19.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪝 آیا #حجاب_و_عفاف محصول جمهوری اسلامی است؟!
#حجاب
#جهاد_تبیین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
May 11
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا»
آیا انسان به خاطر نمیآورد که ما پیش از این، او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟!
(سوره مبارکه مریم/ آیه ۶۷)
❇ تفســــــیر
و بلافاصله با همان لحن و تعبیر، به آن پاسخ مى گوید که آیا انسان این واقعیت را به یاد نمى آورد که ما او را پیش از این آفریدیم، و او ابداً چیزى نبود؟! (أَ وَ لا یَذْکُرُ الاِْنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً).
تعبیر به الإِنْسان در اینجا نیز ممکن است اشاره به این نکته باشد که انسان با آن استعداد و هوش خداداد نباید در برابر چنین سؤالى خاموش بنشیند، باید خودش با یادآورى خلقت نخستین، به آن پاسخ گوید و گرنه حقیقت انسانیت خود را به کار نگرفته است.
این آیات مانند بسیارى از آیات مربوط به معاد، تکیه روى معاد جسمانى دارد، و الا اگر بنا بود تنها روح باقى بماند و بازگشت جسم به زندگى مطرح نباشد، نه آن سؤال جا داشت، و نه این پاسخ.
🌺🌺🌺
بعضى از مفسران، در اینجا سؤالى مطرح کرده اند که اگر این دلیل درست است که هر کس کارى را انجام داد، قدرت دارد مانند آن را نیز انجام بدهد، پس چرا ما کارهائى را انجام مى دهیم و گاه نمىتوانیم عین همان را تکرار کنیم؟ مثلاً گاهى قطعه شعرى بسیار عالى مىسرائیم و یا خط بسیار زیبائى مىنویسیم، اما بعداً هر چه تلاش مىکنیم، مثل آن را نمىتوانیم انجام دهیم.
پاسخى را که ما براى این سؤال انتخاب کرده ایم این است: درست است که ما اعمال خود را از روى اراده و اختیار انجام مى دهیم، ولى گاهى یک سلسله امور غیر اختیارى در بعضى از ویژگىهاى افعال ما اثر مى گذارد، لرزش نامحسوس دست ما، گاه در شکل دقیق حروف مؤثر است و از این گذشته، قدرت و استعداد ما همیشه یکسان نیست. گاه عواملى پیش مى آید که تمام نیروى درونى ما را بسیج مى کند، و ما مى توانیم به اصطلاح شاهکارى بیافرینیم، ولى گاه عوامل محرکه ضعیف است و تمام نیروى ما بسیج نمى شود، به همین دلیل، کار مرتبه دوم به خوبى مرتبه اول انجام نمى گیرد.
ولى خداوندى که قدرتش بى انتها است، این گونه مسائل براى او مطرح نیست، هر کارى را انجام دهد عین آن را بى کم و کاست مى تواند تکرار کند.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۷ سوره مبارکه مریم)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠موشن گرافیک احکام: به چه شکهایی نباید اعتنا کرد ؟
🔸احکامی که باید بدانیم
#آموزش_احکام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : دوری از هرگونه تمایز در سیره عملی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان_جانم_میرود #قسمت_صدوپنجاه_وچهار ولی قبول نکردی با من حرف بزنی میدونی چی به من گذشت، من تو یه
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_صدوپنجاه_وپنج
ــ یادمه گفتی دوره پرستاری رفتی.
مهیا سری تکون داد
ــ خب فک کنم از پانسمان یه دست برمیای ؟؟
مهیا سینی را کنار گذاشت و دست شهاب را گرفت
ــ چرا دستات میلرزه ؟؟
مهیا سرش را به دو طرف به علامت چیزی نیست تکان داد!
پانسمان دست شهاب را باز کرد که با دیدن بخیه ها با بغض سرش را بالا آورد و نالید
ــ باید با اونا درگیر میشدی؟؟
ــ مهیا گریه کردی باور کن دیگه نمیزارم منو ببینی تا دستم خوب بشه
مهیا نتوانست جلوی اشک هایش را بگیرد و اشک هایش روگونه هایش ریخت !!
و آرام تا صدایش به بقیه نرسد هق هق کرد
ــ خب عزیز دلم میخواستی چیکار کنم .داشتن پرچمای عزای امام جوا ُد پاره میکردند باید مینشستم نگاشون میکردم
مهیا سرش را پایین انداخت و آرام اشک می ریخت
ــ الان دقیقا گریه کردنت برا چیه؟؟
ــاگه بلایی سرت میومد من دق میکردم !
شهاب آرام خندید و گفت:
ــ نترس خانومی شما تا منو دق ندی چیزیت نمیشه!
مهیا دست زخمی شهاب را آرام فشرد که صورت شهاب از درد جمع شد؛
ــ آخرین بارته اینجوری حرصم میدی
ــ من نوکر شما هم هستم
مهیا آرام خندید و گفت :
ــ نوکر اهل بیت ان شاء الله
و حواسش را کاملا به سمت دست شهاب سوق داد و با حوصله مشغول تعویض پانسمان شهاب شد!!
همه مشغول بودند!
نرجس و سوسن خانم به جمعشان اضافه شده بود !
شهاب با وجود چشم غره های مهیا و تشرهای مادرش باز هم در حال کار بود و اصلا به زخم دستش و سردرش توجهی نمی کرد .
ــ مهیا مادر یه برگه بیار چندتا خرید داریم بنویس بدم آقایون بخرن
ــ چشم الان میارم
و کمی صدایش را بالا برد ؛
ـــ شهاب
شهاب با دست های خیسش موهایش را از روی پیشانیش کنار زد و گفت :
ــ جانم
ــ دفتر یادداشت میخواستم تو اتاقت هست؟؟
ــ آره عزیزم تو کشو دومی میز کارم هست،میخوای برات بیارم ؟؟
مهیا لبخندی زد
ــ نه ممنون خودم برمیدارم
شهاب روی تخت گوشه حیاط نشست و سرش را بین دستش گرفت و محکم فشرد !
سرش عجیب درد میکرد و سوزش دستش اوضاع را بدتر کرده بود .
مهیا کنار شهین خانم نشست
ــ جانم بگید بنویسم
شهین خانم تک تک وسایل را میگفت و بعضی وقتا چند لحظه ساکت می شد و کمی فکر میکرد و دوباره تند تند چندتا وسیله میگفت.
ــ همینارو میخوام ، محسن مادر شما میری بخری ؟؟
قبل از اینکه محسن چیزی بگوید شهاب به سمتش رفت
ــ بدید خودم میخرم
تا شهین خانم میخواست اعتراض کند گفت
ــ من خوبم مامان !
لیست را به طرف شهاب گرفت
ــ مادر این چیزایی که لازم دارم و بی زحمت بگیر
شهاب نگاهی به لیست انداخت و با خواندش شروع به خندیدن کرد!!
همه با تعجب به او نگاه می کرند
ــ مامان فک کنم آخرین خریدا ،خریدای مهیا باشن نه تو مریم با کنجکاوی گفت:
ــ چطور؟
شهاب با خنده شروع خواندن کرد؛
ــ دو عدد چیپس .یک عدد ماست . دو عدد پفک .چهار عدد لواشک
با خواندن لیست همه شروع به خندیدن کردند
مهیا با اخم ساختگی رو به مریم و سارا گفت :
ــ بده به فکر شما بودم گفتم بعدا خسته میاید بخوابید قبلش یه چیزی بخورید انرژی بگیرید
شهین خانم با خنده گونه ی مهیا را بوسید
مریم با خنده گفت:
ــ ایول زنداداش عاشقتم
سارا هم بوسه ای برایش فرستاد
ــ تکی بخدا
شهاب به طرف در رفت که با صدای مهیا سرجایش ایستاد
ــ جانم .آبنباتم بخرم ؟؟
ــ اِ شهاب
شهاب خنده ای کرد
ــ جانم بگو
* از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا *
* ادامه.دارد.... *
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
🎙حجت الاسلام والمسلمین انصاریان
🌸 به مناسبت فرا رسیدن ۱۰ ربیع الاول، سالروز پیوند آسمانی پیامبر ختمی مرتبت (ص) با ام المومنین خدیجه کبری (س)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat