eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : قومیت و نژادپرستی ملاک صحیحی برای انتخاب نیست •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عنوان یک روانشناس میگم اینستاگرام را کنار بذارید زندگی‌تون رو نابود میکنه •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مجموعه "خشت اول" 🔻 قسمت سوم: 🤔 مامان و باباها برای اینکه بچه‌هاتون یه مهارت یاد بگیرند، چیکار کردین؟ 💌 برای پدر و مادرها ارسال کنید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت118 ✍ #میم_مشکات #فصل_بیست_و_نهم: اولین مهمانی دو نفره صبح روز بعد، سپید
* 💞﷽💞 ‍ معصومه عقد کرده بود اما هنوز هم در همان حال و هوای شاد و و پر انرژی خانه پدری بود. همان سادگی را داشت. شاید سنش کم بود اما وقتی دو نفر هم را دوست دارند، به هم می آیند و میتوانند با هم خوشبخت شوند چرا باید به بهانه های مد روز مانع شد? مگر بعد از ازدواج نمیشود درس خواند? اصلا مگر حتما باید درس خواند و دانشگاه رفت تا خوشبخت بود?مگر در کتابها راز خوشبختی را یاد میدهند? دانستن تعداد رادیو ایزوتوپ های یک عنصر یا راز حرکت آونگ فوکو خوشبختی می آورد? خودمان را گول نزنیم، ما زنها با محبت و مهر بیشتر عجین هستیم تا فرمول های ریاضی و قواعد شیمی. من مخالف حضور خانم ها در اجتماع یا تحصیلشان نیستم، مخالف این همه هجمه های تبلیغاتی هستم که خوشبختی را منوط کرده اند به مدرک و کار بیرون از خانه. مخالف این استقلال های دروغین که زنان را به طمع ش از خانه بیرون میکشند که شبیه مردان باشند. اصلا مگر زن باید شبیه مردان باشد? چه کسی گفته آشپزی و رتق و فتق امور بچه و خانه، در یک کلام خانه داری کاری پایین تر از دکتری و مهندسی ست? ایا زنده نگه داشتن امید در خانه و تبدیل خانه به محل امن کاری کم است? رسیدن به بچه خود کاری دون از شان است اما تعلیم بچه های دیگران کاری ست پر ارج?اگر کسی میتواند از عهده هر دو بربیاید چه بهتر اما اگر کسی فرزند و خانه خودش را ترجیح داد چه کسی گفته سطح پایین تری دارد? دروغ بزرگی که به اسم پیشرفت تحمیل کرده اند... روی سخنم با آنانی ست که زن خانه دار را زنی مهجور و عقب مانده میدانند. زن باید در آسایش باشد، فرزندش را تربیت کند و تامین آسایشش به عهده کسی ست که دوستش دارد. این تحقیر زن است یا آن که زن را به اسم پیشرفت و همسانی با مردان منشی بله قربان گوی این دکتر و آن مهندس ش کرده ایم ? پدر و مادر معصومه نیز از همین قشر بودند. مخالف تحصیل و کار نبودند اما اولویت زندگی برایشان آرامش و خوشبختی بود. مادر وقتی دخترش را روانه کرد پیش همسرش برگشت و گفت: -یوسف جان? به نظرت زود نیست راحله به اینجور مهمونی ها بره?هنوز نامزدن پدر کنترل را برداشت، صدای تلویزیون را کم کرد، لبخندی به چهره مضطرب همسرش زد و گفت: - در حالت عادی شاید اما الان شرایط فرق داره. این پسر، خانواده ش با ما فرق داره، میخوام راحله بدونه با چه خانواده ای داره وصلت میکنه. نمیخوام ندونسته وارد زندگی بشه مادر که این جواب نگران ترش کرده بود همان طور که در فکر فرو رفته بود خیره به چهره همسرش پرسید: -خب با این حساب به نظرت درسته که راضی شدیم به این وصلت? نکنه دوباره اشتباه کنیم پدر با همان آرامشش گفت: -منم نگرانم اما یه حسی بهم میگه درست میشه. این پسر ارزشش رو داره که ریسک کنیم. راحله رو خیلی دوست داره و اگر راحله بتونه گوهر این پسر رو در بیاره اونوقت میبینی که چه شاهکاری خلق میشه بعد دستش را روی دست همسرش گذاشت و به گرمی گفت: -من به راحله و قدرتش ایمان دارم. همینطور به قدرت عشق چشمانش را بست و سری تکان داد تا همسرش را آرام کند... و واقعا چه قدرتی دارد این محبت ... ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد رحیم پور ازغدی: کل توان و تجربه غرب پای کار ترور سید حسن نصرالله آمده بود •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 🔻روایت یک ترور هدفمند 🔹 سردار قاآنی کجاست؟! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
💭 🔻روایت یک ترور هدفمند 🔹 سردار قاآنی کجاست؟! #موساد #ترور •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس در مراسم استقبال از پیکر شهید نیلفروشان در فرودگاه مهرآباد تهران •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹داستانی شنیده نشده از مصائبی که بر زنان عفیفه این سرزمین گذشت | •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ» سپس اقوام دیگری را پس از آن‌ها پدید آوردیم. تفسیر: پس از پایان داستان قوم ثمود، قرآن در آیات بعد، اشاره به اقوام دیگرى که بعد از آن‌ها و قبل از موسى(علیه السلام) روى کار آمدند کرده، مى گوید: بعد از آنان جمعیت هاى دیگرى را روى کار آوردیم (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ). چرا که این قانون و سنت خداوند بزرگ است که فیض خود را قطع نمى کند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تکامل نوع بشر ایجاد کردند، آن‌ها را کنار زده و این قافله را در مسیرش همچنان پیش مى برد. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۲ سوره‌ مبارکه مؤمنون) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مجموعه "خشت اول" 🔻 قسمت چهارم: 🤔 چرا بعضی از والدین زرنگ نیستند و از عنصر محیط در تربیت استفاده نمی کنند؟! 💌 برای پدر و مادرها ارسال کنید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت119 ✍ #میم_مشکات معصومه عقد کرده بود اما هنوز هم در همان حال و هوای شاد
* 💞﷽💞 ‍ پنج شنبه عصر، سه ساعت تمام، معصومه و راحله خودشان را در اتاق حبس کردند تا تصمیم بگیرند راحله چه بپوشد. معصومه گفت: -میخوای یه لباس بپوشی که بتونی چادرت رو زمین بذاری? برای دفعه اول شاید اینجوری بهتر باشه راحله در حالیکه در آینه به خودش خیره شده بود کمی فکر کرد و گفت: -نه! بهتره هردومون همونجوری باشیم که هستیم معصومه شانه ای بالا انداخت و گفت: -حالا بیا اینو امتحان کن راحله که از این تعویض لباس خسته شده بود و از طرفی به سخت گیری خواهرش نبود، خنده ای کرد و گفت: -خوبه همین. حالا لازم نیست همه ش رو امتحان کنیم. -بگیر بپوش بچه جان. هرچی باشه من چند ماه بیشتر از تو شوهر داشتم، تجربه بیشتری دارم، حرف گوش کن راحله خندید و لباس را از دست خواهرش گرفت: -خب پس چمشاتو ببند. زیر چشمی نگاه نکنیا بعد از کلی وسواس و منبر های معصومه در مورد لزوم شیک پوشی در مهمانی های خانواده شوهر بالاخره راحله آماده شد. سارافون بلند و ترک سبز تیره، با کتی از جنس گیپور و آستین های گیپور استر دار. پوشیده و آراسته. روسری حریر گلداری که سیاوش برایش خریده ی بود را به یکی از مدل هایی که دوست داشت گره زد. طوری که هم پوشیده باشد هم مرتب و هم زیادی جلب توجه نکند. معصومه تکه ای از طالبی را که مادر آورده بود در دهان گذاشت و گفت: -خب صورتت چی? نمیخوای کاری کنی? راحله دوباره نگاهی در آینه به چهره اش انداخت. معصومه راست میگفت. در مقایسه با صورت هایی که میدانست امشب خواهد دید صورتش خیلی بی آب و رنگ بود. اما مگر او میخواست به مهمانی برود تا زیبایی اش را به رخ بکشد? او همسری داشت که او را با همین چهره دیده بود و پسندیده بود پس دیگر چه فرقی میکرد بقیه چه قضاوتی دارند? اما سیاوش چه? او که مانند من فکر نمیکند! اگر خوشش نیاید چه? با دیدن او در میان چادر، در مهمانی چه واکنشی خواهد داشت? گوشه تخت نشست و در فکر فرو رفت. بعد رو به معصومه ساعت را پرسید. هنوز دو ساعت مانده بود تا سیاوش برسد. باید حرف میزد. بهترین کار همین بود. گوشی را برداشت. یک ساعت بعد سیاوش آمد. راحله در را زد و به سیاوش گفت در میان باغ منتظرش بماند و سیاوش روی تاب منتظر نشست. راحله آنقدر ذهنش درگیر بود که متوجه نشد این اولین باری ست که بدون چادر در مقابل سیاوش ظاهر میشود. و سیاوش از دور پری سبز پوشی را دید که از میان راه سنگی باغ کوچک، به طرفش می آمد. نه آنچنان درشت و بلند بود که توی ذوق بزند نه آنچنان ریزه میزه و ظریف که بترسی با اشاره ای بشکند! موزون بود و متناسب. از زیبایی جادویی ونوس* گونه خبری نبود.تنها خصوصیت ممتاز چهره اش مژه های بلند و مشکی اش بود. دختری با یک چهره معمولی اما آرامشی عجیب که به دل می نشست. آرامشی همراه با لطافت زنانه که سیاوش را وادار میکرد با اشتیاق قدم هایش را دنبال کند. شاید چونان آفرودیته* پوستی به سفیدی کف های دریا و یا موهایی به رنگ اشعه طلایی خورشید نداشت اما گزاف نبود اگر بگوییم از دید سیاوش بعد از هر قدم او روی جای پاهایش گل‌هایی می‌شکفتند. قدم هایش آرام و شمرده بود که نشان میداد که ذهنش درگیر است. دستهایش را در هم گره کرده بود و در حالیکه سرش را پایین انداخته بود و جلوی پایش را میپایید، تفکر کنان جلو می آمد. نرم و سبک قدم برمیداشت. از آن راه رفتن های مصنوعی و طنازی های کاذب خبری نبود. هرچه بود جذابیتی بود از سر جوانی، سادگی و معصومیت. به نیمکت که رسید سر بلند کرد. سیاوش را دید که با لبخند و نگاهی مشتاق خیره اش مانده. معنی نگاهش را نفهمید: -سلام. خوبین? -سلام خانم، بفرما سیاوش کمی آن طرف رفت تا راحله بنشیند. نمیدانست چه بگوید. دنبال کلمات میگشت. همان قدر این سرگردانی برای او عذاب آور بود که برای سیاوش دلنشین. چون میتوانست با خیال راحت این موجود ظریف و دوست داشتنی را تماشا کند. راحله چشم هایش را به پایین دوخته بود و تقلا میکرد تا حرف بزند. باید سنجیده سخن میگفت. مژه های بلندش چشمانش را مخفی کرده بود و روی گونه اش سایه انداخته بود. بینی گوشتی و کوچکش عیب و نقصی نداشت و لبهای نه چندان باریک و صورتی رنگش نیمه باز بود. اما گونه هایش... آن طراوت همیشگی را نداشت. سیاوش کمی اخم کرد. یعنی چه شده? با همان اخم نگرانی اش گفت: -خب بانو! نمیخوای بگی چی شده که مارو یه ساعت زودتر احضار فردمودین پ.ن: *ونوس: الهه زیبایی در روم *آفرودیته: الهه ای در یونان که چهره ای خندان داشت و موهایی طلایی. او از کف دریا زاده شد و بعد از پا گذاشتن به خشکی با هر قدمش گل هایی در جای پاهایش می روید. او همتای ونوس رومی ست ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔻تشکیل هسته نفوذی تحت هدایت اطلاعاتی ایران!!!! دکتر آقایان- کارشناس: صهیونیستها یک زن و شوهر اهل "رمت گان" دستگیر کرده اند و آنها را متهم به همکاری با دستگاه های اطلاعاتی ایرانی کرده اند! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | کلیپ منتشر شده در فضای مجازی با عنوان توقیف پولهای ارسالی ایران به لبنان که در هواپیمای قالیباف حمل میشد! 🔸 اما واقعیت ماجرا چیه؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞 خروجی سبک زندگی «زن زندگی آزادی»ها دختر سوم راهنمایی دنبال سقط جنین😔 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
برندگان عکس کارت ملی را به ادمین ارسال فرمایند https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ» هیچ امتی بر اجل و سر رسید حتمی خود پیشی نمی‌گیرد، و از آن تأخیر نیز نمی‌کند. تفسیر: اما این اقوام و طوائف گوناگون، هر کدام داراى زمان و اجل معینى بودند و هیچ امتى از اجل خود پیشى نمى گرفت و از آن عقب نمى افتاد (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّة أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ). بلکه، هنگامى که فرمان قطعى پایان حیات آن‌ها صادر مى شد، از میان مى رفتند، نه یک لحظه زودتر و نه دیرتر. 🌺🌺🌺 أجل به معنى عمر و مدت چیزى است، و گاه، به نقطه پایان و انتها نیز اجل گفته مى شود، مثل این که مى گوئیم: اجل فلان بدهى فلان زمان است (یعنى سر رسید آن). البته، اجل همان گونه که قبلاً هم گفته ایم دو گونه است: حتمى و مشروط یا معلق. اجل حتمى، زمان پایان قطعى عمر شخص یا قوم یا چیزى است که هیچگونه دگرگونى در آن امکان ندارد، ولى اجل مشروط یا معلق، زمانى است که با دگرگون شدن شرائط و موانع، ممکن است کم و زیاد بشود. روشن است آیه فوق به اجل حتمى اشاره مى کند. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۳ سوره‌ مبارکه مؤمنون) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : اغواگری و گمراه کردن، انسان را در صف شیطان قرار می‌دهد •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ترفندهایی که برای صحبت در جلسه اول خواستگاری باید انجام داد. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مجموعه "خشت اول" 🔻 قسمت پنجم: 🤔 به استقلال نوجوان چقدر بها بدهیم؟ 💌 برای پدر و مادرها ارسال کنید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت120 ✍ #میم_مشکات پنج شنبه عصر، سه ساعت تمام، معصومه و راحله خودشان را در
* 💞﷽💞 💛💛💛💛🍁💛💛💛💛🍁💛💛💛💛🍁 ‍ راحله سربلند کرد و نگاه پر از مهر سیاوش را دید. آن چشم های شفاف تا عمق دل صاحبشان را لو میدادند. رنگ آبی همیشه حس خنکی را زنده میکند اما چشمان این مرد، با آن آبی تیره شبیه رنگ آسمان شب، حرارتی عجیب داشت که قلب راحله را گرم میکرد. دلگرم شد به بودن این جوان خوش قامت و ناخوداگاه لبخند زد: - یه مطلبی هست که من باید بگم -من سراپا گوشم، بفرمایین راحله سعی کرد آرام باشد. نگاهش را دوخت به درخت کنار سیاوش تا نخواهد چشم در چشم حرف بزند. نمیدانست سیاوش چه واکنشی خواهد داشت برای همین ترجیح میداد چشم در چشم نباشند. شاید میترسید از جدی شدن نگاه سیاوش. هرچقدر نگاه های مهربانش قوت قلب بود، نگاه های اخم الود و جدی اش با آن ابروان مشکی و مردانه، دلش را خالی میکرد: -من و شما قبول کردیم با هم یه مدت نامزد باشیم تا ببینیم با وجود اختلاف هایی که داریم میتونیم با هم کنار بیایم یا نه. به نظرم بهتره این مدت با واقعیت ها رو برو بشیم، بدون رودربایستی! اینجوری بهتر میشه تصمیم گرفت. اما در عین حال فکر میکنم بهتره از کارهای هم یا نظراتمون هم اطلاع داشته باشیم تا یه وقت همدیگه رو شوکه نکنیم. یعنی همدیگه رو در موقعیتی که دوست نداریم قرار ندیم. ما امروز قراره بریم مهمونی، و من میدونم که فامیل شما چه طرز فکری دارن. طرز فکری که با اعتقادات من شاید خیلی متناسب نباشه. البته طرز فکر اونا رو رندگی من اثر نمیذاره اما اینکه شما چطوری فکر میکنین برام مهمه. من در مورد پوششم اعتقادات خودمو دارم و شما هم میدونین. می خواستم ببینم اگه من توی مهمونی با اعتقادات خودم لباس بپوشم مشکلی ندارید? سیاوش که فکر میکرد اتفاقی افتاده وقتی حرف راحله به اینجا رسید، نفس راحتی کشید و زد زیر خنده طوری که راحله متعجب نگاهش کرد: - حرف خنده داری زدم? سیاوش برای اینکه سو تفاهم نشود دستی تکان داد و گفت: -نه، اصلا... آخه یجوری حرف زدین من فکر کردم چی شده بعد در حالیکه در جایش جابجا میشد و سعی میکرد لبخند پهنش را جمع و جور کند دستان راحله گرفت و پرسید: -میخواین چادر بپوشین تو مهمونی? راحله ماتش برد! و وقتی سیاوش ادامه داد بیشتر شوکه شد: -فقط اگه اشکالی نداره اون چادر نارنجی ت رو بپوش و حالا راحله بود و لب هایی که هر کار میکرد نمیتوانست لبخند را از رویشان جمع کند. به سیاوش خیره ماند و سیاوش با مهربانی و کمی خجالت گفت: -آخه خیلی بهت میاد! این به کار بردن ضمیر مفرد مختص وقت هایی بود که سیاوش محبتش عود میکرد و راحله این را میدانست. لبخندش عمیق تر شد اما درعین حال متعجب پرسید: -چادر نارنجی?من چادر نارنجی ندارم! -چرا دیگه! همون که شب اول خواستگاری پوشیدین! همون که گل های صورتی داره! راحله بلند خندید: -جناب اون گلبهی هست نه نارنجی -مگه فرقی دارن? راحله همانطور که با انگشتش دستان درشت سیاوش را نوازش میکرد با شادی که وجودش را گرفته بود پیش خودش فکر کرد واقعا مگر فرقی دارد? مهم این بود که سیاوش دوست داشت. سری تکان داد، دستان سیاوش را به نشانه تشکر فشرد و از صمیم قلب گفت: -نه، فرقی نداره عزیزم و کمی سرخ شد از این لفظ جدید که ناخوداگاه روی زبانش آمده بود. لفظی که سیاوش را ذوق زده کرد. واقعا او عزیز راحله بود? راحله در حالیکه بلند میشد گفت: -پس من برم آماده بشم و بیام و قبل از اینکه برود سیاوش صدایش زد: -راحله? -جانم? جانم! امروز چقد راحله دست و دلباز شده بود و سیاوش هربار که راحله با مهر جوابش را میداد، موجی از خوشحالی را درون خودش حس میکرد که قلبش را به تپش می انداخت. نفس عمیقی کشید و با لحنی آرامش بخش گفت: -من تورو همینجوری که هستی انتخاب کردم، شاید خودم نتونم مثل تو بشم اما توقع ندارم تو باورهات رو بخاطر من کنار بذاری. هنوز اینقدر خودخواه نشدم!! راحله نگاهش کرد. نگاهی سرشار از قدر شناسی. دوباره میخواست برود که باز سیاوش صدایش زد: -راستی میگم.. راحله برگشت و سیاوش با چاشنی شیطنت ادامه داد: -سبز خیلی بهت میاد و راحله تازه فهمید چادر سرش نیست. تازه فهمید معنی آن نگاه اول سیاوش را! خون به صورتش دوید. گونه هایش گل انداخت. همانطوری شد که سیاوش دوست داشت. سیاوش به دادش رسید: -برو دیگه! دیر میشه ها! و راحله تمام توانش را به پاهایش داد و دوید به طرف ساختمان خانه. خوشحال بود. حالا میفهمید چرا پدرش اینقدر مدافع این جناب دکتر بود. در خشت خام دیده بود آنچه را راحله جوان در آینه نمی دید! ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 ما با غاصبان سرزمین فلسطین مشگل داریم... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرمانده کل سپاه خطاب به صهیونیست‌ها: به هر نقطه‌ای تجاوز کنید به همان نقطه از شما حملۀ دردناکی خواهد شد؛ با دقت تصمیم بگیرید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرلشکر سلامی خطاب به صهیونیست‌ها: به «تادها» اعتماد نکنید؛ شما نمی‌توانید قتل عام کنید اما ایمن بمانید 🔹ما ضعف‌های شما را می‌شناسیم و این را خودتان می‌دانید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat