eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.9هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
18هزار ویدیو
1.3هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @game2iran 🕊༉ ـ کانال را به دیگران هم اطلاع رسانی فرمائید🌱؛ تبلیغات نداریم! ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو ذهن مرد بعضی زیبایی ها، زیبایی های ظاهری نیست...🙃 🔸مردها عاشق زیبایی های درون شما هستن. | @ShifteganeTarbiat
* 🌹 ــ چی شده؟ ــ سردار تماس گرفت،گفت که همه چیز بهم ریخته کمیل ایستاد و با چشمانی پراز سوال به او خیره شد: ــ چی میگی یاسر یاسر ناراحت سرش را پایین انداخت و گفت: ــ مثل اینکه تیمور به زنده بودنت شک کرده،یعنی مطمئن نشده اما دوباره مثل همون روزای اول که خبر شهادتت به خانوادت داده شد،دوباره افرادش اطراف خونتون کشیک میدن کمیل عصبی و ناباور به یاسر نگاه کرد ،باورش نمی شد که بعد از این همه سختی وتلاش،تیمور به زنده بودنش شک کند. یاسر مردد به کمیل نگاهی انداخت و گفت: ــ یه چیز دیگه داداش ــ باز چی هست؟ ــ اونا یه مدته حتی همسرتو زیر نظر گرفتن،شنیدم امشب میخوای بری که ببینیش،به نظرم نرو چون هم خودت هم همسرتو به خطر میندازی. کمیل تکیه اش را به دیوار داد و غمگین زیر لب نالید: ــ دیگه دارم کم میارم یاسر بازوی کمیل را در دست گرفت و آن را به طرف نزدیکترین اتاق برد. در،را باز کرد و منتظر ماند کمیل وارد اتاق شود،کمیل روی صندلی نشست و نگاهش را به بیرون دوخت. "همه چیز به هم ریخته بود و همین او را آشفته کرده بود،بعد از چهار سال سمانه را دیده بود و آن آرامشی که سال ها است ،حس نکرده بود را در دیدارهای اخیر دباره آن را به دست آورد،اما دوباره باید از همسرش دوری کند تا برای همیشه او را از دست ندهد،و با فکر اینکه به زودی این مشکلات حل می شوند و سمانه را خواهد داشت،به خود دلداری می داد." با قرار گرفتن لیوان چایی که بخار آن شیشه پنجره سرد را مات کرده بود،نگاهش را بالا آورد. یاسر لبخندی زد و با ابرو به لیوان اشاره کرد. کمیل لیوان را از دستش گرفت و زیر لب تشکری کرد،دست یاسر بر شانه اش نشست و سپس صدایش به گوش رسید: ــ میدونم بهت خیلی سخت میگذره،چهارسال کم نیست،همه اینجا اینو میدونیم حقته که الان کنار خانوادت باشی،با دخترت وبچه خواهرت بازی کنی. یا با همسرت و بچه ات بری مسافرت،نمیگم درکت میکنم اما میدونم احساس بد و سختیه که در حال انجام هیچکدوم از این کارها نیستی. فقط یه اینو بدون این خودگذشتگی که انجام دادی کمتر از شهادت نیست. * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 او خیلی تنهاست، این یک اعترافِ مهم است! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خطری بسیار سنگین و تهدید آمیز برای زنان جامعه ونظام خانواده @ShifteganeTarbiat
🌹👆🌹اطلاع رسانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 آزار و اذیت‌هایی که بر شیخ الائمه امام صادق(علیه السّلام) روا داشتند ... ▪️حجت الاسلام عالی @ShifteganeTarbiat
مخاطبین گرانقدر این ۱۹ ماه از ساعت ۹ صبح تا ۹شب خواهد بود،روز مسابقه و ساعت ،لطفا از الان اطلاع رسانی لازم را محبت فرمائید اهدا خواهد شد 👈۴۰سوال تستی خواهد بود😌 👈شرکت برای عموم هموطنان آزاد است😍 👈به۱۶۳نفرهدایاتقدیم خواهد شد👌 👈مبلغ هدایا ۱،۷۲۵،۰۰۰،۰۰۰میلیارد ریال🎁 با نشر محتوا و مسابقه در ثواب کانال سهیم هستید،به تمامی بزرگوارانی که می شناسید ارسال فرمائید🙏 https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ» (ابراهیم علیه‌السلام) گفت: «بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آن‌ها بپرسید اگر سخن می‌گویند!» تفسیر: اما ابراهیم(علیه السلام) آن چنان جوابى گفت که آن‌هارا سخت در محاصره قرار داد. محاصره‌اى که قدرت بر نجات از آن نداشتند گفت: بلکه این کار را این بت بزرگ آن‌هاکرده! از آن‌هاسؤال کنید اگر سخن مى گویند! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ). اصول جرم شناسى مى گوید: متهم کسى است که آثار جرم را همراه دارد، در اینجا آثار جرم، در دست بت بزرگ است (طبق روایت معروفى ابراهیم(علیه السلام) تبر را به گردن بت بزرگ گذاشته بود). اصلاً چرا شما به سراغ من آمدید؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمى کنید؟ آیا احتمال نمى دهید او از دست خدایان کوچک خشمگین شده، و یا آن‌ها را رقیب آینده خود فرض کرده و حساب همه را یک جا رسیده است؟! 🌺🌺🌺 از آنجا که ظاهر این تعبیر، به نظر مفسران با واقعیت تطبیق نمى‌داده و از آنجا که ابراهیم(علیه السلام) پیامبر است و معصوم و هرگز دروغ نمى گوید، در تفسیر این جمله، مطالب مختلفى گفته اند. آنچه از همه بهتر به نظر مى رسد این است که: ابراهیم(علیه السلام) به طور قطع این عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى تمام قرائن شهادت مى داد که او قصد جدى از این سخن ندارد، بلکه مى خواسته است عقائد مسلم بت پرستان را که خرافى و بى اساس بوده است، به رخ آن‌ها بکشد، به آن‌ها بفهماند این سنگ و چوبهاى بى جان آن قدر بى عرضه اند که حتى نمى توانند یک جمله سخن بگویند و از عبادت کنندگانشان یارى بطلبند، چه رسد که بخواهند به حلّ مشکلات آن‌ها بپردازند! نظیر این تعبیر، در سخنان روزمره ما فراوان است که براى ابطال گفتار طرف، مسلّمات او را به صورت امر یا اخبار و یا استفهام در برابرش مى گذاریم تا محکوم شود، و این به هیچ وجه دروغ نیست. دروغ آن است که قرینه اى همراه نداشته باشد . در روایتى که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، مى خوانیم: ابراهیم این سخن را به خاطر آن گفت که مى خواست افکار آن‌ها را اصلاح کند و به آن‌ها بگوید: چنین کارى از بت ها ساخته نیست. نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت این است که باید از بت هاى دست و پا شکسته، سؤال شود این بلا را چه کسى بر سر آن‌ها آورده است، نه از بت بزرگ; زیرا ضمیر هُم و همچنین ضمیرهاى إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ همه، به صورت جمع است و این با تفسیر، سازگار است. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۳ سوره‌ مبارکه انبیاء) @ShifteganeTarbiat
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینطورشیعه‌بودن به‌درد نمیخورد!! 🏴 به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام صادق علیه‌السلام @ShifteganeTarbiat
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌شما خانم‌ها ختم کننده قائله باشید! 🎙 حجت‌الاسلام استاد حسین دهنوی @ShifteganeTarbiat
* 🌹 نگاهی به خیابان انداخت،راه زیادی تا خانه نمانده بود ،اما پاهایش خیلی درد می کردند،و احساس می کرد از پیاده روی زیاد ،ورم کرده اند. امروز ماشین خراب شده بود و آن را به تعمیر برد و مجبور بود در این وقت شب مقداری از راه را پیاده بیاید. به سمت هایپر مارکت سر خیابان رفت و خرید کرد. خسته و کیسه به دست به طرف خانه رفت در این ساعت از شب کسی در خیابان نبود،تاریکی خیابان ترسی بر دلش انداخت. با افتادن سایه ای جلوی قدم هایش لحظه ای شوکه در جایش ایستاد اما دوباره به راه رفتن ادامه داد،اینبار به قدم هایش سرعت بخشید. با شنیدن صدای قدم هایی محکمی که پشت سرش برداشته می شد، متوجه شد که این سایه متعلق به مرد است. از اینکه مرد کاری نمی کرد،ترسش را بیشتر کرد،در همین افکار بود که کیفش کشیده شدو بر زمین پرت شد. جیغ بلندی کشید و با وحشت به عقب برگشت،با دیدن مردی درشت هیکل با صورتی خشن و زخمی،دوباره جیغی کشید و به عقب قدم برداشت. اما آن مرد پوزخندی زد و قدمی برداشت و فاصله را پر کرد، کیسه های خرید از دست سمانه بر روی زمین افتادند،سیب ها بر روی زمین ریختند و برای چند ثانیه نگاه مرد را به خود کشاندند. سمانه که تا این لحظه پاهایش بر زمین خشک شده بودند،فرصت را غنیمت شمرد و شروع به دویدن کرد،مرد نگاهی به سمانه انداخت که با سرعت به سمت در می دوید. لبخندی از سر رضایت زد،به هدفش رسیده بود،با گام های بلند اما آرام و محکم به سمت در رفت. سمانه به محض رسیدن به در دکمه ایفون را چندین بار فشرد، نگاه ترسانش را دوباره به سوی مردی کشید که خونسرد به سوی او قدم برمیداشت ،کشید. این آرامش و خونسردی برا چه بود؟ منظور این است که به راحتی او را در چنگ میگیرد؟؟ با این فکر سمانه وحشت زده با گریه ،پی در پی به در مشت می زد،و سمیه خانم را صدا می کرد. می دانست سمیه خانم تا از پله ها پایین بیاید و در را باز کند،زمان میبرد،اما باز امیدش را از دست نداد،و با صدای بلند اسم سمیه خانم را فریاد می زد،لابه لای فریاد هایش ناخوداگاه اسمی را فریاد زد،که برای چند لحظه مرد را در جایش خشک کرد. اما بعد از چند دقیقه مرد به سمتش امد. اما اینبار با قدم های بلند تر و سریعتر،سمانه محکم تر بر در می زد و هق هق هایش دیده اش را تار کرده بودند‌، با احساس نزدیک شدن مرد به او و دستی که به طرف او دراز شد. در باز شد و او داخل خانه رفت و سریع در را بست. تیمور نگاهی به در بسته انداخت،صدای هق هق و ترسیده ی دختری که پشت در بود،به او انرژی می داد و لبخند عمیقی بر لبانش نشاند. * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 گسترش دانش، مبارزه سیاسی و سامان دادن به تشکیلات؛ سه بخش اصلی زندگی حضرت صادق علیه‌السّلام 🔺 گوشه‌ای از زندگی سیاسی-مبارزاتی امام جعفر صادق علیه السلام در کلام رهبر انقلاب اسلامی 📚 برگرفته از کتاب انسان ۲۵۰ ساله @ShifteganeTarbiat
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجازه بدید مردم خودشون حجاب رو انتخاب کنند!!!!! 👌 پاسخ رهبر معظم انقلاب را بشنوید. @ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اخلاص 🔹این کلیپ صوتی رو از دست ندید. 🔹هرکسی بتونه شبیه به این اخلاق رو داشته باشه سعادت دنیا و آخرت نصیبش میشه. https://eitaa.com/delaaraam14
کانالی جذاب و جوان پسند 😍😍😍😍 همین الان عضو شو🌹🌹 هر چی و هر چیزی لازمت هست اینجا هست خیلی عالیه👌👌👌 همه را فرا بخوان،کانال به روز و عالییی🙏🙏 دنیات را بساز،خوش باش👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2861826838C3b5dc0893b
مخاطبین گرانقدر این ۱۹ ماه از ساعت ۹ صبح تا ۹شب خواهد بود،روز مسابقه و ساعت ،لطفا از الان اطلاع رسانی لازم را محبت فرمائید اهدا خواهد شد 👈۴۰سوال تستی خواهد بود😌 👈شرکت برای عموم هموطنان آزاد است😍 👈به۱۶۳نفرهدایاتقدیم خواهد شد👌 👈مبلغ هدایا ۱،۷۲۵،۰۰۰،۰۰۰میلیارد ریال🎁 با نشر محتوا و مسابقه در ثواب کانال سهیم هستید،به تمامی بزرگوارانی که می شناسید ارسال فرمائید🙏 https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «فَرَجَعُوا إِلَىَ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ» آن‌ها به وجدان خویش بازگشتند؛ و (به خود) گفتند: «حقّا که شما ستمگرید!» تفسیر: به هر حال، سخنان ابراهیم(علیه السلام)، بت پرستان را تکان داد. وجدان خفته آن‌ها را بیدار کرد و همچون طوفانى که خاکسترهاى فراوان را از روى شعله‌هاى آتش برگیرد و فروغ آن را آشکار سازد، فطرت توحیدى آن‌ها را از پشت پرده هاى تعصب و جهل و غرور آشکار ساخت. در یک لحظه کوتاه و زودگذر، از این خواب عمیق و مرگ زا بیدار شدند، چنان که قرآن مى گوید: آن‌ها به وجدان و فطرتشان بازگشتند و به خود گفتند: حقاً که شما ظالم و ستمگرید (فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ). هم به خویشتن ظلم و ستم کردید، هم بر جامعه اى که به آن تعلق دارید و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمت ها. 🌺🌺🌺 جالب این که در آیات قبل خواندیم آن‌ها ابراهیم(علیه السلام) را متهم به ظالم بودن کردند، ولى در اینجا دریافتند ظالم اصلى و حقیقى خودشان هستند. و در واقع تمام مقصود ابراهیم(علیه السلام) از شکستن بت ها همین بود. هدف، شکستن فکر بت پرستى و روح بت پرستى بود، و گرنه شکستن بت فایده اى نداشت، بت پرستان لجوج فوراً بزرگتر و بیشتر از آن را مى سازند و به جاى آن مى نهند، همان گونه که در تاریخ اقوام نادان، جاهل و متعصب، این مسأله، نمونه هاى فراوان دارد. تا اینجا ابراهیم(علیه السلام) موفق شد یک مرحله بسیار حساس و ظریف تبلیغ خود را که بیدار ساختن وجدان هاى خفته از طریق ایجاد یک طوفان روانى بود، اجرا کند. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۴ سوره‌ مبارکه انبیاء) @ShifteganeTarbiat
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌چرا همسرم با من صحبت نمی‌کند؟ 🎙 حجت‌الاسلام استاد حسین دهنوی @ShifteganeTarbiat
* 🌹 یاسر سریع لیوان آبی ریخت و به سمت کمیل که از خشم نفس نفس می زد گرفت. ــ بیا بخور کمیل کمیل لیوان را پس زد و با صدای خشداری گفت: ــ نمیخوام اما یاسر که در این چهار سال کمیل را به خوبی شناخته بود و میدانست بسیار لجباز است ،دوباره لیوان را به سمتش گرفت و با عصبانیت گفت: ــ بخور کمیل،یه نگاه به خودت بنداز الان سکته میکنی کمیل برای اینکه از دست اصرارهای یاسر راحت شود لیوان را از دستش گرفت و قلپ آبی خورد و لیوان را روی میز گذاشت. امیدوار بود با نوشیدن آب سرد کمی از آتش درونش کاسته شود اما این آتش را چیزی جز شکستن گردن تیمور خاموش نمی کرد. کمیل مصمم از جایش برخاست و به سمت در رفت،اما قبل از اینکه دستش بر روی دستگیره ی در بنشیند یاسر در مقابلش قرار گرفت و دستش را روی سینه کمیل گذاشت و او را به عقب برگرداند. ــ کجا داری میری؟ کمیل چشمانش را محکم بر هم فشرد و زیر لب چند بار ذکری را تکرار کرد تا کمی آرام بگیرد و حرفی نابجا نزد که باعث ناراحتی یاسر شود. پس سعی کرد با ارامش با جدیت با یاسر صحبت کند: ــ یاسر یک ساعت پیش تیمور رفت سراغ زنم،زنمو تا جا داشت ترسوند و اگه به موقع او در لعنتی باز نمی شد ،الان اتفاق دیگه ای هم می افتاد،پس از جلوی راهم برو کنار بزار برم این مساله رو همین امشب تمومش کنم اما یاسر که از نقشه و افکار پلید تیمور خبر داشت با لحنی آرام گفت : ــ گوش کن کمیل الان رفتن تو هیچ چیزو درست نمیکنه ،بلکه بدتر هم میکنه،شنیدی سردار چی گفت؟تیمور به زنده بودنت شک کرده،اون میتونست راحت بپره تو خونتون ،اما اون فقط میخواست از زنده بودنت مطمئن بشه کمیل غرید: ــ میفهمی چی میگی یاسر؟از من میخوای اینجا بشینم به ترس و لرز زنم و مزاحمت های تیمور نگاه کنم؟ تو میدونی تا خودمو رسوندم اونجا داشتم جون میدادم،میفهمی وقتی زنت اسمتو فریاد بزنه و ازت کمک بخواد ولی تو کاری نکنی نابود میشی؟میفهمی یاسر میفهمیِ آخر را فریاد زد. یاسر ،به چشمان سرخ و رگ های متورم کمیل نگاهی انداخت. می دانست چه لحظات سخت و زجر آوری بر کمیل گذشته بود،هنوز فریاد های کمیل در گوشش بودند ،اگر او و سردار جلویش را نمی گرفتند از ماشین پیاده می شد و به سراغ تیمور می رفت. * ادامه.دارد.... *