حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
اگر ز خون دلم بوی شوق میآید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
حافظ
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
حکایت👌👇👇👇
"هارون الرشید" درخواست نمود کسی را برای "قضاوت" در بغداد انتخاب نمایید.
اطرافیان او همه با هم گفتند "عادل تر" از "بهلول" سراغ نداریم او را انتخاب نمایید.
"خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند."
بعد از دیدار با بهلول به او "پیشنهاد" قاضی شدن در بغداد را داد.
بهلول گفت: من "شایسته" این مقام نیستم و "صلاحیت" انجام چنین کاری را ندارم.
هارون الرشید گفت: تمام بزرگان بغداد تو را "انتخاب" کرده اند چگونه است که تو "قبول نمی کنی!"
بهلول جواب داد: من از "اوضاع و احوال" خودم بیشتر اطلاع دارم و این سخن یا "راست است یا دروغ!"
اگر راست است که من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم و اگر هم دروغ باشد که "شخص دروغگو"" صلاحیت" قضاوت کردن ندارد!
هارون الرشید اصرار فراوان کرد و بهلول در خواست کرد یک روز به او "مهلت" دهند تا فکر کند.
فردا صبح "اول طلوع" بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد اسبم رم کرده بروید کنار تا زیر سمش گرفتار نشدهاید!!
مردم گفتند: بهلول دیوانه شده است؟!
خبر "دیوانگی بهلول" به خلیفه عباسی رسید...
هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت:
او دیوانه نشده است او بخاطر "حفظ دینش" از دست ما فرار کرده تا در "حقوق مردم" دخالتی نداشته باشد!
حتی زمانی که از "غذای خلیفه" برای او می آورند می گفت:
این غذا را به سگ ها بدهید بخورند حتی اگر آنها هم بفهمند مال خلیفه است نخواهند خورد.
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
نقش "خود" گیرم زدل بیرون کنم
عشق چون جوید مرا من چون کنم
چون زند آتش به سر تا پای من
گر نسوزم پای تا سر، وای من
زخمه زهره به جانم نغمه ریخت
خود بسان نغمه از چنگم گریخت
دیده اکنون بر رخ ساقی است باز
وین حکایت همچنان باقی است باز
با تو من پاک از خودی بیگانهام
نیستم من، نغمهام افسانهام
زنگ بزدای از رخم ای روشنی
تا بدانم من توام یا تو منی!
عبدالحسین زرین کوب
کانال ܢܚ݅ܫܝ ܫܠࡐܨ
نقش "خود" گیرم زدل بیرون کنم عشق چون جوید مرا من چون کنم چون زند آتش به سر تا پای من گر نسوزم پای ت
سالروز درگذشت
#عبدالحسین_زرینکوب
(۲۷ اسفند ۱۳۰۱، بروجرد لرستان – ۲۴ شهریور ۱۳۷۸، تهران)
ادیب، تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده، و مترجم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
اے کاش من مسافرت بودم🥀
محمدحسین حدادیان
الهی🙏
درسڪوت شب🌙✨🌙
تمام سختی روزم را تومیسپارم
سلامتی را ارمغان فردای من و دوستانم کن
وهمزمان باطلوع آفتاب فردایت،
هدیه ای الهی ازنوع آرامش
خودت به زندگی همه ما هدیه فرما🙏
✨آمیـــن یا رَبَّ
✨از پس هر شبی
ی صبحی نهفته است✨
به امید فردایی روشن✨
با آرزوی سلامتی برای شما عزیزان 🌹
#شـبتـون_به_رنگ_خدا ✨♥️
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
💗آخرین پنجشنبه تابستان
و شهریورماهتون عالی و بینظیر 💕
💗✨آخرهفته تون زیبا
🌼✨امروز از خدا
🌷✨ برای تک تک تون
💗✨اینگونه آرزو کردم
🌼✨روزتون پراز خوبی
🌷✨لحظـه هاتون پراز آرامش
💗✨نگاهتون پراز مهربانی
🌼✨دوستی هاتون پراز صداقت
🌷✨رزق و روزی تون پراز برکت و
💗✨زندگیتون پراز محبت باشه
🌸 سلام
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام
با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام
باید سلام کرد و جواب سلام شد
بر هر کسی که هست از این هیچکس سلام
فرقی نمیکند که کجایی است لهجهات
اترک سلام، کرخه سلام و ارس سلام
ظهر بلوچ، نیمه شب کُرد و ترکمن
صبح خلیج فارس، غروب طبس سلام
بازارگان درد! اگر میروی به هند
از ما به طوطیان رها از قفس سلام
"دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست"
گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام
معنای عشق غیر سلام و علیک نیست
وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام!
قبل از سلام جام تشهد گرفتهایم
ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام!
علیرضا قزوه
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi