شـمیموصــٰال•
نمایشنـامھ ࢪمان یـادٺ باشــ♥️ـــد قسـمٺ نھم❗️ ڪپے ممـنو؏❌😊🖐🏾 •┈••✾•✨🖤✨•✾••┈• @mahisa_
.نمایشنـامھ ࢪمان یـادٺ باشــ♥️ـــد
قسـمٺ نهم ❗️
4_5775926750429054718.mp3
5.21M
نمایشنـامھ ࢪمان یـادٺ باشــ♥️ـــد
قسـمٺ دهم❗️
ڪپے ممـنو؏❌😊🖐🏾
•┈••✾•✨🖤✨•✾••┈•
@mahisa_ir
•┈••✾•✨🖤✨•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازڪجا بفھمم فڪرۍڪہ الان توۍ سرمہ، از سوۍ شیطانہ یا از سوۍ فرشتہها ؟!
⛔️⃟🦋¦⇢#تلنـگر ••
••• @ShmemVsal •••
[💚]
رؤیاے چشمِـ من شدھ پایینِ پاے تُو
ڪارِ من و خیالِ تُـو بالا گرفتھ است..
#امام_رضا_جـآنم••💚
^^ @ShmemVsal ^^
•°•
رسـد روزے ڪه در سجـده بگویم
رسیـدم ڪربلا الحمدالله...
_ یڪ عدد ڪربلالازم
•••@ShmemVsal•••
شـمیموصــٰال•
•°• رسـد روزے ڪه در سجـده بگویم رسیـدم ڪربلا الحمدالله... _ یڪ عدد ڪربلالازم •••@ShmemVsal•••
- ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم:)
هدایت شده از شـمیموصــٰال•
🌑✨
شب بخیر اے نفست ، شرح پریشانے من
ماه پیشانے من، رفیق بارانے من♥️🌧 :)
#شبتونمنوربهنگاهشھدا🌱'!
♥️°`🌙-
@ShmemVsal✨
•°.
|° وَ تَبَتَّلْ اِلَیْهِ تَبْتیٖلاً °|
وَ دِل بِبَند آن هَم چِ دِل بَستَنی...🌱
•°.@ShmemVsal.°•
شهید آوینی جمله ای گفتن که بسیار قابل تٵملِ فرمودند که :
کارتان را برای خدا نکنید؛ برای خدا کار کنید!
تفاوتش فقط همین اندازه است که ممکن است حسین(ع) در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضایت خدا ...!
@ShmemVsal
🔸 اولین شب جمعه ماه رجب را لیلة الرغائب نامند. در این شب ملائك بر زمین نزول می كنند. برای این شب عملی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذكر شده است كه فضیلت بسیاری دارد و بدین قرار است:
🔹اولین پنج شنبه ماه رجب - در صورت امكان و بلا مانع بودن- روزه گرفته شود.
🔹چون شب جمعه شد؛ ما بین نماز مغرب و عشاءدوازده ركعت نماز اقامه شود كه:
🔸 هر دو ركعت به یك سلام ختم می شود
🔸 و در هر ركعت یك مرتبه سوره حمد
🔸 سه مرتبه سوره قدر
🔸 دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود.
🔸 و چون دوازده ركعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذكر" اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله" گفته شود.
🔸 پس از آن در سجده هفتاد بار ذكر ˝سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ˝ گفته شود.
🔸 پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذكر" رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْأَعْظَم" گفته شود.
🔸 در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد.
#ماه_رجب
#لیلةالرغائب
@ShmemVsal
﷽
تجمع طلاب بسیجے!
تولید تمام محتوا های کانال با خودمونہ!
کپی رضایت نداࢪیم!🙃
@marfuat
(کانال خودمه..)
•°•
با چهارڪس همنشینے و برادری مکن:
احمــق، بخــیل، ترسو و دروغگو
_امامـ باقر علیه السلام
•••@ShmemVsal•••
•اۍرفیقۍکہهمہ
زحمتماگردنتوست
مــامحـالاســتکہ
دستازسرتوبرداریم•
#رفیـقِبچگے❤️!'
•.🧡 ➺ °[ @ShmemVsal ]°
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے
✨ #پارت143
دوباره به بلیط ها نگاه کردم.مامان گفت:
_کربلا.
نگاه متعجب همه رو حس میکردم....
آره،واقعی بود.
بلیط هواپیما،از تهران به نجف،پنج تا.به اسم وحید و من و بچه ها.
به وحید نگاه کردم...
هنوز بالبخند به من نگاه میکرد. گفتم:
_گفته بودم دیگه جان خودمو قسم ات نمیدم،ولی وحید،جان زهرا واقعیه؟
وحید خندید.گفت:
_بله خانوم.
باورم نمیشد یه بار دیگه بین الحرمین رو ببینم. باورم نمیشد امام حسین (ع) ما رو طلبیده باشه.
من و وحید..اینبار با بچه هامون.گفتم:
_یعنی یه بار دیگه میریم کربلا؟!!!
-بله
-با بچه هامون؟!!!
-بله
-دوباره این موقع سال؟!!! مثل ماه عسل رفته بودیم؟!!
-بله
-آخه چجوری؟!!! شما که اون دفعه گفته بودی دیگه نمیتونیم بریم.
-بازهم منو دست کم گرفتی؟..سخت بود ولی من بخاطر تو هرکاری میکنم.
-وحید...هیچ کلمه ای پیدا نمیکنم که بتونم ازت تشکر کنم.اصلا نمیدونم چی بگم.
بالبخند گفتم:
_خیلی آقایی.
وحید خندید و گفت:
_ما بیشتر.
همه خندیدن.سرمو انداختم پایین.با اشک لبخند میزدم. مامان گفت:
_کی میرین؟
وحید به مامان نگاه کرد و گفت:
_ان شاءالله هفته آینده میریم.
مادروحید گفت:
_با سه تا بچه سخته،مخصوصا با سیدمحمد و سیدمهدی.ممکنه زهرا اذیت بشه.وحید،خیلی کمک کن.نری تو حال و هوای خودت ها.
وحید بالبخند گفت:
_چشم،حواسم هست.
بابا گفت:
_برای ما هم خیلی دعا کنید.
محمد بالبخند وحید رو بغل کرد و گفت:
_کم کم داری مرد میشی.
همه خندیدن.محمد گفت:
_زهرا
سرمو آوردم بالا و نگاهش کردم.
-برای منم دعا کن.
وحید بالبخند گفت:
_برای محمد زیاد دعا کن.محمد زیاد دعا لازم داره.
همه خندیدن.بقیه هم بلند شدن. خداحافظی کردن و رفتن.
بچه ها خواب بودن....
ادامه دارد...
کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾
┈••✾•✨🖤✨•✾••┈•
@mahisa_ir
•┈••✾•✨🖤✨•✾••┈•
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے
✨ #پارت144_ قسمت آخر
بچه ها خواب بودن. نگاهشون میکردم. وحید اومد پیشم.
آروم گفتم:
_وحید،از اینکه پدر هستی چه حسی داری؟
-قابل توصیف نیست.
-بزرگترین چیزی که من بهش افتخار میکنم، بعد از همسری شما،مادر بودنه. حس خیلی قشنگیه که واقعا قابل توصیف نیست.
به وحید نگاه کردم.گفتم:
_من هنوز هدیهمو بهت ندادم ها.
وحید لبخند زد.رفتیم تو هال.گفتم:
_خیلی فکر کردم که چه هدیه ای بهت بدم بهتره..ولی هیچ چیز مناسبی به ذهنم نرسید..تا دو روز پیش که متوجه موضوعی شدم..هدیه من به شما فقط یه خبره..یه خبر خیلی خیلی خیلی خوب...
یه پاکت بهش دادم.وحید لبخند زد و گفت:
_تو هم هدیه ات تو پاکته؟
منم لبخند زدم.اینبار من با دقت و لبخند نگاهش میکردم.وحید وقتی پاکت رو باز کرد به کاغذ تو دستش خیره موند. بعد مدتی به من نگاه کرد.بالبخند و تعجب گفت:
_جان وحید واقعیه؟
خنده ام گرفت.
-بله عزیزم.
-بازهم دوقلو؟
-بله.
خیلی خوشحال بود.نمیدونست چی بگه.گفت:
_خدایا خیلی نوکرتم.
یک هفته بعد تو هواپیما بودیم به مقصد نجف...
وحید گفت:
_کجایی؟
نگاهش کردم.
-تو ابر ها،دارم پرواز میکنم.
خندید.
تو حرم امام علی(ع) نشسته بودیم. پسرها خواب بودن و فاطمه سادات با کتابش مشغول بود.مثلا مثل ما داشت دعا میخوند.وحید گفت:
_زهرا
نگاهش کردم.
-جانم؟
جدی گفت:
_خیلی خانومی.
بالبخند گفتم:
_ما بیشتر.
خندید.بالبخند گفت:
_من تا چند وقت پیش خیلی شرمنده بودم که تو بخاطر من این همه سختی تو زندگیمون تحمل کردی.ولی چند وقته فهمیدم اونی که باید شرمنده باشه من نیستم،تو هستی.
-یعنی چی؟!
-فکر میکنم اون همه سختی ای که من کشیدم برای این بوده که چون تو خیلی بزرگی، امتحاناتت سخت تره.درواقع من هیزم تری بودم که با خشک ها باهم سوختیم.
خنده ام گرفت.گفتم:
_من از همون فردای عقدمون عاشق این ضرب المثل استفاده کردن های شما شدم.
وحید هم خندید. جدی گفتم:
_اینم هست ولی همه ی قضیه این نیست.
-یعنی چی؟!
-ما نمیتونیم بگیم حکمت کارهای خدا چیه،چون ما عالم به غیب نیستیم.اما چیزی که به ذهن من میرسه اینه؛
یکی بود، یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود..
تو میلیاردها آدمی که رو زمین وجود داره،یه وحید موحد بود و یه زهرا روشن. این دو تا باید تو یه مرحله ای به هم میرسیدن.برای اینکه این دو تا وقتی به هم رسیدن،بهتر بتونن بندگی کنن،باید به یه حدی از پختگی میرسیدن.وحید موحد باصبر باید پخته میشد،تو آرام پز.زهرا روشن تو کوره...همه ی اتفاقات زندگی ما رو حساب کتاب بود.حتی روزها و ثانیه هاش.شاید اون موقع به نظر من و شما وقت خوبی نبود ولی خدا همه چیزش رو حسابه.
اینکه وحید موحد کی اتفاقی زهرا روشن رو ببینه،
اینکه کدوم وجه زهرا روشن رو ببینه که بیشتر عاشقش بشه،
اینکه زهرا روشن کی با امین رضاپور ازدواج کنه،
اینکه امین رضاپور کی شهید بشه،
اینکه پیکرش کی برگرده،
اینکه وقتی شهید میشه با کی باشه،
همش رو حساب کتاب بود.اگه اون وقتی که اومدی خاستگاری من،من قبول میکردم،الان این جایگاهی که برات دارم رو نداشتم.اون یکسال زمان لازم بود تا شما منو بیشتر بشناسی.من و شما هر دو مون به این زمان ها نیاز داشتیم. نه شما بخاطر من منتظر موندی،نه من بخاطر شما..
خدا سختی هایی پیش پای ما گذاشت تا کمکمون کنه بنده های خوبی باشیم. میبینی؟ما به خدا خیلی بدهکاریم.همه ی زندگی ما لطف خداست،حتی سختی ها مون هم لطفش بوده و هست..من و شما باهم بزرگ میشیم. سختی ها مون برای هردومون به یه اندازه امتحانه.
-زهرا،زندگیمون باز هم سخت تر میشه...کار من تغییر کرده. مسئولیتم بیشتر شده.ازت میخوام کمکم کنی.هم برام خیلی دعا کن،هم به مشورت هایی که برای کارم میدی نیاز دارم،هم به آرامش دادن هات،هم اینکه مثل سابق پشت سنگر نیروهامو تقویت کنی.
بالبخند گفتم:
_اون وقت خودت چکار میکنی؟همه کارهاتو که داری میگی من انجام بدم.
خندید و گفت:
_آره دیگه.کم کم فرماندهی کن.
-این کارو که الانم دارم میکنم..من الانم فرمانده خونه و شوهرم هستم..یه کار جدید بگو.
باهم خندیدیم. وحید عاشقانه نگاهم کرد و گفت:
_زهرا،خیلی دوست دارم..خیلی خیلی.
-ما بیشتر.
وحید مهرشو گذاشت جلوش و گفت:
_میخوام نماز بخونم،برای تشکر از خدا،بخاطر داشتن تو.
بعد بلند شد و تکبیر گفت.منم دو قدم رفتم عقب تر و نماز شکر خوندم بخاطر داشتن وحید.
بعد نماز گفتم
خدایا هر چی تو بخوای . تا هر جا بخوای هستم.خیلی کمکمون کن،مثل همیشه...
پایان🌱
کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾
┈••✾•✨🖤✨•✾••┈•
@mahisa_ir
•┈••✾•✨🖤✨•✾••┈•
novin_azin-۲۰۲۲۱۲۰۵-0001_۱۰۱۲۲۰۲۲.mp3
438.1K
براے آرامشِ تمامِ روزتون:)🤍☁️
^^ @ShmemVsal ^^
-
ملتمیرنحرمرزقشھادتشون
رومیگیرن✋🏿
توهنوز دنبالاینۍکه
چجوریگناهنکنی:/
عقبموندۍ...
خودتو بساز :)!
#تباهیـآت🚶🏾♂
^^ @ShmemVsal ^^
#تلنگر🍃🌺
✨برای مردم زندگی نکنیم
روزی که منتظرید مردم براتون دست بزنند بالاخره وسط این دست ها له می شوید !
💫روزی که ملاک های شما برای درست و غلط " قضاوت و نظر مردم " است از نظر علمی گفته میشود یک بادکنک سوراخ هستید !
💫مگر ما آمده ایم در این دنیا تا مردم را راضی نگه داریم ، این چه نگاهیست به دنیا !
💫روزی که شما آمدید « نگران قضاوت و نظر مردم بودید » شما از پا در میاید و به هیچ جا هم نمی رسید!💝
^^ @ShmemVsal ^^
أنــاأحبكفۍحُزنۍ!-
درمیـٰانِاندوھم؛دوستتدارم!
حسۍنِمـن♥
🕌⃟🦋¦⇢#ڪربلا••
^^ @ShmemVsal ^^
{🌿💚}
مبتلایم کردی و درمان نمیخواهم کـه عشق
بی گمان شیرین ترین بیماریِ دورانِ ماست!
#عاشقانھمذهبـے••❤️
^^ @ShmemVsal ^^
#تباهیات🚶🏾♂
تو کجاے قرآن نوشتہ اگہ بہش بگے خواهر/برادر میتونے تو PV قربون صدقش برے.؟
#جمع_کن_خودتو_بابا
#لا_مخاطب🚶🏾♂
[@ShmemVsal]