eitaa logo
شعر منبر
74 دنبال‌کننده
56 عکس
1 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زندان زندگی استاد شهریار تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم خود مدعی که نمرهٔ انصاف اوست صفر در امتحان صبر دهد نمره بیستم گر آسمان وظیفهٔ شاعر نمی‌دهد گو نام هم به خفیه بلیسد ز لیستم سرباز مفت این همه درجا نمی‌زند سرهنگ گو ببخش به فرمانِ ایستم گوهرشناس نیست در این شهر شهریار من در صف خزف چه بگویم که چیستم @ShereMenbar
عالی درجات یا اباعبدالله کشتی نجات یا اباعبدالله لعنت به جماعتی که منعت کردند از آب فرات یا اباعبدالله حسین ای سوخته ترین بدن زیر آفتاب بر زخم های تاول بدنت گریه می کنم گاهی شبیه عصر دهم سرخ می شوم بر لحظه ی به نی شدنت گریه می کنم حسین یا باب النجات امت و یا رحمت الله واسعه
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ، برای هیچ، بر هیچ مَپیچ
افسوس که نان پخته خامان دارند اسباب تمام ناتمامان دارند آنان که به بندگی نمی ارزیدند امروز کنیزان و غلامان دارند
سلام علی قلب الزینب الصبور زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست با دست بسته است، ولی دست بسته نیست زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست هرچند سربه زیر، ولی سرفراز بود زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست اورا اسیر قافله خواندن، خجسته نیست   رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست حتی اگر به صورت او سنگ می‌خورد هیهات، بند معجرش از هم گسسته نیست
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند! مشکلی دارم، زِ دانشمندِ مجلس بازپرس توبه‌فرمایان، چرا خود توبه کم‌تر می‌کنند؟ گوییا باور نمی‌دارند روزِ داوری کاین همه قَلب و دَغَل در کارِ داور می‌کنند یا رب این نُودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر می‌کنند ای گدای خانِقَه، بَرْجَه که در دِیرِ مُغان می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند حُسنِ بی‌پایان او، چندان که عاشق می‌کُشد زمرهٔ دیگر به عشق از غیب سَر بَر می‌کنند بر درِ می‌خانهٔ عشق ای مَلَک، تسبیح گوی کاَندر آن جا، طینَتِ آدم مُخَمَّر می‌کنند صبح‌دم از عرش می‌آمد خروشی، عقل گفت «قُدسیان گویی که شعرِ حافظ از بَر می‌کنند» گرامیداشت حضرت حافظ شیراز برهمگان بالاخص اهل قلم وپارسی گویان فرخنده باد 🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹 🆔@ShereMenbar