سلام علیکم .
ختم صلوات داریم به نیت ظهور آقامون امام زمان هرچقدر که میتونید بردارید از پنج تا صلوات تا ۱۰۰۰ تا لطفا همکاری کنید عزیزان انشالله تا شب این ختم هست .
اجرتون با سیدالشهدا .
مقدار صلواتی که برمیدارید تو پیوی بنده اعلام کنید التماس دعا یاعلی🙏
@Mobinnnnnnnnnnnnnn0313
حبیب عاشق امام حسین بود. روز عاشورا موقعی که امام به نماز ایستاد، یک آدم بی دین و کور از نظر قلبی، یک آدم جامد از نظر عقیدتی، کسی که نمی تواند نور امام را تحمل کند، جلو آمد، صدا زد: حسین، نماز نخوان، نماز تو قبول نیست.
خدا قسمت کند، وقتی وارد حرم امام حسین می شوی سمت چپ می گویند قبر حبیب است.
أنا حبیب و أبی مظهّر فارس هیجاء و حرب تسعر
و انتم عند العدید اکثر و نحن اعلی حجّة و اظهر
وانتم عند الوفاء أعذر و نحن اوفی اوفی منکم و اصبر
حقا و أنمی منکم و اعذر
نماز او قبول نیست؟! حبیب بن مظاهر از این جمله خیلی ناراحت شد. شمشیر را برداشت تا جلوی او را بگیرد. لذا ظهر عاشورا وقت نماز به شهادت رسید. حالا امروز با این پیرمرد و پیر غلام اباعبدالله هم ناله بشویم
نماز تو پذیرفته نیست. عجب! نماز حسین پذیرفته نیست! حسین مصباح الهدی است، سفینةالنجاة است؛ حسین تجسم دین است. حسین خودش نماز مجسم است. نماز ما، به او دعوت داده می شود.
گفت: هر که مرا نمی شناسد، بشناسد: من حبیبم. من پیر غلام حسینم. من یک عمر در خانه ی این خاندان قدم زدم. امام حسین بچه بود، حبیب پشت سرش می رفت که به اونگاه کند
زمانی هم که به شهادت رسید امام حسین بالای سرش آمد و فرمود: حبیب، خدا جزای خیر به تو بدهد. تو در یک شب قرآن را ختم می کردی.
تو آدم خوبی بودی
ساعدالله قلبک یا اباعیدالله. یا بقیةالله، آن کسی که حامل سر بود، می گوید: دروازه ی شام نشسته بودم، یک جوان خیره، خیره به این سر نگاه می کند. جوان چیه که این قدر به این سر نگاه می کنی ؟ هذا رأس ابی؛ این سر بابام حبیب است. من فرزند حبیبم. هر چه التماس کرد سر را به او ندادند.
عاشقان حسین، خرابه ی شام نازدانه ی اباعبدالله سر بابا را خواست، سر را آوردند، دادند
حبیب آن قدر برای دشمن اهمیت دارد که برای بردن سر حبیب به کوفه با هم اختلاف داشتند. یکی می گفت: من باید ببرم، و دیگری تلاش می کرد او ببرد.
رقیه دست های کوچکش را آورد، سر را برداشت: « یا ابتاه من ذالّذی أیتمنی علی صغر سنّی»؛ بابا، چه کسی من را در کودکی یتیم کرد؟
بابا، کاش چشمانم کور بود، سر بریده ات را نمی دیدم؛
« لیتنی کنت و لم ار رأسک هکذا».