مداحی_آنلاین_نازلی_رقیه_حسین_ستوده.mp3
3.39M
🔳 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
🌴آی مَنیم یول یُولداشیم رقیه
🌴اولماز سنی ترک ایلمک
🎤 #سید_طالع_باکویی
⏯ #ترکی
👌بسیار دلنشین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
1_441095383.mp3
7.12M
🔳 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
🌴خدا مرگم بده چه لبهای پر از خونی
🌴خدا مرگم بده چه موهای پریشونی
🎤 #محمود_کریمی
⏯ #زمینه
👌 #پیشنهاد_ویژه
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
مداحی آنلاین - وقتی که تو نیستی - مهدی رسولی.mp3
8.52M
🔳 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
🌴وقتی که تو نیستی
🌴با اشکام حرف میزنم
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
YEKNET.IR - roze 2 - shabe 5 safar 1400 - motiee.mp3
2.77M
🔳 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
🌴دیگر شکستن ندارد بال و پر کوچک من
🌴میترسم از هم بپاشد این پیکر کوچک من
🎤 #میثم_مطیعی
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴نوحه یعنی خون دل طفل سه ساله
▪️با نواى: سيد مجید بنی فاطمه
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
نوحه یعنی.mp3
1.59M
🏴فایل صوتی: نوحه یعنی خون دل طفل سه ساله
▪️با نواى: سيد مجید بنی فاطمه
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری | #وضعیت
با پای پر ورمم ..💔
دردسر حرمم ...💔
#بابایےترین_دختر_عالم❤️
#شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀
#تسلیٺ_باد🏴
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
مداحی آنلاین - درده دوا رقیه - اسفندیاری.mp3
8.07M
درده دوا رقیه
اسفندیاری
#دختر_سه_ساله
👈به یک☝️نفر احسان کرده ارسال فرمائید
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱مجموعه استوری
شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد..
#شهادت_حضرت_رقیه
#حضرت_رقیه
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
🇮🇷 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۲۸ قرآن کریم ( آیات ۱ تا ۸ سوره مبارکه انعام) 🍃🌹🍃 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۲۹ قرآن کریم ( آیات ۹ تا ۱۸ سوره مبارکه انعام)
🍃🌹🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «اَلقُرآنُ غِنًی لاغِنی دونَهُ وَ لا فَقرَ بَعدَهُ» قرآن، توانمندی است که هیچ توانی جایگزین آن نمیشود و پس از آن هیچ فقری باقی نمیماند. (تفسیرابی الفتوح ۱/۱۰)
🎙 استاد: پرهیزگار
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۖ فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ»
اکنون از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود. چه بد است جایگاه متکبران!
(سوره مبارکه نحل/ آیه ۲۹)
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
❇ تفســــــیر *
اکنون که چنین است از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها).
چه جاى بدى است جایگاه متکبران! (فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۹ سوره مبارکه نحل)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸نصیحتهایی از شیطان!
🔹حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هفتاد_و_هفتم و می روم سمت اتاقم. ظرف شستن و آب بازی حتماً کمی آرام ترش می کند. تا ج
#رنج_مقدس
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
عشق و عقل دوتايشان شد چلوکباب وسط سفره امشب ما. قرار است مطب بزنم. درآمدش حتماً خوب خواهد شد. دشت اولش که خوشمزه است. ريحانه سرحال است و علی هم آرام تر از قبل. مامان برای علی و ريحانه توی يک بشقاب غذا می کشد و من يک قاشق می گذارم کنار بشقابشان. شانه ای بالا می اندازم و مشغول خوردن می شوم. بلند می شود و قاشق می آورد.
- دارم برات.
- آی آی. بعدها که مشاورلازم می شی...
و چشمکی برايش می زنم. مامان سبزی را می گذارد کنار دستم.
- دوستات امروز زنگ زدن. خبريه؟
لقمه ام را نصفه و نيمه جويده قورت می دهم.
- اِ. کيا زنگ زدن؟
سه نفر زنگ زدن، پيام هم برات دادن. نوشتم روی کاغذ تلفن. مگه شماره همراهتو ندارن؟
- خاموش بود. من هم جا گذاشتم رفتم. خانم مقيمی رو بردم دکتر.
- چيزی شده؟
- دو سه روز پيش افتاده بوده، بنده خدا به کسی نگفته. امروز ديگه اون قدر دردش شديد شده بود که زنگ زد شما نبودی من بردمش دکتر. جا انداخت و بست.
لقمه ای می خورم:
- من اصلاً دل و جرئت درست و حسابی ندارم. بنده خدا ناله می کرد. من کز کرده بودم پشت در و گوش هامو گرفته بودم.
علی می خندد:
- مثلاً همراه مريض بودی.
- پرستاره ديد رنگم پريده. خودش گفت برو بيرون. صدات ميزَ...
که صدای در می آيد. بی اختيار همه ساکت می شويم حتی قاشق هايمان بين راه دهان و بشقاب می ماند. نگاه ها می رود سمت در. نمی دانم که در فکر همه اين بود يا فقط من که در باز می شود، قامت پدر، رشيدترين قامتی است که حتی سرو هم در مقابلش قد خم می کند.
می دوم سمتش و نمی دانم چگونه بغلش می کنم. به خودم که می آيم سفت در آغوشم گرفته و موهايم را نوازش می کند. عکس العملم پدر را شوکه و ديگران را از آغوشش محروم کرده است. کمی که آرام می شوم، سر مادر و ريحانه را جلو می آورد و می بوسد و بعد علی را در آغوش می گيرد و چند دقيقه ای دو مرد می مانند. سفره را که می بيند می گويد:
- به به. چه ضيافتی هم برپاست. مادر زنم دوستم داره.
اعصابم تحريک شده و حال خوش و ناخوشم را نمی فهمم. اشتها هم ندارم. همه چشمان پر آب دارند، حتی علی. مثل هميشه ديرآمدن های بی خبری اش. دوباره دستی دور شانه ام می اندازد و می گويد:
- محبوب خونه چه طوره؟
تعبيرش برايم شيرينی خاصی دارد. قاشقم را بر می دارد و مشغول خوردن می شود. بعد از جمع شدن سفره، دور هم می نشينيم. تازه سرم را بالا می آورم و نگاهی به صورتش می کنم. سبزه شده و لاغر. سفيدی موهايش هم انگار بيشتر توی چشم می آيد. کمی که از اوضاع و احوال می گويد، انگار غم وغصه اش فوران می کند.
می گويد: آنچه در اخبار می آيد، يک صدم واقعيت است. شهيد هم زياد داريم. از مجاهدان لبنانی و عراقی و افغانستانی تا همين بچه های داوطلب خودمان. غريب می جنگند و غريب شهيد می شوند. و بعد ادامه می دهد که: ما داريم توی عراق و سوريه، از خودمان دفاع می کنيم. اگر صبر کنيم دشمن بيايد پشت مرز ما و آن وقت دفاع کنيم، هم عراق و سوريه از دست رفته است و هم تمام ايران و مردمش درگير می شوند؛ مثل جنگ ايران و عراق.
#ادامه_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 از دلایل منع رزق فراوان
#حجت_الاسلام_پناهیان
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هفتاد_و_هشتم عشق و عقل دوتايشان شد چلوکباب وسط سفره امشب ما. قرار است مطب بزنم. درآ
#رنج_مقدس
#قسمت_هفتاد_و_نهم
سرخوش از آمدن پدر هستم که سال ها دوست داشتم، سايه اش بالای سرم باشد و نبود. موقع خواب در اتاقم را نمی بندم. دارم دنبال همراهم می گردم که در چهارچوب در می ايستد:
- ليلی جان!
سر بر می گردانم و لبخندش را نوش می کنم.
- فردا صبح هستی که؟
- بله هستم بابا.
- پس تا فردا.
ملاصدرا و خانمش زير پنجره اتاق من نشسته اند و دارند صحبت می کنند. پنجره بسته است و نمی شنوم چه می گويند. برايش پيام می زنم:
-يه وقت فکر نکنی ملاصدرا زن داشته و بساط می کرده زير پنجره من و با خانمش بغ بغو می کرده.
صدای خنده ای که بلند می شود و بعد سنگريزه ای به شيشه می خورد. شيشه هم که بشکند، حاضر نيستم از زير پتو بيرون بيايم. جواب پيامک را نمی دهد، اما از قطع شدن صداهای گنگ می فهمم تغيير موضع داده اند. به سعيد پيام می زنم که:
- دوتا داداش بودن يکيشون کور بوده، يکيشون کچل. اگه گفتی تو کدومشونی؟
جواب می دهد:
- گزينة سه. تازه اشتباه هم نوشتی يه آبجی و دادش بودند، داداشه کور بود، اسمشم مسعود بوده، آبجيه کچل بوده، اسمشم ليلا؛ اما من گزينه سوم هستم. از دست اين مسعود، ديوونه ديوونه ام.
- حالا که اين طور شد، من هم نمی گويم از بابا چه خبری دارم.
گوشی توی دستم زنگ می خورد و عکس مسعود با آن خنده قشنگش می افتد روی صفحه. آهسته می گويم:
- سلام
- ليلا! چه خبر؟ بابا زنگ زد؟
بچه داد نزن. اينجا خانواده زندگی می کنه و خوابيده. بعدم سلامت کو؟
- سلام. جون من ليلا بابا زنگ زد؟
دلم می سوزد و می گويم:
- بابا امشب اومد.
کمی مکث و بعد صدای:
- ای خدا! جدی ليلا! بابا الآن خونه س؟
بی اختيار و با بغض می گويم:
- آره دو ساعت پيش اومد. الآن هم خوابيده.
سعيد گوشی را می گيرد:
- ليلا! راست و حسينی؟
بغضم باران می شود. می نشينم سرجايم:
- راست و حسينی.
_ پس چرا گريه می کنی؟
- آخه اونايی که جنازه باباشون رو براشون بردن، الآن چه حالی دارن؟ آخه چرا از اون طرف دنيا اسلحه و آدم می فرستند تا يک کشور ساکت و آروم رو اين طور خراب و خونين کنن؟
سکوت دوطرفه... و گوشی را قطع می کنم و خاموش... هق هقم را خفه می کنم.
مردم ايران و اطراف آن، همه مسلمان هايی که در آسايش می خوابند، يادی از آن ها می کنند؟ يا تنها به اين فکر هستند که اعتراض کنند چرا ما داريم آن جا هزينه می کنيم و فقيران خودمان چه؟
ياد جمله افسر اسرائيلی آمريکايی می افتم که در جواب اين سؤال که شما تا کجا در ايران دخالت می کنيد؟ گفته بود: «تا هر جايی که بتوانيم چکمه هايمان را در آنجا بگذاريم. » دنيا دار غفلت و فراموشی است. دوست ندارم خودخواه فراموشکار باشم.
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat