💠آقا سلام
#استوری
🌷#شب_جمعه_شب_زیارتی_امام_حسین (علیه السّلام)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
💠نماز دهه اول ذی الحجه
🔻نمازی که از امشب
✅به مدت 10شب مابین نماز مغرب و عشاء خوانده میشود.
🔰کیفیت خواندن نماز «و واعدنا»
🔸«مابین نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز بجا آورد، در هر رکعت پس از حمد، سوره توحید و سپس آیه ۱۴۲ از سوره شریفه الأعراف را میخواند
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
💠استوری ازدواج حضرت علی علیهالسلام و حضرت فاطمه سلاماللهعلیها
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
☘ 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۵۴ قرآن کریم ( آیات ۳۰ تا ۳۷ سوره مبارکه آلعمران) 🍃🌹🍃
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۵۵ قرآن کریم ( آیات ۳۸ تا ۴۵ سوره مبارکه آلعمران)
🍃🌹🍃
🌺 امام علی (ع) میفرمایند: «اَلا لا خَیرَ فی قِراءَةٍ لَیسَ فیها تَدَبُّرٌ» آگاه باشید در قرآن خواندنی که تدبر در آن نباشد، خیری نیست. (اصول کافی ۱/۳۶)
🎙 استاد: مرحوم منشاوی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
دعایندبه۩مهدیمیرداماد.mp3
12.11M
🤲 دعای ندبه
🎙 با نوای سید مهدی میرداماد
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹آقاجان شیعه هات رو رها نکن...
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
﷽ #خانمخبرنگار_و_آقایطلبه #قسمت_شصت_و_چهارم °|♥️|° کنار مزار شهید مغفوری یه نیمکت بود که رو ب
﷽
#خانمخبرنگار_و_آقایطلبه
#قسمت_شصت_و_پنجم
°|♥️|°
تمام راه رو از گلزار تا بیمارستان غر زدم و مثل بچه ها بهانه گرفتم.
رسیدیم بیمارستان کاشانی و با کمک محمد دوباره پیدا شدم و رفتیم بخش ارژانس بیمارستان...
محمد کمک کرد روی تخت بخوابم و رفت دنبال پرستار..
پرستار اومد و شروع کرد به گرفتن فشار خونم.
پرستار(با کلی افاده و ناز!) : خانومی پات خیلی درد میکنه؟
آخه اصول دین میپرسی الان از من..
_خیلی!
پرستار: عه فکر کنم بخاطر وزنتونه رفته بالا.. خانومی بفکر رژیم باش!
یعنی کارد میزدی خونم در نمیومد!
دختره ی پروعه سه نقطه!
مثل تو خوبه چوب کبریت باشم!
محمد داشت با خنده نگاهم میکرد آنچنان نگاه غضبناکی بهش انداختم که خنده شو خورد و رو به پرستار با جدیت گفت: نمیخواید معاینه کنید؟
پرستار: صبرکنید آقای دکتر رو صدا بزنم.
محمد: این بیمارستان خانم دکتر نداره؟
پرستار: باید صبرکنید تا...
وسط حرفش پرسیدم چرا خانوم دکتر بیاد؟؟؟دکتر محرمه...بگید بیاد!
پرستار: باشه چشم.
محمد با اخم نگاهم کرد و از در اتاق رفت بیرون
حقشه... کم تو این مدت اذیت شدم... حالا تو اذیت شو... هرچند میدونم همه این رفتارات نمایشیه...
دکتر اومد و پامو نگاه کرد و گفت این هیچیش نشده و الکی ناز کرده اون درد لحظه اولم طبیعی بوده..
محمدم عین میرغضب منو نگاه میکرد و اگه ولش میکردی آنچنان میزد تو سر و کلم که تا یه هفته ور دل آقای دکتر بمونم!
از بیمارستان اومدیم بیرون و من دوباره سوار ماشین محمد شدم.
محمد: دلم برات تنگ شده بود فائزه... برای همه شیطنتات... برای همه دیوونه بازیات...
_امیدوارم همسر آیندتم شیطون باشه تا دیگه دلت برای من تنگ نشه.
این و گفتم و در ماشین و باز کردم و اومدم بیرون.
محمد پشت سرم حرکت کرد و شروع کرد به بوق زدن..
صحنه های اون روز پیش چشمم زنده شد...
فاطمه با ماشین پشت سر محمد بوق میزد...
#ادامه_دارد