eitaa logo
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
4.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
279 فایل
❁﷽❁ 🔸 #دهہ‌ھݜٺٵدێ‌هٵ هم‌شهید‌خواهندشد.. درجنگ بااسرائیل انشاءالله بشرط...⇩ 🍃🌹[شهیدانه زندگی کردن]🌹🍃 🤳خادم خودتون↶ @Shheed_BH_80 ☎️حرفهای شما↶ @goshi_80 📬تبادل‌‌وکپی↶ @shraet_80 🚩شروع‌کانال⇜ ²³`⁸`⁹⁸ #دوستات‌رو‌به_کانال_دعوت‌کن⇣🌸😊🌸⇣
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🔎 سلام امامِ زمـانم🖐🏻‌ راهِ ظهورت را بستم! قبول... 😞 اما خـدا را چہ دیدی شاید قـرار است حـُرِّ تو باشم!!!! آقا جان...🙏🏻🌹 تا حالا با خودمون فـکر کردیم چقدر هواسمون به دلِ امامِ زمان هست!؟... 😔 🤔 🔑 @shohaadaae_80
🤓 + هی نگو من گناهکارم منو قبول نمیکنه... روم نمیشه با خدا حرف بزنم😐 به قولِ استاد دولابی: مالِ بد بیخِ ریشِ صاحب شه...! تو مخلوقِ خدایی...🍃☺️❤️ @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹نماز جعفر طیار دو نماز دو رکعتی است: ♦️در هر رکعت حمد و سوره و بعد از آن پانزده مرتبه: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ للَّه وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکْبَر» خوانده شود، همین تسبیحات را ده مرتبه در رکوع و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از رکوع، و ده مرتبه در سجدۀ اول و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از آن و ده مرتبه در سجدۀ دوم و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از آن گفته شود، در رکوع و سجده می توان ذکر مخصوص ـ سبحان ربی ... ـ را نگفت، اما احتیاط مستحب آن است که علاوه بر تسبیحات، ذکر نیز گفته شود. ♦️این نماز سوره مخصوصی ندارد، لکن افضل آن است که در رکعت اول، سوره «إِذَا زُلْزِلَتْ» و در رکعت دوم، سوره «وَ الْعَادِیَاتِ» و در رکعت سوم، «إذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ» و در رکعت چهارم، سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ احَد» خوانده شود. 💚 @shohaadaae_80
💚 فرستـادن پنج بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در «عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید ❤️حاج قاسم سلیمانی❤️ | @shohaadaae_80
🍃 یه جاهایی باید بگی:🙃 خدایا! من هیچی نمیگم هرچی خودت دوس داری نصیبم کن اصلاً تو انتخاب کنی قشنگ‌تره..:)♥️ @shohaadaae_80
به مناسبت فرارسیدن وفات حضرت زینب(سلام الله علیها)
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️ یه حرفی دارم با همه😉 دقت کردید چقدر دشمن تلاش کرد هیئت رفتن ها رو کم کنه مسجد رفتن ها رو کم کنه تازه کم کنه ها نه کلا قطع کنه اما نتونست 😁 چون انقلابی هایی مثل شما ها سر صحنه بودند 😌 شما نزاشتید این اتفاق بیوفته اما الان با وجود ویروس کرونا هیئت ها تعطیل شد مسجد رفتن ها نماز جماعت ها کم شد 😔 حالا دشمن کم کم داره به خواستش میرسه😡 و ما اینجاییم که نزاریم 😅 برای همین تصمیم داره هر پنجشنبه شب هیئت مجازی برگزار کنه😍 با این کار نمیزاریم دشمن به اهدافش برسه ☺️ ⏱قراره ما هر پنج شنبه شب ساعت 8 تا 9 🍃یاعلی مدد شبتون مهدوی🍃
🍃 ⃣3⃣ چشمهام گردو شد و گفتم: ندیدید؟؟؟ خندید و گفت دروغ چرا ولی نه انقدر دقیق خوب حاالا میخواید حرکت کنیم مامان اینا رفتن ها... _ خوب برن ما که خونه نمیریم. پس کجا میریم - امروز پنجشنبست ها فراموش کردی؟ زدم رو دستم و گفتم: واااای آره فراموش کرده بودم - به خودش اشاره کردو گفت: معلوم نیست کی باعث شده فراموش کنی حتما خیلی هم برات مهم بوده... خندیدم و گفتم بله بله خیلی جلوی گل فروشی وایسادو دوتا دسته گل یاس گرفت. _ إ علی آقا چرا دوتا دسته گل گرفتید دستشو گذاشت رو قلبش و گفت آخ... - إ وااا چیشد اسممو اینطوری صدا میکنی نمیگی قلبم وایمیسه - إ خوبه بگم آقای سجادی؟ همون علی خوبه این دسته گلم گرفتم برای عروسم رسیدیم بهشت زهرا رفتیم به سمت قطعه سرداران بی پلاک مثل همیشه دوتا قبرو شستیم و گلهارو گذاشتیم روش - اسماء بله - میدونی از شهیدت خواستم که تو رو بهم بده خوب چرا از شهید خودتون نخواستید - از اونم خواستم ولی میخواستم شهیدت پارتی بازی کنه برام خندیدم و گفت ایشالا که خیره. یه ماه از محرم شدنمون میگذشت و هروز بیشتر عاشقش میشدم علی خوابیده بود. کنارش نشسته بودم و نگاهش میکردم به این فکر میکردم چطور تونستم به همین سرعت عاشقش بشم. _ وای که تو چقد خوبی علی دستم گذاشته بودم زیر چونمو بهش خیره شده بودم یکم سر جاش تکون خورد و چشماشو باز کرد و با لبخند و صدای خش دار گفت:سلام خانم کی اومدی؟ - سلام نیم ساعته إ پس چرا بیدارم نکردی آخه دلم نیومد... آخ علی به فدای دلت حاالا دستمو بگیر بلندم کن ببینم دستشو گرفتم و با تمام قدرت کشیدم سمت خودم - علی نمیتونم خیلی سنگینی إ پس منم بیدار نمیشم - باشه بیدار نشو منم الان میرم خونم و خدافظ دستمو گرفت و گفت کجادلت میاد بری؟ - سرمو به نشونهی تایید تکون دادم باشه باشه بلند میشم تو فقط حرف از رفتن نزن بخدا قلبم میگیره دوتامون زدیم زیر خنده در اتاق علی به صدا در اومد فاطمه بود داداش زنداداش، مامان معصومه میگه بیاید پایین شام. _ علی دستشو گذاشت رو شکمشو گفت آخ که چقد گشنمه بریم دستشو گرفتمو گفتم بدو پس از پله ها اومدیم پایین بابای علی که بهش میگفتم بابا رضا اومده بود خونه رفتم سمتش سلام بابا رضا خسته نباشی پیشونیمو بوسید و گفت سلامت باشی دختر گلم با اجازتون من برم کمک مامان معصومه فاطمه دستم رو گرفت و گفت:کجااااا من خودم همه چیو آماده کردم شما بشین آقاتون فردا نگه از خانومم کار کشیدید دوتامون زدیم زیر خنده علی انگشتش و به نشونه ی تحدید به سمت فاطمه تکون دادو گفت:باشه عیب نداره نوبت توهم میرسه فاطمه از خجالت صورت سفیدش قرمز شدو رفت آشپزخونه بابا رضا و علی زدن زیر خنده آروم زدم به پهلوی علی و گفتم خبریه - خانومم همینطوری گفتم چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم حالا دیگه ما غریبه شدیم باشه علی آقا باشه... - إ اسماء بخدا شوخی کردم باشه حاالا قسم نخور - آخه آدمو مجبور میکنی... ...⏱ -^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^ ⬇⬇ 💚@shohaadaae_80💚
🍃 ⃣3⃣ خب ببخشید - نمیبخشم إ علی - إ اسماء فاطمه اومد پیشمو دستشو گذاشت رو کمرشو وگفت:دارید پشت سر من غیبت میکنید؟بسته دیگه بیاید سفره رو آماده کردم. آخر هفته عقد اردلان بود. نمیدونم به زهرا چی گفته بود که همون جلسه اول قبول کرده بود با علی دنبال کارهای خودمون و مراسم اردالان بودیم تولد امام رضا نزدیک بود و قرار بود عقدمونو تو حرم بخونن و همونجا هم ثبتش کنیم لحظه شماری میکردم برای اون روز حلقه هامونو یه شکل سفارش دادیم. علی انگشتر عقیق خیلی دوست داشت اما بخاطر من چیزی نگفت مراسم اردالان تموم شد و از همون بعد عقد دنبال کارهای عروسی بود. درس زهرا که تموم شده بود اردلان بخاطر تحصیلاتش راحت تو سپاه استخدام شد و مشکلی نداشتند. اما من و علی بخاطر درسمون مجبور بودیم عروسیمونو عقب بندازیم بلیط قطار واسه ۸صبح بود مشغول آماده کردن ساک لباسامون بودم علی یه گوشه نشسته بود با لبخند نگاهم میکرد - علی جان چیه باز اونطوری نگاه میکنی باز چه نقشه ای تو سرته ها؟؟ از جاش بلند شد و همونطور که میومد سمتم با خنده گفت هیچی یاد این شعره افتادم: دوست دارم خنده ات را،چادرت را بیشتر هست زیبا سادگی از هرچه زیبا بیشتر ما دوتا_ماه عسل_مشهد-حرم، صحن عتیق عشق میچسبد همیشه،پیش آقا بیشتر _ خندیدم و گفتم حاالا بزار ما عقد کنیم ماه عسل پیشکش بعدشم اخمی کردم و گفتم: نکنه میخوای این سفرو ماه عسل و یکی کنی آره علی خانومم. ماه عسل جای خود من از الان به اون روزها فکر میکنم. - لبخندی از روی رضایت زدم و به کارم ادامه دادم اسماء - جانم علی ینی فردا میشی مال خود خودم _ من الانم مال خود خودتم. حالا هم برو استراحت کن از سرکار اومدی خسته ای. کمک نمیخوای؟؟ - دیگه تموم شد منم ساک رو ببندم میخوابم کارهامو تموم کردم اما خوابم نبرد به فردا فکر میکردم،به روزهایی که خیلی زود گذشت و روزهایی که قرار بود در کنار علی بگذره ولی ای کاش نمیگذشت. وقتی پیشش بودم دلم میخواست زمان متوقف بشه و زمین از حرکت بایسته هیییییی... تو حال هوای خودم بودم که یکی دستشو گذاشت روشونم برگشتم علی بود إ بیدار شدی - آره دیگه اذانه خانوم. تو نخوابیدی،داشتم فکر میکردم _ به چی به تو علی همیشه پیشم میمونی؟؟ - معلومه که میمونم. دستشو گذاشت رو قلبش گفت تو صاحب قلب علی هستی مگه میتونم بدون قلبم نفس بکشم حالا هم پاشو نمازمون قضا میشه ها... سجاده هامونو پهن کردم و چادر نمازم سرم کردم. - آقا شما شروع کنم من به شما اقتدا کنم با لبخند نگاهم کردو گفت:آخ چه حالی بده این نماز الله اکبر... _ واقعا هم چه نمازی شد اون نماز انگار همه ی فرشته ها از آسمون برای تماشای ما اومده بود. ُ السلام و علیکم و رحمه الله برکاته بعد از تموم شدن نمازش دستشو آورد بالا و با صدای تقریبا بلندی دعا کرد خدایا شکرت که یه فرشته ی مهربونو نصیبم کردی قند تو دلم آب شد. صاحب قلب مردی بودم که قلبم رو به تسخیر درآورده بود. سوار قطار شدیم پدر مادروها تو یه کوپه نشستن من و علی و اردالان و زهرا هم تو یه کوپه، فاطمه هم بخاطر امتحاناتش!!!!... ...⏱ -^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^ ⬇⬇ 💚@shohaadaae_80💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیراهن‌عزای‌توجوشن‌کبیرماست ذکرسلام‌برتودعای‌مجیرماست هرکس‌براین‌لباس‌عزا‌طعنه‌میزند فردابرای‌نخ‌ان‌هم‌اسیرماست (س)ــ @shohaadaae_80
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🔎 🌹شہید سید مـرتضے آوینے🌹: شهدا،اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا (علیه السلام) هستند. پیام آنها📝 عشق و اطاعت است و وفاداری🤝 پی نوشت👈🏻: بیا بہ هم قول بدیم بشیـم یار آخر الزمانے امام حسـین(ع)😉 و نذاریم دوباره پاے حرامی ها بہ حـرم باز بشه....😔 ...🤔 @shohaadaae_80
•.¸¸.•✫ 🦋🌸🦋 ✫•.¸¸.• 💔یک شب دلش شکست به زینب گلایه کرد فردا هنوز سَر نزده، انتخاب شد ...!🌷 (سلام الله علیها ) @shohaadaae_80
✋ 🔷این خانه‌نشینی‌ها و نزدیکی ظهور ...🔷 سحر لحظه خلوت با خود و خداست.🍃 این قرنطینه‌ها و خانه نشینی‌ها شاید بهانه و علامتی است که «صبح ظهور» نزدیک است. در این سحرگاهان تاریخ، در این روزها با خود و خدا خلوت کنیم، سرشار از عبادت و استغفار. آیا برای قیام علیه ظلم و زندگی در جامعۀ مهدوی که سرشار از محبت و ایثار است آماده‌ایم؟ استاد پناهیان⬆ ..💚 @shohaadaae_80
‌ او هم دخترِ شهید بود و هَم مادر شهید اما عاشقِ این بود کہ صدایش بزنند؛ خواهرِ شهید :)... 🌱 🍃 @shohaadaae_80
یہ حرف وحشتناڪــــ: گناهانــ ما تاثییراتــ جہانے دارد🌱... @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا