eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
17.6هزار ویدیو
1.3هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت خیلی ضروری : ⊹ @game2iran 🕊༉ ـ کانال را به دیگران هم اطلاع رسانی فرمائید🌱؛ تبلیغات نداریم! ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الکساندر دوگین: فلسفه غرب از اساس دچار دوگانگی است 🔹حقوق بشر می‌گوید باید به زنان و کودکان و کسانی که در راه انسانیت گام بر می‌دارند احترام گذاشت چه در صلح و چه در جنگ، حتی حیوانات هم حقوقی دارند ولی امروز می‌بینیم صهیونیست‌ها زن و کودک و مجروحان را حتی در بیمارستان‌ها می‌کشند و همه خط های قرمز را زیر پا گذاشتند | @ShifteganeTarbiat
اطلاع رسانی فرمائید را https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هدایت شده از شیفتگان تربیت
از کتاب تا قاف کرامت هدیه نقدی برای افراد برگزیده 😍🎁🎁🎁🎁 👈وقت کامل برای مطالعه است👌 🌹زمان ۱۴۰۳/۰۲/۱۹ ⏱۹ صبح تا ۲۱ شب 👈پی دی اف ندارد،کتابش را لطفا مطالعه و تهیه فرمائید👈 ۰۹۱۴۱۵۶۸۵۷۰ https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90 برای دیگران ارسال بفرمایید 📌مطالب ناب همراه با مسابقه و هدایایی نقدی جوایز: 👈۱۴ کمک هزینه سفر به عتبات عالیات هر کدام به مبلغ ۵۰،۰۰۰،۰۰۰ میلیون ریال،جمعا۷۰۰،۰۰۰۰،۰۰۰میلیون ریال👌 👈۱۴ کمک هزینه سفر به مشهد مقدس هر کدام به مبلغ ۳۰،۰۰۰،۰۰۰ میلیون ریال و جمعا ۴۲۰،۰۰۰،۰۰۰ میلیون ریال👌 👈صد کارت هدیه ۵،۰۰۰،۰۰۰ریالی جمعا ۵۰۰،۰۰۰،۰۰۰میلیون ریال👌 👈از بین تمامی شرکت کنندگانی که فقط شرکت کنند و نفر برتر نشوند هم به قید قرعه به ۳۵ نفر مبلغ ۳،۰۰۰،۰۰۰ ریال جمعا ۱۰۵،۰۰۰،۰۰۰ میلیون ریال تقدیم می گردد 🔵شرکت برای عموم آزاد است https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90 اطلاع رسانی فرمائید
مخاطبین گرانقدر این ۱۹ ماه از ساعت ۹ صبح تا ۹شب خواهد بود،روز مسابقه و ساعت ،لطفا از الان اطلاع رسانی لازم را محبت فرمائید اهدا خواهد شد 👈۴۰سوال تستی خواهد بود 👈شرکت برای عموم هموطنان آزاد است 👈به۱۶۳نفرهدایاتقدیم خواهد شد 👈مبلغ هدایا ۱،۷۲۵،۰۰۰،۰۰۰میلیارد ریال https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ» (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کرده‌ای، ای ابراهیم؟!» تفسیر: جارچیان در اطراف شهر، فریاد زدند هر کس از ماجراى خصومت ابراهیم(علیه السلام) و بدگوئى او نسبت به بت ها آگاه است، حاضر شود. به زودى، هم آن‌ها که از این موضوع آگاه بودند، و هم سایر مردم اجتماع کردند تا ببینند کار این متهم به کجا خواهد رسید؟ شور و ولوله عجیبى در مردم افتاده بود; چرا که از نظر آن‌ها جنایتى بى سابقه توسط یک جوان ماجراجو، در شهر رخ داده بود که بنیان دینى مردم محیط را به لرزه درآورده بود. سرانجام محکمه و دادگاه تشکیل شد، زعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مى گویند: خود نمرود، نیز بر این ماجرا نظارت داشت. 🌺🌺🌺 نخستین سؤالى که از ابراهیم(علیه السلام) کردند این بود: گفتند: توئى که این کار را با خدایان ما کرده اى؟ اى ابراهیم! (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ). آن‌ها حتى حاضر نبودند بگویند: تو خدایان ما را شکسته، و قطعه، قطعه کرده اى، بلکه تنها گفتند: تو این کار را با خدایان ما کردى؟ (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۲ سوره‌ مبارکه انبیاء) @ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستی استفاده و پوشیدن بعضی لباسها حرامه‼️ احکام به زبان ساده •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو ذهن مرد بعضی زیبایی ها، زیبایی های ظاهری نیست...🙃 🔸مردها عاشق زیبایی های درون شما هستن. | @ShifteganeTarbiat
* 🌹 ــ چی شده؟ ــ سردار تماس گرفت،گفت که همه چیز بهم ریخته کمیل ایستاد و با چشمانی پراز سوال به او خیره شد: ــ چی میگی یاسر یاسر ناراحت سرش را پایین انداخت و گفت: ــ مثل اینکه تیمور به زنده بودنت شک کرده،یعنی مطمئن نشده اما دوباره مثل همون روزای اول که خبر شهادتت به خانوادت داده شد،دوباره افرادش اطراف خونتون کشیک میدن کمیل عصبی و ناباور به یاسر نگاه کرد ،باورش نمی شد که بعد از این همه سختی وتلاش،تیمور به زنده بودنش شک کند. یاسر مردد به کمیل نگاهی انداخت و گفت: ــ یه چیز دیگه داداش ــ باز چی هست؟ ــ اونا یه مدته حتی همسرتو زیر نظر گرفتن،شنیدم امشب میخوای بری که ببینیش،به نظرم نرو چون هم خودت هم همسرتو به خطر میندازی. کمیل تکیه اش را به دیوار داد و غمگین زیر لب نالید: ــ دیگه دارم کم میارم یاسر بازوی کمیل را در دست گرفت و آن را به طرف نزدیکترین اتاق برد. در،را باز کرد و منتظر ماند کمیل وارد اتاق شود،کمیل روی صندلی نشست و نگاهش را به بیرون دوخت. "همه چیز به هم ریخته بود و همین او را آشفته کرده بود،بعد از چهار سال سمانه را دیده بود و آن آرامشی که سال ها است ،حس نکرده بود را در دیدارهای اخیر دباره آن را به دست آورد،اما دوباره باید از همسرش دوری کند تا برای همیشه او را از دست ندهد،و با فکر اینکه به زودی این مشکلات حل می شوند و سمانه را خواهد داشت،به خود دلداری می داد." با قرار گرفتن لیوان چایی که بخار آن شیشه پنجره سرد را مات کرده بود،نگاهش را بالا آورد. یاسر لبخندی زد و با ابرو به لیوان اشاره کرد. کمیل لیوان را از دستش گرفت و زیر لب تشکری کرد،دست یاسر بر شانه اش نشست و سپس صدایش به گوش رسید: ــ میدونم بهت خیلی سخت میگذره،چهارسال کم نیست،همه اینجا اینو میدونیم حقته که الان کنار خانوادت باشی،با دخترت وبچه خواهرت بازی کنی. یا با همسرت و بچه ات بری مسافرت،نمیگم درکت میکنم اما میدونم احساس بد و سختیه که در حال انجام هیچکدوم از این کارها نیستی. فقط یه اینو بدون این خودگذشتگی که انجام دادی کمتر از شهادت نیست. * ادامه.دارد.... *