🌹﷽🌹
💌کسی که دعا میکند با همه و در همه مواقع در آرامش است. زیرا قلبش برای همیشه در آن یگانه، آن خدای واحد لنگر انداخته است.
✨ما که ذهنهایمان چون کشتی طوفان زده، بیقرار است. هرگز با هیچکس و در هیچ جا احساس امنیت نمیکنیم. ما علیه دیگران و شرایط زندگی مبارزه میکنیم. از دیگران، عیب جویی میکنیم. ما نیازمند تحولی درونی هستیم و این تحول فقط از طریق ارتباط با خدا تحقق میپذیرد.
💚کسی که دعا میکند در صحنههای متغیر زندگی در آرامش است، برای او همه کارها، مقدس است. نوع کار برای او مهم نیست. کار او هر اندازه هم ملال انگیز باشد آن را به صورت پیشکش عشقی به خدا در میآورد. چه در کارخانهای پر سر و صدا کار کند، چه در مزرعهای ساکت در هر حال آرامش او برآشفته نمیشود. او کانون خود را در خدا یافته است و تا ابد در خدا ساکن است. 💚
گروه اعمال طلائی(ادعیه، اذکار)
https://eitaa.com/joinchat/1836056829C2f9b34a8ea
ارتباط با ادمین گروه:
@valayat
🍂
🔻 #پنهان_زیر_باران 9⃣
سردار علی ناصری
برای از بین بردن برخی حساسیت های قومی و منطقه ای تصمیم گرفتیم بچه های اطلاعات دو طرف را قاطی کنیم.
مسئول تدارکات قرارگاه، حاج حسن عطشانی بود. مسئول معاونت نیرو، علی بویه و مسئول مخابرات قرارگاه، مهدی نریمی بود. جانشین قرارگاه، حاج عباس هواشمی بود و مدیریت داخلی قرارگاه را برادر فراهانی بر عهده داشت که اهل تهران بود. مسئول مهندسی، جواد فیاض بود که اهل مشهد بود و مسئول عملیات هم سیامک بمان بود.
در آغاز، علی هاشمی، هم مسئول سپاه سوسنگرد و هم فرمانده قرارگاه نصرت بود؛ اما پس از مدتی چون کار قرارگاه خیلی زیاد شد و می بایست یک نفر تمام وقت آنجا را اداره می کرد، از سپاه سوسنگرد تودیع شد و به طور تمام وقت فرماندهی قرارگاه نصرت را عهده دار شد. عمدۂ کار قرارگاه نصرت، شناسایی و مهندسی بود و به جای ایشان حاج علی هاشمی فرمانده سپاه سوسنگرد شد.
در آغاز، مقر قرارگاه نصرت در منطقه رفيع بود. پس از مدتی قرار شد محل مناسب دیگری برای قرارگاه پیدا کنیم؛ مقری در مرکز هور؛ جایی که هور ۱۱۰ کیلومتری را به دو قسمت مساوی تقسیم کند. از این رو بهترین جا، مقر فرماندهی لشکر ۶ زرهی عراق بود که عراقی ها قبل از عملیات بیت المقدس بسیار محکم و خوب ساخته بودند.
دیوارها و سقف آن همه از بلوک و سیمان محکم بود. سقف را با ریل های غارتی از راه آهن خرمشهر ساخته بودند. خوبی قرارگاه این بود که در جاده اصلی نبود و در دید هم قرار نداشت و به راحتی می شد مخفیانه در هورکارکرد بدون آنکه توجه کسی جلب شود. دسته ها در مناطق بقایی، شط على، تبور، رفيع، حوضچه، بستان، چزابه و پاسگاه زید پراکنده شده و هر کدام برای خود حوزه استحفاظی درست کرده بودند.
🔅 پیگیر باشید
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن
وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج)
رمان وحکایات وخاطرات شهدا
https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec
@ShohadayEAmniat
https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
📚دانلود کتاب و مجموعه مقالات رایگان
🗞ویژه ۱۵ خرداد
🔖امام روح الله؛ 15 خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام میکنم.
