eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
شیفتگان تربیت
#مدافع_عشق #قسمت۴۶ خسته شدی داداش برو …خودم یه پا دارم هنوز…ریحانه ام یکم زیر دستمو میگیره. سجاد از
ک نان تست برمیدارم ،تندتند رویش خامه میریزم و بعد مربای آلبالو را به ان اضافه میکنم.ازاشپزخانه بیرون می ایم و باقدم های بلند سمت اتاق خواب میدوم. روبروی اینه ی دراور ایستاده ای و دکمه های پیراهن سفیدرنگت را میبندی.عصایت زیربغلت چفت شده تابتوانی صاف بایستی.پشت سرم محمدرضا چهاردست و پا وارد اتاق میشود. کنارت می ایستم و نان راسمت دهانت می اورم.. _ بخور بخور! لبخند میزنی ویک گاز بزرگ از صبحانه ی سرسری ات میزنی. _ هووووم! مربا!! محمد رضا خودش را به پایت میرساند و به شلوارت چنگ میزند.تلاش میکند تا بایستد.زور میزند و این باعث قرمزشدن پوست سفید و لطیفش میشود.کمی بلند میشودوچندثانیه نگذشته باپشت روی زمین می افتد!هردو میخندیم! حرصش میگیرد،جیغ میکشدو یکدفعه میزند زیر گریه. بستن دکمه هارا رها میکنی ،خم میشوی و اورا ازروی زمین برمیداری.نگاهتان درهم گره میخورد.چشمهای پسرمان باتو مو نمیزند…محمدرضا هدیه همان رفیقی است که روبه روی پنجره ی فولادش شفای بیماری ات را تقدیم زندگی مان کرد…لبخند میزنم و نون تست رادوباره سمت دهانت میگیرم.صورتت را سمتم برمیگردانی تا باقیمانده صبحانه ات را بخوری که کوچولوی حسودمان ریشت را چنگ میزند و صورتت را سمت خودش برمیگرداند.اخم غلیظ و بانمکی میکندودهانش را باز میکندتا گازت بگیرد. میخندی و عقب نگهش میداری _ موش شدیا!! .. باپشت دست لپ های اویزون و نرم محمد رضا رالمس میکنم _ خب بچه ذوق زده شده داره دندوناش درمیاد _ نخیرم موش شده!! سرت راپایین می آوری،دهانت راروی شکم پسرمان میگذاری و قلقلکش میدهی _ هام هام هام هااااام….بخورم تورو! محمدرضا ریسه میرود و دراغوشت دست وپا میزند. لثه های صورتی رنگش شکاف خورده و سردوتا دندان ریزو تیز ازلثه های فک پایینش بیرون زده.انقدرشیرین و خواستنی است که گاهی میترسم نکند اورا بیشترازمن دوست داشته باشی.روی دودستت اورابالا میبری و میچرخی.اما نه خیلی تند!درهردور لنگ میزنی.جیغ میزند و قهقهه اش دلم را اب میکند.حس میکنم حواست به زمان نیست،صدایت میزنم! _ علی!دیرت نشه!؟ روبه رویم می ایستی و محمدرضا راروی شانه ات میگذاری.اوهم موهایت راازخدا خواسته میگیرد و باهیجان خودش رابالا پایین میکند. لقمه ات را دردهانت میگذارم و بقیه دکمه های پیرهنت را میبندم.یقه ات راصاف میکنم و دستی به ریشت میکشم. تمام حرکاتم را زیر نظر داری. و من چقدر لذت میبرم که حتی شمارش نفسهایم بازرسی میشود در چشمهایت! تمام که میشود قبایت را ازروی رخت اویز برمیدارم وپشتت می ایستم.محمد رضارا روی تختمان میگذاری و اوهم طبق معمول غرغرمیکند.صدای کودکانه اش رادوست دارم زمانی که باحروف نامفهوم و واج های کشیده سعی میکند تمام احساس نارضایتی اش رابما منتقل کند قباراتنت میکنم و ازپشت سرم راروی شانه ات میگذارم… آرامش!! شانه هایت میلرزد!میفهمم که داری میخندی.همانطورکه عبایت راروی شانه ات میندازم میپرسم _ چرا میخندی؟؟ _ چون تواین تنگی وقت که دیرم شده،شما ازپشت میچسبی!بچتم ازجلو بااخم بغل میخواد روی پیشانی میزنم اااخ_وقت! سریع عبا را مرتب میکنم.عمامه ی مشکی رنگت را برمیدارم و مقابلت می ایم.لب به دندان میگیرم و زیر چشمی نگاهت میکنم _ خب اینقد خوبه.. همه دلشون تندتند میخواد سرت راکمی خم میکنی تاراحت عمامه را روی سرت بگذارم.. چقدر بهت میاد! ذوق میکنم و دورت میچرخم..سرتاپایت را برانداز میکنم…توهم عصا بدست سعی میکنی بچرخی! دستهایم رابهم میزنم _ وای سیدجان عالی شدی!!! لبخند دلنشینی میزنی و روبه محمد رضا میپرسی _ تو چی میگی بابا؟بم میاد یانه؟ خوشگله؟…. اوهم باچشمهای گرد و مژه های بلندش خیره خیره نگاهت میکند طفلی فسقلی مان اصلن متوجه سوالت نیست! کیفت را دستت میدهم و محمد رضارا دراغوش میگیرم.همانطور که ازاتاق بیرون میروی نگاهت به کمد لباسمان می افتد..غم به نگاهت میدود! دیگر چرا؟… چیزی نمیپرسم و پشت سرت خیره به پای چپت که نمیتوانی کامل روی زمین بگذاری حرکت میکنم سه سال پیش پای اسیب دیده ات را شکافتند و آتل بستند!میله ی اهنی بزرگی که به برکت وجودش نمیتوانی درست راه بروی! سه سال عصای بلندی رفیق شبانه روزی ات شده! دیگر نتوانستی بروی دفاع_ازحرم… زیاد نذر کردی…نذر کرده بودی که بتوانی مدافع بشوی!..امام رئوف هم طور دیگر جواب نذرت راداد! مشغول حوزه شدی و بلاخره لباس استادی تنت کردند!سرنوشتت راخداازاول جور دیگر نوشته بود.جلوی در ورودی که میرسی میخوانم و ارام سمتت فوت میکنم. ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 روز شنبه روز زیارتی ♥️ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#مدافع_عشق #قسمت۴۷ ک نان تست برمیدارم ،تندتند رویش خامه میریزم و بعد مربای آلبالو را به ان اضافه میک
_ میترسم چشم بخوری بخدا! چقد بهت استادی میاد! _ اره! استاد باعصاش!! میخندم _ عصاشم میترسم چشم بزنن… لبخندت محو میشود _ چشم خوردم ریحانه!.. چشم خوردم که برای همیشه جاموندم… نتونستم برم!!خداقشنگ گفت جات اونجا نیست کمدلباسو دیدم …لباس نظامیم هنوز توشه… نمی خواهم غصه خوردنت را ببینم. ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا من خودمو بپوشونم، به آقایون بگید نگاه نکنن! 😏 🔸وقتی یک آقا خانمهای زیبایی را روزانه در خیابان ببیند چه اتفاقی برای این آقا و همسر او می‌افتد؟ 🔹آثار ولنگاری پوششی بر قوه‌ی شناختی آقایان و خانم‌ها •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حس انسان دوستی 🔸آیت الله سیدحسن عاملی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کاری که یک زن با حجابش میکند! 🎙حجت الاسلام •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺رحلت امام خمینی(قدس سره شریف) تسلیت باد. ‏ استوریِ ویژه ارتحال امام خمینی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍روشنگر راه 🎥 🔸امام جهت را نشان داد و به ما گفت: هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید 🔸حفظ نظام از اوجب واجبات است آن هایی که نفهمیدن این حرف امام را در یک جاهایی خطاهای فاحش کردند... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ▫️این آزادی مملکت را بر باد می‌دهد‼️ 🎙صحبت‌های کمتر شنیده شده از امام خمینی(ره): شما فساد و فحشا را آزادی میدانید! (ره) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَإِذْ قَالَ مُوسَىَ لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّىَ أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا» و به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: دست از جست‌وجو برنمی‌دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم!
شیفتگان تربیت
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَإِذْ قَالَ مُوسَىَ لِفَتَاهُ لَا أَبْر
❇ تفســــــیر مفسران، در شأن نزول آیات بعدی، نقل کرده اند جمعى از قریش خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیده از عالمى که موسى(علیه السلام) مأمور به پیروى از او شد، سؤال کردند، آیات فوق نازل شد. اصولاً، سه ماجرا در این سوره (سوره کهف آمده) که هر سه از یک نظر هماهنگ است: ماجراى اصحاب کهف که قبل از این گفته شد، داستان موسى و خضر، و داستان ذو القرنین که بعد از این مى آید. این هر سه ماجرا ما را از افق زندگى محدودمان یعنى آنچه به آن خو گرفته و عادت کرده ایم، بیرون مى برد و نشان مى دهد نه عالم محدود به آن است که ما مى بینیم، و نه چهره اصلى حوادث، همیشه آن است که ما در برخورد اول درمى یابیم. داستان اصحاب کهف سخن از جوان مردانى مى گفت که براى حفظ ایمانشان پشت پا به همه چیز زدند و سرانجام آن چنان زندگى عجیبى پیدا کردند که براى همه مردم آموزنده شد و در ماجراى موسى و خضر، یا به تعبیر دیگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت انگیزى برخورد مى کنیم که نشان مى دهد حتى یک پیغمبر اولو العزم که آگاه ترین افراد به محیط خویش است، باز دامنه علم و دانشش در بعضى از جهات محدود است و به سراغ معلمى مى رود که به او درس بیاموزد، او هم درس هائى که هر یک از دیگرى عجیب تر است به او یاد مى دهد، و چه نکته هاى بسیار مهمى که در مجموعه این داستان نهفته شده است. 🌺🌺🌺 در این آیه، مى گوید: به خاطر بیاور هنگامى که موسى به دوست و همراه خود گفت: من دست از طلب برنمى دارم تا به مجمع البحرین برسم هر چند مدتى طولانى به راه خود ادامه دهم (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً). منظور از فَتاه در اینجا طبق گفته بسیارى از مفسران، و بسیارى از روایات، یوشع بن نون مرد رشید، شجاع و با ایمان بنى اسرائیل است و تعبیر به فتى (جوان) ممکن است به خاطر همین صفات برجسته و یا به خاطر خدمت به موسى(علیه السلام) و همراهى و همگامى با او بوده باشد. مجمع البحرین به معنى محل پیوند دو دریا است، در این که اشاره به کدام دو دریا است، میان مفسران گفتگو است، و روى هم رفته، سه عقیده معروف در اینجا وجود دارد: 1 ـ منظور، محل اتصال خلیج عقبه با خلیج سوئز است. مى دانیم دریاى سرخ در شمال، دو پیشرفتگى یکى به سوى شمال شرقى، و دیگرى به سوى شمال غربى دارد که اولى خلیج عقبه را تشکیل مى دهد، و دومى خلیج سوئز را و این دو خلیج در قسمت جنوبى به هم مى پیوندند، و به دریاى سرخ متصل میشوند. 2 ـ منظور، محل پیوند اقیانوس هند با دریاى سرخ است که در باب المندب به هم مى پیوندند. 3 ـ محل پیوستگى دریاى مدیترانه (که نام دیگرش دریاى روم و بحر ابیض است) با اقیانوس اطلس یعنى، همان محل تنگه جبل الطارق که نزدیک شهر طنجه است. ولى تفسیر سوم، بسیار بعید به نظر مى رسد; زیرا فاصله میان محل زندگى موسى(علیه السلام) با جبل الطارق آن قدر زیاد است که از طریق عادى آن زمان رفتن موسى(علیه السلام) به آنجا شاید ماه ها طول مى کشید. احتمال دوم، هر چند فاصله کمترى را دربرمى گیرد، ولى آن هم در حد خود زیاد است; زیرا از شام تا جنوب یمن فاصله نسبتاً زیادى وجود دارد. اما احتمال اول که نزدیک ترین فاصله را به محل زندگى موسى(علیه السلام) دارد (از شام تا خلیج عقبه راه زیادى نیست) از همه تفاسیر نزدیکتر به نظر مى رسد; چرا که از آیات فوق، نیز اجمالا ًاستفاده مى شود، موسى(علیه السلام) راه زیادى را طى نکرده، هر چند آماده بود براى رسیدن به این مقصود، به همه جا سفر کند (دقت کنید). در بعضى از روایات نیز اشاره اى به این معنى دیده مى شود. کلمه حُقُب به معنى مدت طولانى است که بعضى آن را به ۸۰ سال تفسیر کرده اند و منظور موسى(علیه السلام) از ذکر این کلمه این بوده است که من دست از تلاش و کوشش خود براى پیدا کردن گم شده ام، برنخواهم داشت، هر چند سال ها به این سیر خود ادامه دهم. از مجموع آنچه در بالا گفته شد، آشکارا پیدا است که موسى(علیه السلام) به سراغ گمشده مهمى مى رفت، و در به در دنبال آن مى گشت، عزم خود را جزم و تصمیم خویش را راسخ کرده بود که تا مقصود خود را پیدا نکند از پاى ننشیند. گمشده اى که موسى(علیه السلام) مأمور یافتن آن بود، در سرنوشتش بسیار اثر داشت و فصل تازه اى در زندگانى او مى گشود. آرى، او به دنبال مرد عالم و دانشمندى مى گشت که مى توانست حجاب ها و پرده هائى را از جلو چشمش کنار زند، حقایق تازه اى را به او نشان دهد، و درهاى علوم و دانش هائى را به رویش بگشاید. و به زودى خواهیم دید که او براى پیدا کردن محل این عالم بزرگ، نشانه اى در دست داشت و به دنبال آن نشانه در حرکت بود. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۰ سوره مبارکه کهف) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تعارف که نداریم... 🎬 نوشتن وصیت نامه و احکام مرتبط با وصیت کردن ❇️ احکامی که باید بدانیم 📎 📎 📎 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹روایت شهید آوینی از لحظه عروج ملکوتی امام خمینی(ره) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☆ جواد منصوری : آقا کار خیلی سنگین شده! ☆ امام خمینی (ره) : بذار پس یه چیزی بهتون بگم ... ▪️ویژه رحلت رحمت‌الله علیه •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat