eitaa logo
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
4.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
279 فایل
❁﷽❁ 🔸 #دهہ‌ھݜٺٵدێ‌هٵ هم‌شهید‌خواهندشد.. درجنگ بااسرائیل انشاءالله بشرط...⇩ 🍃🌹[شهیدانه زندگی کردن]🌹🍃 🤳خادم خودتون↶ @Shheed_BH_80 ☎️حرفهای شما↶ @goshi_80 📬تبادل‌‌وکپی↶ @shraet_80 🚩شروع‌کانال⇜ ²³`⁸`⁹⁸ #دوستات‌رو‌به_کانال_دعوت‌کن⇣🌸😊🌸⇣
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام از درس و کار و زندگی افتادیم😂🤦🏻‍♂ حس درس خوندن نمیاد،همش پای گوشی هستیم😐 تمااام فیلمای ترسناک برتر سالهای اخیرو دیدم😐🤦🏻‍♂ تا ساعت4بعد از ظهر در خواب بسر میبریم... بعد از هشت سال مکرر و پیوسته که هرسال میرفتم اعتکاف،امسال نرفتم🤦🏻‍♂ راهیان نور هم که کلا کنسله😐 مسجد محلمونو بستن،کلاسای پایگاه مقاومتون تشکیل نمیشع🤦🏻‍♂ تنها دلخوشیای این روزام شده نصفه شب ضد عفونی معابر و تولید و بسته بندی ماسک... 🌱5⃣
سلام والا الان ما که داریم خونه تکونی می کنیم و نمی فهمیم داره زندگی مون چجوری می گذره🙃🙃🙃 اما الان که فکر می کنم 🤔🤔 میگم اگر خونه تکونی تموم شد چیکار کنم تا حوصله ام سر نره یا باید هی با گوشی ور برم یا بشینم بقیه رو نگاه کنم؟؟؟ 🌱6⃣
سلام. از موقعی که این کرونا کوفتی اومده، تبدیل شدیم به میرزا بنویس، کامپیوتر درس خون، خرخون و هرچیز دیگه ای😐😐😐 بابا خب تعطیلات که تقصیر ما نیست! رحم کنین😞😫 هفته دیگه هم روزی 2تا امتحان گذاشتن برامون زیبااااا🤦🏼‍♀🤦🏼‍♀🤦🏼‍♀ 🌱7⃣
سلام از وقتی کرونا آمده زندگی ما تغییر ی نکرده فقط افسوس که راهیان نور برگزار نمیشه 🌱8⃣
راجب کرونا هم وقت بیشتری پیدا کردم واسه عبادت و بهتر میتونم به امور درسی برسم و راحتر شدم❤️😊 🌱9⃣
امسال اولین باری بود که میخواستم برم راهیان نور و اعتکاف ولی خواست خدا این بود که نریم .برای جبران این برنامه تصمیم گرفتیم خاطرات و کتاب های شهدا رو بخونیم و آشنا بشیم کل روز رو تو خونه میمونیم ولی فعالیت های فرهنگی و مجازی رو گسترش دادیم و فرصت مناسبی پیدا کردیم واسه خودسازی کاش مامانم اجازه میداد تو کار های جهادی مربوط به کرونا شریک میکردم کار منون هم شده برگزاری و شرکت درهیت های مجازی.و خوندن دعا های دسته جمعی انشاالله کرونا رو شکست میدیم 🌱0⃣1⃣
سلام علیکم خب خیلی حالمون گرفته شده اما یه خوبی داره فرصت بیشتری پیدا کردم تا کتاب های غیر درسی بخونم اینش خوبه😊 الان هم مشغول خوندن کتاب "فرمانده در سایه"(زندگی و خاطرات شهید عماد مغنیه) پیشنهاد میشه✌️ 🌱1⃣1⃣
والا من از همون روز اولی که تو قرنطینه ایم اصلا اصلا حس و حال درس که نمیاد هیچ به کتابام نگا میکنم میخوام تیکه تیکشون کنم...☺️😉 و کل اوقات فراغتم هم با گوشی و فیلم میگذره به حمدالله 😁 تازه غیر از موارد ذکر شده نگا کردن ب سقف و دیوار اوقات فراغتم رو پر میکنه😶🤐 انشاالله این کرونا لعنتی هرچه زودتر تموم ميشه .......... علی برکت الله😉🙈🤦‍♀ 🌱2⃣1⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسي که دلش تنگ امام رضاست این کلیپ رو حتما نگاه کنه😍❤️ اخ ببینم همتون رو تو حرم🙊 کنار ضریح😌 اون بوی عطر حرم 💚 @shohaadaae_80
سلام از وقتی کرونا اومده عین چی سرم تو درسو کتابو گوشیه اون موقع ها ک مدرسه باز این جوری نبودم 🤦‍♀️😂😂😂😂😂 🌱3⃣1⃣
وااای ‏امروز تقویم رو نگاه کردم دیدم یه هفته مونده به عید حالا اگه مدرسه میرفتم شیش ماه مونده بود به عید☹️😄 🌱4⃣1⃣
سلام والا زندگیمون تغیری نکرده فقط بیشتر میخوابیم درسم ک کلا تعطیله لای کتابم باز نکردیم فقط گوشی فیلم 🌱5⃣1⃣
🍃 ⃣3⃣ بابا اما یه قطره اشک هم نریخت. اما من میدونستم چه خبره تو دلش علی هم اصلا حال خوبی نداشت. _ اشک نمیریخت اما میفهمیدم حالش رو به جای اینکه اون منو دلداری بده من باید دلداریش میدادم.البته حال خرابش بخاطر خودش بود. روز خوبی نبود اما باالخره تموم شد. _ تازه بعد از رفتنش شروع شد غصه ی مامان هرروز یا درحال خوندن دعای طول عمرو آیه الکرسی برای اردلان بود یا بی حوصله یه گوشه مینشست و با کسی حرف نمیزد ولی وقتی اردلان زنگ میزد چند روزی حالش خوب بود _ دوهفته از رفتن اردلان میگذشت یکی دوروزی بود از علی خبر نداشتم. دانشگاه هم نمیومد نگرانش شدم و رفتم خونشون. وارد کوچشون شدم ماشین جلوی در بود زنگ رو زدم. _ کیه منم فاطمه باز کن - إ زن داداش تویی بیا تو پله هارو تند تند رفتم باالا وارد خونه شدم و بلند گفتم سلااااااام - سلام زنداداش خوش اومدی ازاینورا اومدم یه سری بزنم بهتون کسی خونه نیست - اومدی به ما سر بزنی یا آقاتون چه فرقی میکنه فرقی نداره دیگه خندیدم و گفتم:حالا نوبت خودتم میشه علی خونست؟ - آره بالا تو اتاقشه از پله ها رفتم بالا و در زدم جواب نداد دوباره در زدم بازم جواب نداد نگران شدم درو باز کردم علی روتخت خوابیده بود اتاق تاریک تاریک بود پرده هارو کشیدم کنار نور افتاد روصورتش و چشمشو اذیت کرد دستشو گرفت جلوی چشمش و از جاش بلند شد سلام علیک السلام علی آقا ساعت خواب - دانشگاه چرا نمیای گوشیتم که خاموشه نمیگی نگران میشم؟؟ ببخشید - همین فقط ببخشید؟ آهی کشید و کلافه به موهاش دستی کشید نگران شدم دستمو گذاشتم رو شونش - چیشده علی ؟ چیزی نیست _ چیزی نیست و حال روزت اینطوره چیشده دارم نگران میشما هیچی اسماء رفیقم... - رفیقت چی؟ رفیقم شهید شده... مات و مبهوت بهش نگاه میکردم سرشو بین دو دستاش نگه داشت و بلند بلند شروع کرد به گریه کردن هق هق میزد دلم کباب شد تا حالا گریه ی علی رو به این شدت ندیده بودم نهایتش دو قطره اشک بود مامان همیشه میگفت: مردها هیچ وقت گریه نمیکنن ، ولی اگر گریه کنن یعنی دیگه چاره ای ندارند. حالا مرده من داشت گریه میکرد یعنی راه دیگه ای براش نمونده یعنی شکسته علی قوی تر از این حرفهاست خوب باالخره رفیقش شهید شده. اصلا کدوم رفیقش چرا چیزی به من نگفته بود تاحالا گریه هاش شدت گرفت دیگه طاقت نیوردم، بغضم ترکید و اشکام جاری شد. - نا خودآگاه یاد اردلان افتادم ترس افتاد تو جونم اشکامو پاک کردم و سعی میکردم خودمو کنترل کنم اسماء قوی باش،خودتو کنترل کن ، تو الان باید تکیه گاه علی باشی نذار اشکاتو ببینه... صدای گریه های علی تا پایین رفته بود فاطمه بانگرانی اومد بالا و سراسیمه در اتاق رو زد _ داداش زن داداش چیزی شده؟؟ درو باز کردم و از اتاق رفتم بیرون بیا بریم پایین بهت میگم. دستشو گرفتم و رفتم آشپز خونه فاطمه رنگش پریده بود و هاج و واج به من نگاه میکرد. _ زن داداش چرا گریه کردی؟ داداش چرا داشت اونطوری گریه!!!!! ...⏱ -^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^ ⬇⬇ 💚@shohaadaae_80💚
🍃 ⃣3⃣ میکرد دعواتون شده؟ پارچ رو از یخچال برداشتم وهمونطور که آب رو داخل لیوان میریختم گفتم: فاطمه جان دوست علی شهید شده. - با دو دست زد تو صورتشو گفت: خاک به سرم مصطفی با تعجب بهش خیره شدم و گفتم:مصطفی مصطفی کیه؟؟ ِ روصندلی نشست و بی حوصله گفت دوست داداش علی بیشتر از این چیزی نپرسیدم لیوان آب رو برداشتم چرخیدم سمتش و گفتم: فاطمه جان به مامان اینا چیزی نگیا بعد هم رفتم به سمت اتاق علی یکم آروم شده بود. پنجره رو باز کردم تا هوای اتاق عوض بشه کنارش نشستم ولیوانو دادم دستش لیوان رو ازم گرفت و یکمی آب خورد از داخل کیفم دستمال کاغذی رو درآوردم و گرفتم سمتش دستمالو گرفتو بو کرد لبخند زد و گفت: بوی تورو میده اسماء تو اون شرایط هم داشت دلبری میکرد و دلمو میبرد. دستش رو گرفتم و باچهره ی ناراحت گفتم خوبی علی جان؟؟ تو پیشمی بهترم عزیزم - إ اگه پیش من بهتری چرا بهم خبر ندادی بیام پیشت؟؟ سرشو انداخت پایین و گفت: تو حال و هوای خودم نبودم ببخشید - به شرطی میبخشم که پاشی بریم بیرون دراز کشید رو تخت و گفت: اسماء حال رانندگی رو ندارم _ دستشو گرفتم و با زور از رو تخت بلندش کردم دستمو گذاشتم رو کمرمو با اخم گفتم: خب من رانندگی میکنم بعدش یادت رفته امروز ... حرفمو قطع کردو گفت میدونم پنچ شنبست اما ،دلم نمیخواد برم بهشت زهرا - با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چی سابقه نداشت علی عاشق اونجا بود. در هر صورت ترجیح دادم چیزی نگم _ چادرم رو از زمین برداشتم و گفتم:باشه پس من میرم بلند شد جلوم وایساد کجا - برم دیگه فکر نکنم کاری با من داشته باشی یعنی داری قهر میکنی اسماء - مگه بچم خب باشه برو ماشینو روشن کن تا من بیام - کجا هرجا که خانم دستور بده. مگه نمیخواستی حالمو خوب کنی - لبخندی زدم و گفتم: عاشقتم علی لبخندی تلخ زدو گفت من بیشتر حضرت دلبر _ ماشین رو روشن کردم ساعت۵ بعدازظهر بود داشتم آینه رو تنظیم میکردم که متوجه جای خالیه پلاک شدم ناخودآگاه یاد حرفهای فاطمه افتادم _ اسم مصطفی رو تو ذهنم تکرار میکردم اما به چیزی نمیرسیدم مطمئن بودم علی چیزی نگفته درموردش. از طرفی فعلا هم تو این شرایط نمیشد ازش چیزی پرسید. چند دقیقه بعد علی اومد - خوب کجا بریم آقا هرجا دوست داری _ ماشین رو روشن کردمو حرکت کردم. اما نمیدونستم کجا باید برم بین راه علی ضبط رو روشن کرد مداحی نریمانی: "میخوام امشب با دوستای قدیمم هم سخن باشم شاید من هم بتونم" عاقبت مثل شهیدان شم میرم و تک تک قبراشونو با گریه میبوسم بخدا من با یاد این رفیقام غرق افسوسم" فقط همینو کم داشتیم. _ تکیه داده بود به صندلی ماشین به رو برو خیره شده بود بعد از چند دقیقه پرسید: اسماء کجا میری چند دقیقه مکث کردم. یکدفعه یاد کهف الشهدا افتادم لبخند زدم و گفتم کهف الشهدا. احساس کردم کمی بهش آرامش میده _ آهی کشید و گفت کهف را عاشق شوی آخر شهیدت میکند هیییی یادش بخیر... _ چی یادش بخیر هیچی با رفقا زیاد میومدیم اینجا إ تا حالا چیزی نگفته بودی... - پیش نیومده بود آها باشه تو ذهنم پر از سوال های بی جواب بود اما نباید میپرسیدم نزدیک ساعت ۶ بود که رسیدیم کهف... ...⏱ -^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^ ⬇⬇ 💚@shohaadaae_80💚
من که یه روزی میمیرم من که یه روزی خاک میشم-.mp3
10.05M
☁🌙☁ من که یه روز میمیرم من که یه روز خاک میشم انقدر گناه کردم که....... فقط با شهادت پاک میشیم 😔 🎤 سیدرضا نریمانی 🌸 😊 @shohaadaae_80
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🔎 ﺑﻪ ﺟﺎے ﺍﯾﻨﮑﻪ " ﻋـﺎﺑـﺪ" ﺑﺎشے، "ﻋـَﺒﺪ" ﺑـﺎﺵ❗️ ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ڪﺮﺩ.. 🍃 ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ "ﻋـَﺒـﺪ " ﻧـﺸﺪ ...☝️ ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮے، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩے ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛ 🍃 ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌنے:☝️ ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻪ دلت... ...🤔 @shohaadaae_80
💔 دم از امام زمان میزنیم... میگوییم اللهم عجل... اما نمیدانیم که ما باید برخیزیم تا امام زمان بیاید... @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 📹 ریشه تمام غصه‌ها، ناآرامی‌ها، نگرانی‌ها و افسردگی‌های ما اینجاست! ➕راه حلی برای رفع نگرانی‌ها 🎤استاد پناهیان
سلام عزیزان دهه هشتادی💖 قراره امشبمون فراموش نشه😉 🌙از الانم برید یواش یواش برای امشب آماده بشید که وقتی رفتیم در خونه ی ارباب یک چیز خیلی خوب دست نوکرش بده😥 ⏱وعده ما ساعت۸شب❤ 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊بسم رب شهدا وصدقین 🕊 برنامه به صورت زیر برگزار میگردد🌹 زیارت امین الله 🤲 سخرانی 🎙 مولودی 🎤 🍃دعای فرج 🍃 نکته ‼️برنامه ی به گونه ای هست که هر هفته به یکی از ائمه تقدیم میشه و برنامه ی امشب هم به مولامون امیر المومنین تقدیم میشه و چون این هفته ولادت حضرت امیرالمومنین بود مولودی قرار میدیم🌸 🕗شروع برنامه راس ساعت 8 🍃 یاعلی مدد التماس دعای فرج🍃 @shohaadaae_80