11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیاده روی اربعین برا کیه؟؟؟
آره درسته برا هموطنان سنی مذهب که الان از مرز پیرانشهر در حال ورود به عراق هستند.. زنده باشید.
♻️@Shiitee
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺ببینید چه مداحیی گذاشتن مقابل موکب فرقه ی شیرازی ها😄
(وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد)
دمتون گرم بچهشیعههای واقعی 😍
♻️@Shiitee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ بلاخره پهپاد انتحاری آرش ۲ با برد بیش از ۲۰۰۰ کیلومتری رونمایی شد/ پای مرگبار ترین پهپاد ایران به حیفا رسید
♻️@Shiitee
ایران به جمع کشورهای دارای فناوری نانوحباب پیوست
🔹فناوری نانو حباب، فناوری است که تاکنون در اختیار کشورهای آمریکا و ژاپن بود و امروز ایران هم به لیست کشورهای دارای این فناوری پیوسته است.
🔹به گفته مدیرعامل شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور، استفاده از این فناوری، تحولی در تصفیه آب و فاضلاب کشور خواهد بود.😍
♻️@Shiitee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قران رو میسوزونی؟؟؟ همین الان جوابتو میده خود صاحب قران ، همین الان.
♻️ @Shiitee
*خاطره ای تکان دهنده از کرامت شهید همت سالها پس از شهادتش و نجات یک جوان از خودکشی توسط این شهید والامقام!*
حتما تا انتها با دقت بخوانید:
اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگههای امتحانات میانترم دانشجوهایم را تصحیح کردم.
از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم و زود خوابم برد.
*در خواب شهید همت را دیدم* با موتور تریل آمد، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت:
بپر بالا!
محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم.
از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.
ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمههای شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم.
چهره نورانی و چشمان مشکی شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را میدانستم.
به امید دوباره دیدن چشمهایش به خواب رفتم، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوباره چشمهایش!
خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانهای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم: به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟
هر کس اظهار نظری میکرد، بعد از دقایقی همه با هم گفتند:
آدرس خانه را بلدی؟
گفتم: بله
گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته باید آنجا بروی!
دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم.
همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود...
با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم.
پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده گفت:
بله کاری دارید؟!
*با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟*
نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه شروع به گریه کرد ...
شانههای نحیف و استخوانیاش میلرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشتهاش میلغزید.
حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم.
در میان اشک و هق هق گریه گفت:
چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه میرفتم و فکر میکردم که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت و پیش خودم گفتم:
"میگن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه... الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید!"
او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانههای او میلرزید و قلب مرا هم میلرزاند...
ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم میکرد اما دید باطنیام را زیاد ...
*تا امروز معنای آیه قرآن را که میفرماید: شهیدان زنده هستند و عند ربّهم یرزقوناند را نمیفهمیدم اما حالا ...*
منبع: کتاب زندگی به سبک شهدا؛ ناصر کاوه
شبتون شهدایی 💙
♻️@Shiitee