝 #سیدعلی_نقیب
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹جامهدران🔹
زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
«ابر و باد و مه و خورشید و فلک» چرخزنان
به طواف تو و عطر بدنت آمدهاند..
کاتبان چشم به هُرم نفست دوختهاند،
پی یک جرعه ز جام سخنت آمدهاند
یاکریمان نگاهم به امیدی که مگر
بشنوند آیۀ نور از دهنت آمدهاند
چشم وا کن نفس صبح! که کنعانیها
مست از عطر خوش پیرهنت آمدهاند
بعد از این رو به که آرند فقیرانی که
به سراغ تو و خلق حَسنت آمدهاند
خونجگر، جامهدران، نوحهکنان، آنهایی
که به خونخواهی پرپر زدنت آمدهاند..
توبه هر لحظه قبول است، بگو برگردند
تیرهایی که به تشیع تنت آمدهاند
📝 #فائزه_زرافشان
🌐 shereheyat.ir/node/5757
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹تنهاییات!🔹
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است
اما تو را میبیند آن چشمی که باز است
در عکسها دیدم مزارت را و عمریست
شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است
از هر غریب و آشنا پرسیدم از تو
گفتند بیش از هر کسی مهماننواز است
مردی که زانو زد جمل با ضرب تیغش
میلرزد آن وقتی که هنگام نماز است
در باد، بیرقهای خونین محرم
در امتداد پرچمت در اهتزاز است
تنهاییات، تنهاییات، تنهاییات، مرد!
بیش از تمام دردهایت جانگداز است...
📝 #اعظم_سعادتمند
🌐 shereheyat.ir/node/1035
✅ @ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه فقط شد مدینه مدیونش
کربلا میوه داد از خونش
آن شهیدی که سیدالشهدا
هر شب جمعه زائرش بودهست
📹 شعرخوانی #سیدمحمدمهدی_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/3274
✅ @ShereHeyat
#شعر_انتظار
#غزل
🔹شوق کعبه🔹
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور...
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سِرّ غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور...
«حافظا» در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
📝 #حافظ_شیرازی
🌐 shereheyat.ir/node/3751
✅ @ShereHeyat
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
هم زخم میزنم به تو هم دوست دارمت
در گیر و دار تیرگی و روشناییام
گم کردهام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستاییام
گفتند کربلای زمینی... نیامدم
حالا که راه بسته شده من هواییام
این بار چندم است که تا مرز آمدم
آه از شکستهبالی و بیدست و پاییام...
پلکم که گرم میشود از خواب میپرم
با سُرفههای همسفر شیمیاییام
آوردهام بضاعت مزجاة قوم را
انگشتر «عزیز»م و تسبیح «دایی»ام
آوردهام پناه به ششگوشهٔ غمت
برگشتهام به اصلیَتِ نینواییام
دستت همیشه روی سر ما پیادههاست
این اربعین به لطف خدا کربلاییام
::
شعر از سرم پرید... دلم پیش موکب است
این بار چندم است که یخ کرد چاییام
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/932
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#مربع_ترکیب
🔹اتفاق رؤیایی🔹
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
که فصل پر زدن از انزوای تنهاییست
سفر، حکایت یک اتفاق رؤیاییست
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
ببین که قفل قفس را شکسته، میآیند
کبوتران حرم دسته دسته میآیند
چو موج از همه سو دلشکسته میآیند
غریب، از نفس افتاده، خسته، میآیند
که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند
تمام پشت سر جابر بن عبدالله
چه عاشقانه قدم میزنند در این راه
از اشتیاق حرم راه میشود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
که این پیادهروی برترین عزاداریست
قسم به نور، که این ابتدای بیداریست
دوباره حال من و شعر میشود مبهم
دلی که دست خودم نیست میشود کمکم
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم-
«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»
📝 #محمد_غفاری
🌐 shereheyat.ir/node/984
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#زیارت_اربعین
#مسمط
🔹میقات ما🔹
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
تا بارگاه قبلهٔ حاجات میرویم
قسمت اگر شود به ملاقات میرویم
میقات ما حسین، ملاقات ما حسین
زانو زدیم پیر و جوان بر زمین تو
ما حلقه بستهایم به دور نگین تو
ما را کشانده است کجاها طنین تو
افتادهایم در گذر اربعین تو
ای واژه واژه نام تو صد ماجرا حسین
ما چون کبوتران حرم پر شکستهایم
از آشیان گذشته و از خود گسستهایم
چون صیدهای زخمی در خون نشستهایم
یعنی که دل به لذت دیدار بستهایم
مرهم حسین، صبر حسین و شفا حسین
ای جان شرحه شرحه بگو ماجرا چه بود
راز به خون تپیدن خون خدا چه بود
آن جوشش صدای تو در کربلا چه بود
دادی بها به خون خودت، خونبها چه بود
ای خون پاک تو، همهدم خونبها حسین
با بادها بگو که هوایم هوای توست
با نایها بگو که نوایم نوای توست
بغضی که در تلاوت در خون رهای توست
سودای آتشیست که بر خیمههای توست
ای تا ابد، نوای من بینوا حسین
گلزخمها شکفته شده روی پیکرت
چون کعبه فوجِ تیغ گرفتهست در برت
بعد از تو دشت، یکسر«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت»
بالا سرت، بلند سرت، تا خدا، سرت
بر ما چه رفته است به شوق تو «یا حسین»
📝 #ابراهیم_قبلهآرباطان
🌐 shereheyat.ir/node/999
✅ @ShereHeyat
💠 غبار بهشت
«ماجرای شیعه شدن خلیعی شاعر با عنایت امام حسین(علیهالسلام)»
🔹 پدر و مادرش ساکن موصل بودند و در زندگیشان به ظاهر چیزی کم نداشتند جز فرزند. دیدن اولاد همسایهها حسرت چند سالۀ مادرش را بیشتر میکرد. برای همین نذر کرد اگر خداوند به آنها فرزندی عنایت کند، او را در راه حسین(علیهالسلام) قرار دهد اما نه برای خدمت در این مسیر، بلکه برای آزار و قتل زائرانی که به زیارت حسین بن علی(علیهماالسلام) مشرف میشدند. از خانوادهای ناصبی غیر از این انتظار نمیرود. ناف این جماعت را با کینۀ علی(علیهالسلام) و آل علی و مریدان علی بریدهاند.
گذشت تا لطف عام الهی شامل آنها شد و خداوند پسری را در دامانشان گذاشت. جمالالدین روز به روز قد میکشید و بزرگتر میشد. حالا دیگر جوانی شده بود که در کنار انجام کارهای روزمرّه، دستی هم بر آتش شعر داشت و گاه گاهی در خلوت خود ابیاتی میسرود. روزی که مادرش احساس کرد جمالالدین میتواند از عهدۀ آن نذر برآید، ماجرا را با او درمیان گذاشت و از او خواست تا آن وعده را عملی سازد.
🔸 همواره کاروانهایی بودند که از منطقۀ جبل عاملِ شیعهنشین و برخی مناطق شام عازم زیارت سیدالشهدا(علیهالسلام) میشدند و در مسیر خود از موصل عبور میکردند. جمالالدین ناچار برای ادای نذر مادر به دنبال یکی از آن کاروانها رفت اما برای انجام آن فریضۀ شیطانی عجله نکرد. نمیدانم دو به شک بود که آیا دستش را به خون مظلوم آلوده کند یا اینکه میخواست مطمئن شود نیت کاروان، زیارت حسین بن علی(علیهماالسلام) است، تا بیگدار به آب نزده باشد. هرچه بود تا منطقۀ مسیّب که نزدیک کربلا قرار دارد کاروان را تعقیب کرد. بیش از ۹۰ فرسخ، حدود ۵۰۰ کیلومتر در طریق الحسین(علیهالسلام) راه طی کنی آن هم به نیت سوء قصد به جان زائران حسین(علیهالسلام)! چه حکایت غریبیست!
🔹 با مشاهدۀ عبور کاروان از فرات، خاطرجمع شد که آنها به زیارت حسین(علیهالسلام) میروند. همانجا بار سفر زمین گذاشت تا هنگام بازگشتن کاروان نذر مادرش را قربة الی الله ادا کند. آن روزها و ساعتها فرصت خوبی بود تا خنجرش را صیقل دهد، برای خودش شعر بخواند و به خیلی چیزها فکر کند؛ به خودش، به نذر مادرش، به عذاب وجدانش، به زائران حسین(علیهالسلام) به کربلا.
اوقات نفسگیری بود. در همین فکرها بود که خوابش برد. در عالم رؤیا دید که قیامت برپا شده و او را میبرند تا به خاطر عقاید باطلش راهی جهنم کنند. هرچه التماس کرد فایدهای نداشت و او را در دوزخ انداختند. بین شعلهها غوطهور بود اما احساس سوختن نمیکرد، گویا زبانههای آتش بر بدن او بیاثر بود! در آن هول و ولا ناگهان صدای مهیبی از قعر جهنم بلند شد: «من اجازه ندارم تنی را که غبار راه کربلا بر آن نشسته، بسوزانم...» آری آن گرد و خاک برخاسته از کاروان، بر سر و روی او نشسته بود. همان غبار بهشتی حائلی شد بین او و آتش. مگر جهنم میتواند بهشت را بسوزاند؟ حاشا و کَلّا!
🔸 پس از عمری دشمنی با اهلبیت پیامبر(صلواتاللهوسلامهعلیهوآله) از خواب غفلت بیدار شد. خدا خواست که بیدار شود تا حجتی باشد بر هممسلکان سابقش تا حسین(علیهالسلام) را بشناسند. حجتی باشد بر ما که غبار طریق الحسین(علیهالسلام) را دستکم نگیریم، تربت کربلا که جای خودش را دارد.
این رؤیای صادقه باعث شد خوابی که مادرش برایش دیده بود بیتعبیر و عقیم بماند. خاصیت اعجاز حسین(علیهالسلام) این است که هر سِحری را باطل میکند. با حالی آشفته به حرم رفت و این دو بیت را سرود:
اِذا شِئتَ النّجاةِ فَزُر حُسينا
لِكَی تَلقى الاِلهَ قريرَ عَينِ
فَاِنَّ النارَ لَيسَ تَمُسُّ جِسماً
عَلَيهِ غُبارُ زوارِ الحسينِ
اگر به دنبال رستگاری هستی پس حسین(علیهالسلام) را زیارت کن تا خداوند متعال را با چشمی روشن ملاقات کنی.
پس همانا جسمی را که بر آن غبار راه زائران حسین(علیهالسلام) نشسته باشد، آتش نمیسوزاند.
🔹 جمالالدین از باورهای اجدادیاش برگشت اما دیگر پای برگشتن از کربلا را نداشت. او مجاور حرم کربلا شد و برای جبران لطفی که در حقش شده بود اشعار بسیاری در ستایش خاندان رسالت خصوصا سیدالشهدا(علیهالسلام) سرود. این شاعر اهل موصل، صلهای از حضرت دریافت کرده است که حسرت هر شاعریست؛ صلهای که تخلص شعری او را نیز رقم زده است. روزی رو به ضریح ایستاده بود و یکی از قصایدش در مدح حضرت را میخواند، ناگاه پردهای که از در آویزان بود از جایش کنده شد و بر شانۀ او افتاد، کسانی که شاهد ماجرا بودند، پردۀ حرم را هدیه و خلعتی از طرف اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) به جمالالدین دانستند. از آنجا بود که این شاعر قرن هشتم به خَلیعی یا خِلَعی مشهور شد و اشعارش را به این تخلص، متبرک میکرد.
✍🏻 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/5954
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#چارپاره
🔹امیری حسین🔹
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
چه سرمست و شورآفرین میرود
سپاهی به دیدار فرماندهش
هوایی شدم، مقصدم کربلاست
کجا از همین سرزمین بهتر است؟
برای رسیدن به آغوش تو
هوای خوش اربعین بهتر است
چه باکیست از پای تاول زده
به عشق تو طی میشود این مسیر
نماندهست چیزی به کربوبلا
امیری حسینٌ و نعم الامیر
غریبم به آغوش تو دلخوشم
اسیرم به عشقت شدم مبتلا
در این روزها آرزویم شده
فقط کربلا کربلا کربلا
مرا مادرم از همان کودکی
به شیرینی نام تو شیر داد
پدر با خودش برد هیأت مرا
به من مهر و سربند و زنجیر داد
دلم خوش به داروی دیدار توست
حبیبم حسین و طبیبم حسین
غریبانه در کربلا خفتهای
نگاهی به من کن، غریبم حسین
قدم میگذاری به صحن بهشت
به یاد شهیدان والامقام
بگو با دلی عاشق و بیقرار
به لبهای عطشان مولا سلام
📝 #ناصر_حامدی
🌐 shereheyat.ir/node/1705
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹مسافر🔹
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش
دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است
دلهای شستوشو شده و پاک، بیشمار
چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است
سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش
در این مسیر سفرهٔ افطار حاضر است
وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود
پاگیر جاده میشود آن دل که عابر است
آن دل که میگریزد از جبر روزگار
در جستجوی ردّ قدمهای جابر است...
با آب و تاب سینهزنان گرم قل قل است
کتری آب جوش که در اصل شاعر است
فنجان لب طلا پر و خالی که میشود
هر بار گفتهام نکند چای آخر است
📝 #میثم_داودی
🌐 shereheyat.ir/node/988
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹دست خالی برنگردی🔹
میروی دریا دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بیخیالی برنگردی
خاطر آشفتۀ من! میروی یادت بماند
تا سر و سامان نیابی این حوالی برنگردی
با تو نامی و نشانی از اسیران بلا نیست
از بیابانها اگر با خستهحالی برنگردی
با نسیم اشک و آهت پر بزن تا آستانش
تا نسوزد آتش عشق از تو بالی برنگردی
خانۀ ما کربلا و دوریِ از خانه تا کی!
میشود آیا به خانه چند سالی برنگردی؟
ماهی تنگ بلورم! ای دل بیتاب و تنگم
میروی و کاشکی از آن زلالی برنگردی
📝 #حسن_زرنقی
🌐 shereheyat.ir/node/5713
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹صراط المستقیم🔹
ما به سوی چشمه از این خشکسالی میرویم
با گلوی تشنه و با مشک خالی میرویم
قطره قطره از میان روضهها جاری شدیم
بین گرد و خاک جاده با زلالی میرویم
نیمهشب از بین نخلستان کوفه رد شدیم
با صراط المستقیم از آن حوالی میرویم
راه را سلمان نشان دادهست، در نزد کریم
کولهباری نیست با ما، دست خالی میرویم
«سرزنشها میکند خار مغیلان در مسیر»
با تمام طعنههای احتمالی میرویم...
دسته دسته، تا حرم، پرچم به دوش، از شرق و غرب
با نسیم صبح و با باد شمالی میرویم
اربعینیها خبر دارند ما از این مسیر
«با چه حالی آمدیم و با چه حالی میرویم»
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/4249
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹جغرافیای عشق🔹
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
زیباتر از شکفتن لبیک یا حسین
این هممسیر بودن و این همصدایی است..
از هیچکس سؤال نکن ساکن کجاست
از قلب غرب آمده یا آسیایی است
اینیک سفیدپوست و آنیک سیاهپوست
فرقی نمیکند، دلشان نینوایی است
جای قرارِ هر پرِ در باد دربهدر
آغوش بازِ آن حرم کهربایی است
ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان
عاشقترین پدیدۀ جغرافیایی است
📝 #اعظم_سعادتمند
🌐 shereheyat.ir/node/5209
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹ابرهای روضهخوان🔹
ابرها زائر آن خاک معطر هستند
روضهخوانان بدنهای مطهر هستند
بادهایی که سراسیمه حرم میآیند
جزئی از لشکریان تنِ بیسر هستند
رودهایی که به عشق تو حرم میآیند
قطرهٔ کوچکی از این همه لشکر هستند
نخلها، زلف پریشان شده و آشفته
کوهها، از غم و اندوه تو مضطر هستند
محشری کرده به پا داغ غمت راهبهراه
فرش تا عرش در این پهنهٔ محشر هستند..
سفرهای پهن شده از نمک و نان شما
همه مهمان سر سفرهٔ مادر هستند
اربعین تو به صف کرده همه دلها را
عالمی راهی این خاک معطر هستند
📝 #مریم_سقلاطونی
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹صدای پای زائران🔹
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
این که میکِشد مرا به سوی تو چه جذبهایست؟
حال و روز عاشقان همیشه اینچنینی است
تاول شکفته زیر پای زائر تو را
بوسه میزنم که موسم ستارهچینی است
کاش تاولی به پای زائر تو میشدم
تا نوازشم کنی که اوج نازنینی است
از نجف پیاده سوی کربلا روان شدن
مثل اشکهای الغدیری امینی است
کربلا چه قرنها بر او گذشته و هنوز
از معلمان مهربان درس دینی است
از کلاس عقل تا کلاس آخر جنون
سطری از کتاب «إن قَطعتُموا یمینی» است
عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق
این صدای پای زائران اربعینی است
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/1703
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹فرصت نیست🔹
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست
غمیست در دل جاماندههای کربوبلا
که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست
میان ما که نرفتیم و رفتهها، شاید
تفاوتیست در آغاز و در نهایت نیست
همیشه آنکه نرفتهست بیقرارتر است
همیشه آنکه نرفتهست، کمسعادت نیست
و آن کسی که در این راه اهل دل باشد
مدام اهل گله کردن و شکایت نیست
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست
📝 #مریم_کرباسی
🌐 shereheyat.ir/node/3330
✅ @ShereHeyat
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کمطاقتی دارد
مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری
این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد
جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه...
گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد
نذر زیارت داشتم از جانب «سردار»
اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد
این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست
هر گوشهای یک دلشکسته حاجتی دارد
📝 #محمدمهدی_سیار
🌐 shereheyat.ir/node/4846
✅ @ShereHeyat
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
از جادۀ اربعین میآید یک صبح
میآید و یک قافله دل دنبالش
📝 #حامد_اهور
✅ @ShereHeyat
#اربعین_حسینی
#قصیده
🔹یک اربعین اندوه و هجران...🔹
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
درای کاروانی از وطن دور
به گوش جان ز دیوار و در آید
گمانم کاروان اهلبیت است
که سوی کعبهٔ دل با سر آید
گلاب از چشم هر آلاله، جاریست
که عطر عترت پیغمبر آید
پس از یک اربعین اندوه و هجران
به دیدار برادر، خواهر آید
همان خواهر که غوغا کرده در شام
همان ریحانهٔ پیغمبر آید
همان خواهر که با سِحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید
همان خواهر که کس نشناسد او را
به باغ لالههای پرپر آید...
اگر از کربلا، غمگین سفر کرد
کنون از گَرد ره، غمگینتر آید
نوای «وای وای» از جان زهرا
صدای «های های» حیدر آید
از این دیدار طاقتسوز ما را
همه خون دل از چشم تر آید
غمآهنگی به استقبال یک فوج
کبوترهای بیبال و پر آید
بیا با این کبوترها بخوانیم
سرودی را که شام غم سرآید:
«شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
گمانم کربلا شد عمه! نزدیک
که بوی مُشک ناب و عنبر آید
به گوشم عمه! از گهوارهٔ گور
در این صحرا، صدای اصغر آید
مهار ناقه را یک دم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید
ولی ای عمه! دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید،
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1007
✅ @ShereHeyat
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹زیارت🔹
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت
به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم
ز خارهای مغیلان بپرس کز داغت
چقدر اشک فشاندم، چه نالهها کردم
طواف پیکر بیسر به زیر خنجرها
زیارت سرِ بیتن به نیزهها کردم
نتیجه دادن خونت به عهدهٔ من بود
که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم
تو خواستی به نماز شبت دعا گویم
تو را به جان تو در هر نفس دعا کردم
به نیزه، خواندنِ قرآنِ تو رُبود دلم
اگرچه سوختم از غم ولی صفا کردم
به دست بسته بسی تازیانه خوردم تا
طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم...