📙آغاز بیداری👈دانلود
📘مروری در واقعه ۱۵ خرداد ۴۲👈دانلود
📗قیام ۱۵ خرداد👈دانلود
📕قیام خونین ۱۵ خرداد👈دانلود
📒تاثیر قیام ۱۵ خرداد بر روند انقلاب👈دانلود
📔فرمایشات امام خمینی ره ۱۵ خرداد👈دانلود
📓قیام ۱۵ خرداد از نگاه امام خامنه ای👈دانلود
📙قیام ۱۵ خرداد نقطه عطف👈دانلود
✔️کتاب با موضوع امام روح الله👈اینجا
📲 در ثواب نشر این لیست شما هم سهیم باشید
🔮دانلود نرم افزار باز کردن کتاب ها
ا•┈┈••••✾•▪️•✾•••┈┈•ا
کتب دینی،کتابخانه علوم اسلامی در بستر ایتا 👈 عضو شوید
#امام_خمینی
#پانزده_خرداد
#دانلود_کتاب
🆔 @KotobeDini
🍂
🔻 #پنهان_زیر_باران 0⃣1⃣
سردار علی ناصری
در آبراه زبره چادر زدیم و در بیابان، کنار سیل بند باکری با عده ای از بومی های عراقی که جذب کرده بودیم، شروع به کار شناسایی در هور کردیم. گروهی از همکارانمان هم بومی دشت آزادگان و عشایر عرب بودند. به خاطر آنکه هور طرف عراقیها را نیز می خواستیم شناسایی کنیم، به نیروهای عرب عراقی نیاز داشتیم چند نفر از عشایر عرب عراقی را که منطقه را می شناختند، استخدام کردیم و شروع به کار کردیم.
از همان آغاز سعی زیادی کردم که آرشیو منظمی از همه مراحل شناسایی به وجود آورم. به همین نیت، اصل گزارشها را نگهداری می کردم. در بسیاری از مواقع نیز همراه تیم های شناسایی، فیلم بردار اعزام می کردم تا از همه مناطق شناسایی شده فیلم برداری کند
خوشبختانه آن گزارش ها و فیلم ها که صدها ساعت می شود، هم اکنون در اهواز موجود است.
بومی های هور، پای ما را به آنجا باز کردند. آنها به ما جرئت دادند تا به عمق هور برویم و کار شناسایی را انجام دهیم. اگر آنان نبودند، ما موفق به این کار نمی شدیم. از مجاهدان عراقی و عراقی هایی که با خلوص نیت در خدمت ما بودند نیز عده ای شهید یا اسیر شدند.
ما در آغاز کار حتى بلد نبودیم سوار بلم های چوبی بشویم. تعادل ما و بلم به هم می خورد یا بلم واژگون می شد و ما در آب می افتادیم. بومی های عرب منطقه با صبر و حوصله گام به گام کارها را به ما یاد دادند؛ از طرز سوار شدن به بلم تا پارو زدن، حرکت در آبهای هور، عبور از نیزارهای مخوف و شناسایی منطقه.
🔅 پیگیر باشید
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن
وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج)
رمان وحکایات وخاطرات شهدا
https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec
@ShohadayEAmniat
https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
🍂
🔻 #پنهان_زیر_باران 1⃣1⃣
سردار علی ناصری
من خودم در موقعیت شهید بقایی مستقر شدم. دو چادر زدیم و کارمان را شروع کردیم. اواخر بهار یا اوایل تابستان ۱۳۶۲ بود که ما به طور رسمی کارمان را آغاز کردیم. برای آنکه لو نرویم و دشمن و نفوذیهایش ندانند ما در هور مشغول چه کاری هستیم، سعی کردیم از قایقهای ساخت عراق استفاده کنیم؛ قایقهایی که به آن «بصری» می گفتند. قایقهای بومی اعراب ایرانی با قایق های اعراب عراقی قدری متفاوت بود. ما برای حفظ امنیت کارمان، هم از قایقهای عراقی استفاده می کردیم و هم لباسهای بومی و محلی می پوشیدیم و هم به عربی حرف می زدیم و کارمان را در پوشش صیادی و ماهی گیری انجام می دادیم.
روزی به اتفاق حسن هله چی و جاسم هله چی (نیروهای بومی منطقه) و دو بومی دیگر با قایق بزرگ بصری برای شناسایی جزایر مجنون داخل عمق هور و وارد مرز عراق شدیم. در تابستانها، آب هور عقب نشینی می کند و عمق هور کم است. از این رو با قایق موتوردار نمی شود در بسیاری از جاها حرکت کرد و باید از قایق پیاده شد و آن را تا عمق مورد نظر هل داد. در این مأموریت، ما از ابتدای نهر زبره به طرف غرب با گرای دویست و هفتاد حرکت کردیم. حدود یازده دوازده کیلومتر می بایستی داخل هور می شدیم تا به آبراه ریگ می رسیدیم که آبراه مرزی بود و دکل های هفت هشت متری از آب آنجا بیرون زده بود.
قدری قایق را هل دادیم و سپس موتور آن را روشن کردیم. من هیجان و اضطراب خاصی داشتم. بار اولی بود که از چنین مناطق تو در تویی عبور می کردم و همه چیز محیط برایم تازگی و در عین حال ترس داشت. پشت هر بوته و نیزاری انتظار داشتم کمین دشمن باشد.. .
🔅 پیگیر باشید
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن
وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج)
رمان وحکایات وخاطرات شهدا
https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec
@ShohadayEAmniat
https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
🍂
🔻 #پنهان_زیر_باران 2⃣1⃣
سردار علی ناصری
از "برمایه چعف"، به آبراه دست ساز سابله رسیدیم. این آبراه، از شمال شرقی تا شمال غربی امتداد داشت. سابله از تبور شروع می شود، از شط على می گذرد و به نهر صویب می رسد. که به شط العرب می ریزد. سابله، هور را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می کند. با دقت ضلع های مختلف جزیره شمالی و جزیره جنوبی مجنون، همچنین خشکی های شرق دجله روطه را شناسایی کردیم.
حوالی غروب به نخلستان های روطه رسیدیم. بومی ها نخلستان را نشانم دادند و گفتند که آنجا رودخانه فرات است. به مجرد شنیدن نام فرات، احساس رقتی به من دست داد و به یاد امام حسین و صحرای کربلا گریه ام گرفت.
کل شناسایی چهار پنج روز طول کشید. در این مدت، در خاک عراق بودیم و بیشتر در بلم می ماندیم و همان جا می خوابیدیم. دوربین های دید در روز و دید در شب، قطب نما و تعدادی کنسرو و کمپوت و کمی چای و بیسکوییت همراهمان بود و نیازی به جایی نداشتیم. بی سیم همراهمان نبود و تماسی با عقبه نداشتیم.
ما بودیم و خاک دشمن، و توکل به خدا. اگر برایمان اتفاقی می افتاد، بومی ها را
می فرستادیم تا به عقبه اطلاع دهند. این مأموریت در بهار ۱۳۶۲ انجام شد. چون عادت به این کار نداشتم، پس از چهار روز وقتی در ساحل خودمان از قایق پیاده شدم،
نمی توانستم درست راه بروم و عضلات پاهایم گرفته بود. البته بومی ها این مشکل را نداشتند؛ چون به این نوع زندگی عادت کرده بودند؛ اما شروع آن برای ما واقعا سخت بود.
____________
1- از تلاقی رودخانه دجله و فرات در شهر القرنه شط العرب درست میشود کاربرد اصطلاح شط العرب در خاک عراق درست است ولی در نقطه صفر مرزی ما از شلمچه آن را اروندرود می خوانیم. چون اشاره من به آن قسمت از رودخانه است اصطلاح شط العرب. درست است.
۲. روطه نام روستایی است در هور در شرق دجله و در غرب جزایر شمالی و جنوبی مجنون که ما بعد از تصرف آنها را جزایر خیبر نامیدیم. "
🔅 پیگیر باشید
در پیام رسان ایتا
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن
وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج)
رمان وحکایات وخاطرات شهدا
https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec
@ShohadayEAmniat
https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅این دعای رفع بلا روز اول ماه با صدای بلند در خانه یا خودتان بخوانید یابگذاریدتاصدا در خانه پخش شود
کپی مطالب آزاد باذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج
🍃┅🦋🍃┅─╮
انجمن قرآن و دعا
https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014
╰─┅🍃🦋🍃
🍂
🔻 #پنهان_زیر_باران 3⃣1⃣
سردار علی ناصری
حوالی ظهر بود که از مأموریت چهار روزمان برگشتیم. ساحلی که در آن مستقر بودیم، حدود پانزده کیلومتر با قرارگاه نصرت فاصله داشت؛ اما تلفن صحرایی داشتیم. تلفن زنگ زد و من گوشی را برداشتم. آن طرف خط، حاج عباس هواشمی، جانشین قرارگاه، بود. با هیجان گفت:
ها ... علی، آمدی! . ها ... آمدم. - شیری یا روباه؟ ۔ ان شاء الله شیره. - بیا علی هاشمی با تو صحبت می کند. على هاشمی گوشی را گرفت و حال و احوال کرد و بعد گفت: همین الان بيا۔ لباسم بومی، موهایم ژولیده، بدنم آلوده و کثیف بود. گفتم: . حمام می کنم، لباس عوض می کنم، می آیم. علی هاشمی مخالفت کرد و گفت: .
نه، همین الان بیا. آقا محسن توی شورای عالی امنیت ملی جلسه داره و دوست داره از این مأموریت مطلع بشه..
با همان وضع سوار ماشین وانتی شدم و راننده مرا سریع به قرارگاه نصرت رساند.
چیزی که برای من و دوستان دیگر مایه دلگرمی و قوت قلب بوده حضور و نظارت مستمر برادر محسن رضایی بر کارهای قرارگاه بود.
خودش را مقید کرده بود مرتب به قرارگاه سر بزند و از آخرین اخبار و گزارش ها مطلع شود. شب یا روز برایش فرق نداشت و هرگاه فرصت می کرد، سری به قرارگاه می زد. در مواقعی هم سعی می کرد گزارشها را از زبان خود افرادی که شناسایی رفته اند، بشنود و این باعث ایجاد روحیه در بچه ها بود. وقتی وارد قرارگاه شدم، دیدم جلسه فرماندهی است و علاوه بر علی هاشمی و هواشمی، آقایان محسن رضایی، رحیم صفوی، شریعتی، محمد باقری، غلام پور و چند نفر دیگر نیز حضور دارند.
🔅 پیگیر باشید
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن
وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج)
رمان وحکایات وخاطرات شهدا
https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec
@ShohadayEAmniat
https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
🍂
🔻 #پنهان_زیر_باران 4⃣1⃣
سردار علی ناصری
دشداشه ام کثیف بود و موهایم درهم و برهم. آقا محسن تا مرا دید، بلند شد و با من روبوسی کرد و مرا در کنار خود نشاند. از اینکه می دیدم مورد توجه فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستم و در کنارش نشسته ام، قند توی دلم آب می شد. آقا محسن کمی بعد گفت:
خوب آقای ناصری تعریف کن!
به من گفته بودند که آقا محسن با فرماندهان بزرگ که می نشیند، خیلی جدی است؛ اما با نیروهای رده پایین مهربان تر است. شروع کردم گزارش شناسایی ها را دادن. همه با دقت به حرفهایم گوش می دادند و آقا محسن گاه گاه به نشانه تأیید سرش را تکان می داد. در آغاز صحبتم گفتم:
آقا محسن، اول یک چیزی باید خدمت شما عرض کنم. وقتی آدم کنار سیل بند می ایستد و به هور نگاه می کند و آب هور و پشه کوره های آن را نگاه می کند، ناخودآگاه به این فکر می افتد که در این هور به این عظمت چطور می شود عملیات انجام داد. آدم در وهله اول از بزرگی و پرخطری کار مأیوس می شود؛ اما وقتی حرکت می کنی و وارد آب هور می شوی، آبراه را می بینی، سیل بند دشمن را می بینی، نیروهای دشمن را دور می زنی و به طرف شرق دجله می روی، اتوبان عراقی ها و روستاهای اطراف و خصوصا شهر القرنه را می بینی، متوجه می شوی که دشمن آنجا اصلا نیرو ندارد و نیروهایش اتکایی است و فقط در نقاط حساس چند نفر نیرو دارد و این، آدم را خیلی امیدوار می کند. آقا محسن، پس از این مأموریت، من به منطقه هور خیلی امیدوار شده ام و احساس می کنم دیر جنبیده ایم. ما بعد از فتح بستان و عقب نشینی عراق از آنجا می بایست روی هور کار می کردیم.
آقا محسن هی سر تکان می داد. بعد ادامه دادم:
البته هنوز خیلی دیر نشده و من معتقدم که در هور نه یک عملیات، بلکه می توان چندین عملیات انجام داد.
سپس اضافه کردم:
در هور، ماهیگیران عراقی زیادی روزانه با دهها بلم و قایق در نقاط مختلف هور صیادی می کنند. غالبا هم به مرزهای ما می آیند و ماهیگیری می کنند؛ چون بیشتر ماهی ها در خاک ما است. آنها برای ما یک مشکل هستند. ممکن است پی به کارمان ببرند و بروند گزارش بدهند. از این نظر در اینجا باید خیلی حساب شده، بدون شتاب و با رعایت مسائل کامل امنیتی و اطلاعاتی و بدون جلب توجه و کاملا سری و مخفیانه کار کنیم. اگر لو برویم، دشمن با استقرار کمین در آبراه های اصلی می تواند ما را زمین گیر کند و مانع هر حرکت ما در هور بشود.
باز آقا محسن سر تکان داد و حرفهایم را تأیید کرد. ناگاه ماجرای خنده داری اتفاق افتاد که سالهای سال مایه خنده دوستان بود و مرا دست می انداختن....
🔅 پیگیر باشید
در پیام رسان ایتا
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن
وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج)
رمان وحکایات وخاطرات شهدا
https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec
@ShohadayEAmniat
https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا عبدالله❤️
🌴 چله زیارت عاشورا
دور دهم
هدیه به همه شهدا ،شهدای کربلا و صدر اسلام و مدافعان حرم و شهدای امنیت و سلامت و خدمت .. ❤️
🔰 سلامتی و ظهور اقا امام زمان (عج)
🔰 هدیه به چهارده معصوم( ع)
🔰 به روح امامان( ع)
🔰 شهداء صلحاء ،علماء
🔰 گره گشایی مشکلات
🔰 همه بیماران مخصوصاً سفارش شده گروه
🔰 ذخیره قبر و قیامت
🔰 شادی ارواح مومنین و مومنات
🍀عاقبت بخیری و خوشبختی جوون ها
💫 نیت قلبی همه عزیزان شرکت کننده و عاقبت بخیری همه💫
💠 ✨ شروع :
💠 ✨ پایان
❗️سهم هر نفر یک مرتبه در شب یا روز
(( "چله زیارت عاشورا ))
به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عج و حاجت روایی همه شما دوستان خوبم مخصوصا 👇
خانمها:
۱_ ماریا یاور پور
۲_ شهرزاد روشنایی
۳_ فهیمه دمیری
۴_ مرجان آبشرینی
۵_ رجبی
۶_نوریان
۷- امیری به نیت شهید عباس امیری
۸_ شادی
۹_ حجازی
۱۰_ ناهید شفیعی _ عروس ( کوثر ) _ نیت مرحوم پدر علی اکبر
۱۱_آرزو رحیمی رد مظالم
۱۲_ نیت مرحوم پوریا ملک محمدی _ مرحوم عین الله ملک محمدی
۱۳ _ هاشمی به نیابت از اموات و شهدا
۱۴ _ قاسم پور
۱۵_ زهرا عسگر زاده
۱۶ _ مریم زراعتکار
۱۷_ پاینده به نیت رد مظالم
۱۸_ پاینده به نیت اموات ( دو خواهر ) و پدر عزیز شون
۱۹_ فاتحی به نیت پدر و مادر و برادر شهید و برادر زاده شون
۲۰_ پرتوی نیابت از پدر و مادر مرحوم
۲۱_ اکرم پویاقچی به نیت پدرو مادر و برادر
۲۲_ ویدا فیضی به نیت پدر و پدر بزرگها و مادربزرگها
۲۳_ نصیری به نیابت از پدر
۲۴_ زهره جلالی به نیابت از اموات و شهدا و به نیابت از پدر و مادر عزیز شون
۲۵_دهقانی رد مظالم
۲۶_ اکرم عباسی
۲۷_ سکینه افرا به نیابت شهید یوسف قربانی
۲۸ _ ام البنین نجفی
۲۹ _ فرزانه خلیلی
۴۰
التماس دعای ظهور
🌴⛳️🌴⛳️🌴⛳️🌴⛳️
⛳️گروه دلدادگان امام حسین ع (طرح چله زیارت عاشورا)
https://eitaa.com/joinchat/2071986607C0c3444224b
🌴⛳️🌴⛳️🌴⛳️🌴⛳️
👆👆👆👆
دوستان برای شرکت و همراهی در ختم چله عاشورا میتونیتن وارد گروه شین
🍂
🔻 #پنهان_زیر_باران 5⃣1⃣
سردار علی ناصری
نقشه ای در اتاق فرماندهی بود و همه حضار سرشان را روی نقشه خم کرده بودند و به توضیحات من گوش می دادند. سرها چنان خم می شد که روی نقشه تاریک می شد و نمی توانستم مطلبم را روی نقشه درست توضیح بدهم. مدتی مد شده بود که فرماندهان آنتن خودکار شکلی در جیب داشتند و با آن مطالب خود را روی نقشه توضیح می دادند. وقتی آقا محسن وضع مرا دید، گفت:
- برادرها، کسی آنتن همراه نداره، به آقای ناصری بده تا راحت تر توضیح بده؟!
محمد باقری (حسن باقری) آنتنی داشت. آن را کشید و بلند کرد و به من داد. وقتی آن را به من داد، بدون آنکه بدانم در چه موقعیتی قرار دارم و دور و اطرافم چه کسانی هستند، بلند گفتم:
. . . . . . احسنت!
همه زدند زیر خنده. آقا محسن هم زد زیر خنده. شاید چند دقیقه می خندیدند. از آن به بعد، هر وقت مرا می دیدند، می گفتند: ...
. علی ناصری، احسنت!؟ *
آن جلسه، نقطه عطفی در کار قرارگاه نصرت و کار روی هور و فراهم آوردن مقدمات عملیات بزرگ خیبر بود.
* * *
حدود دو ماه از کار رسمی و جدی مان در هور گذشته بود. روزی آقا محسن به اتفاق چند نفر دیگر آمدند به قرارگاه نصرت. من بودم و حمید رمضانی، حاج عباس هواشمی و علی هاشمی. جلسه ای تشکیل شد و باز آقا محسن ریز شد و سؤالات دقیق و فنی از ما کرد. بعد از آن اضافه کرد:
. آقای ناصری، من می خواهم برویم و این منطقه را ببینم!
مو بر تنم راست شد. با حالت خاصی گفنم .آقا محسن!
گفت:
- خودم می خواهم ببینم!
- گفتم: شما هر ابهامی دارید، سؤال بکنید، من جوابتان را می دهم.
- نه! لازمه خودم هم ببینم.
در آن جلسه، برادرها غلام پور، رشید، امین شریعتی، محمد باقری، عزیز جعفری و ... نیز بودند. علی هاشمی با دستپاچگی گفت:
. آقا محسن، چی می خواهی؟ من خودم می روم!
اصرار بی فایده بود. غلام پور و رشید هم اصرار کردند؛ اما فایده ای نداشت. آقا محسن جفت پاهایش را در یک کفش کرده بود و اصرار داشت که خودش برود و منطقه به آن پرخطری را از نزدیک بررسی کند.
علی هاشمی و من و غلام پور از جلسه بیرون آمدیم. علی هاشمی همین طور که بر آشفته و ناراحت قدم می زد، به غلام پور گفت:
تو کاری بکن. اینجا ماهیگیر های عراقی زیادند و چه بسا جاسوس های عراق باشند. هر لحظه امکان درگیری وجود دارد.
اما تلاشها همگی شکست خورد و آقا محسن سرانجام گفت: خودم باید بروم شما هم نیایید، خودم می روم! .
ناچار همگی با اکراه و اضطراب پذیرفتیم. چاره دیگری نداشتیم. می دیدم علی هاشمی در حال قبض روح شدن است. غلام پور آمد و علی را کمی آرام کرد و گفت:
- تدابیری اتخاذ کن تا مسائل امنیتی رعایت شود.
___________
* بعدها وقتی به تهران رفتم، برادر جعفری مرا نزد آقا محسن برد. مرا که دید. خیلی مهربانی کرد. از جمله گفت: در جلسات هرگاه آنتن در می آوردیم، یاد احسنت نو می افتادیم و می خندیدیم. در اغلب جلسات آنتن دار، به یاد تو بودیم.
🔅 پیگیر باشید
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن
وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج)
رمان وحکایات وخاطرات شهدا
https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec
@ShohadayEAmniat
https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
*┄┅═✧﷽✧═┅*
به عشـــــــــ (علی) ـــــــــــــــــــــق
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💢امام صادق(ع) فرمود:
غذا دادن به یک مومن در روز عید غدیر
ثواب اطعام یک میلیون پیامبر و صدیق
(در راس آنها خود ائمه معصومین)
و یک میلیون شهید
(در راس آنها حضرت عباس و شهدای کربلا)
و یک میلیون فرد صالح در حرم خداوند را دارد.
(بحار ج۶ ص ۳۰۳)
🌷🍃 خدا می خواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد وقتی دستی را به یاری میگیری،
بدان که دست دیگرت دردست خداست ...😍😍
#پویش_اطعام_غدیر
#غدیر
📌تصمیم گرفتیم که با عنایت خداوند متعال و کمک شما همراهان عزیز درروز عید غدیر اطعام بین نیازمندان به نیت تعجیل درفرج مولایمان امام زمان (( عج )) را داشته باشیم
شما هم میتوانید با کمک های نقدی خود در این ثواب عظیم شرکت کنید
💠حتی با اطعام یک نفر 💠
برای مشارکت در طرح اطعام غدیر کمک های نقدی خود رو به شماره کارت زیر واریز کنید
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
بزنید روی شماره کارت کپی میشود👇
نذورات و مشارکت های خود را به شماره کارت
بنام حجت الاسلام سیدمجتبی حسینی نژاد
شماره کارت
💳
6219861903431954شماره شبا
IR210560611828005180230401واریز نمایید روی شماره کارت یا شبا برنید کپی می شود ┄┅══✼🍃🕊🍃✼══┅┄ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 واریزی خود رو به پی وی حاج آقا سید مجتبی حسینی نژاد ꧁꧂ @valayat ꧁꧂ اطلاع بدین 🙏🙏 ╰─═ঊঈ🌱ঊঈ═─╯ یا علی مدد 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍂
🔻 #پنهان_زیر_باران 6⃣1⃣
سردار علی ناصری
نیروهای بومی منطقه، زیر نظر من بودند. غلام پور آمد و با من مشورت کرد. گفتم:
- اگر می خواهد بیاید، من چند تا شرط دارم. . . . . . . چه شرطهایی؟ برو خودت به ایشان بگو. ... ... .. رفتم. گفتم:
- آقا محسن، نیروهای بومی اینجا از نیت واقعی ما خبری ندارند و نمی دانند ما اینجا مشغول چه کاری هستیم. چنین وانمود کرده ایم که در حال شناسایی عادی و معمولی منطقه هستیم. اصلا و ابدا نمی دانند که ما اینجا قصد انجام عملیات نظامی داریم. اگر جناب عالی بروید و سوار بلم معمولی بشوید و به هور بروید، کافی است یکی از نیروهای بومی شما را بشناسد و به دشمن خبر بدهد. كل زحمات ما به هدر می رود و عراقی ها متوجه می شوند که ما اینجا مشغول چه کاری هستیم. قطعا فکر نمی کنند آقا محسن برای گردش و تفریح و ماهیگیری آمده باشد.
حرفهای مرا شنید و خندید. بعد خیلی متواضعانه گفت: . هر چه شما بگویید، من رعایت می کنم.
- اولا که باید لباس محلی بپوشید؛ یعنی دشداشه و چفیه..
- باشه، می پوشم.
چند دشداشه در انبار داشتیم که تمیز هم نبودند. قد آقا محسن بلند بود و لباسها اندازه تنش نمی شد. پس از مدتی جست وجو، دشداشه نسبتا بلندی پیدا شد و تن آقا محسن کردیم. دشداشه تا پایین زانویش آمد. عربها معمولا دشداشه را بلند می پوشند و کوتاه آن را بد می دانند؛ اما لباس آقا محسن تا زیر زانوهایش بود. بدتر آنکه زیر دشداشه، پوتین پوشیده بود! چنیه را هم بلد نبود روی سرش مثل عرب ها بپیچد و ناچار آن را مثل بسیجی ها دور گردنش انداخت.
برای رعایت مسائل امنیتی گفتم:
- آقا محسن، وقتی می خواهی بروی، با دبدبه و کبکبه نیا! با ماشین استیشن نمی شود تا لب هور رفت. ممنوع است. و این
مشکل این بود که عده زیادی از نیروهای ژاندارم هم در پاسگاههای مرزی آن نواحی بودند که مرتب به ما سر می زدند و ما همه چیزمان را از آنها پنهان کرده بودیم. راستش را بخواهید، به آنان اعتماد نداشتیم. روی همین اصل به آقا محسن گفتم:
- باید با وانت و بدون محافظ بیایی.
- باشه!
فورا رفتم به موقعیت شهید بقایی و آماده باش دادم و بچه های اطلاعات شناسایی را آماده کردم. در آنجا به تازگی چادرهایمان را به دو اتاق بلوکی و سیمانی مبدل کرده بودیم. موتور برق هم داشتیم. کمی بعد، آقا محسن و چند نفر دیگر با وانت بار آمدند لب هور همانهایی که در آن جلسه بودند، همراهش آمده بودند.....
🔅 پیگیر باشید
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند
ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن
وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج)
رمان وحکایات وخاطرات شهدا
https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec
@ShohadayEAmniat
https://eitaa.com/ShohadayEAmniat