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/1005
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹از آن ساعت...🔹
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم
گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم
به یادم مانده آن روزی که میجستم تو را اما
تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزهها کردم
تو را ای آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز
مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم
تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما
برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم
بهسان شمع، آبم کرد بانگ آبآب تو
اگرچه تشنه بودم چشمههای چشم وا کردم
میان خیمههای سوخته همچون دلم آن شب
نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم..
ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل
سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1008
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹چراغ ماه🔹
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
یا نیست باورم که در این خاک خفتهای
یا بر مزار باور خود ایستادهام
بارانم و ز بام خرابه چکیدهام
شرمندهٔ سهسالهٔ از دست دادهام
زیر چراغ ماه سرت خواب رفتهام
بر شانهٔ کجاوهٔ تو سر نهادهام
دل میزدم به آب و به آتش برای تو
از خیمهها بپرس که پروانه زادهام
چون ابر آب میشدم از آفتاب شام
تا ذرهای خلل نرسد بر ارادهام
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/1002
✅ @ShereHeyat
#اربعین_حسینی
#زیارت_اربعین
#ترکیب_بند
🔹چهل غروب🔹
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
چهل غروب مرا مویه بود و موی پریشان
پناه میبرم از شام هجر بر شب مویت
چهل غروب نفس حبس شد، طلوع نیامد
چهل غروب دویدهست جان خسته به سویت
چهل غروب جهان خطبهخوان مرثیهات شد
چهل هزار غروب و طلوع، مرثیهگویت
کجاست خانهات ای بیکفن شقایق صحرا
که ریگ ریگ بیابان معطرند به بویت
به اربعین تو با جان خسته آمده این دل
بگو که بشنود از شرح رازهای مگویت
به اربعین تو مهمان شدند خیل ملائک
قدم نهاده در این ره هزار عارف و سالک
::
بهجز نگاه تو شیرین نمیکند غم ما را
قبول کن کمی از ذکر و نوحه و دم ما را
نشان ز خون تو دارد نشان ز سبزی گامت
کشیده راه سپیدت سه رنگ پرچم ما را...
خدا نگیرد از این قوم، عشق آل عبا را
که سیل غم نشکستهست عزم محکم ما را
کنار موکب دلدادگان راه زلالت
علم به دست ببین غیرت مجسم ما را
رسیدهایم به پابوستان به پای پیاده
قبول کن غم ما را قبول کن کم ما را
هزار بادیه سهل است در پی تو دویدن
خوشا نگاه زلالت، خوشا به چشمه رسیدن
::
نفسنفس، همۀ راه را به گریه دویدم
به جز نگاه زلالت به چشمهای نرسیدم
چه زخمها که به جامانده بر جهانِ پس از تو
پس از غروب غریبانهات چهها که ندیدم
چهل غروب پس از تو هزار درد نهان را
میان بغض فرو خفتهام به دوش کشیدم
هزار ساله منم، داغ قلب لاله منم من
زمانه رشتۀ دل را برید و من نبریدم
عطش نمیرود از خاطر مکدر دریا
صدای العطش از طفل آب کم نشنیدم
تمام عمر در این داغ جانگداز شکستم
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
زلال خندۀ خورشید و وسع آینهداران
منم که ران ملخ میبرم به مُلک سلیمان
📝 #نغمه_مستشارنظامی
🌐 shereheyat.ir/node/5344
✅ @ShereHeyat