🌹زندگی نامه سردارشهید رحمان آصفی🌹
"تولد"
شهید عبدالرحمن آصفی در 15 تیرماه1342 در یکی از محله های فقیرنشین خوی به نام تازه محله به دنیا آمد وتمام دوران کودکی ونوجوانی اش را در خانواده ای فقیر و خانه ای ساده دراین محله گذراند. پسری باهوش ،آرام و متین بود و از همان کودکی به نماز و احکام اسلام علاقه و اهتمام زیادی داشت.
"تحصیلات"
تحصیلات ابتدائی را در مدارس هدایت ، موثقی و حافظ با موفقیت به اتمام رساند.دوره راهنمائی را نیز در مدرسه بابک گذراند و در نهایت با فارغ التحصیلی از هنرستان شهید رجائی موفق به اخذ دیپلم در رشته برق الکترونیک شد.
"مبارزات"
تقریبا از دوسال قبل انقلاب با فضای سیاسی انقلابی آشنا می شود.از آن به بعد نسبت به مسائل داخلی کشور حساس تر شده و علی رغم سن کم اش به مسائل مذهبی فردی و اجتماعی و اسلامی اهمیت زیادی می دهد و دراکثر برنامه ها شرکت می کند . برای پیروزی انقلاب از هیچ کوششی اعم از تظاهرات نگهبانی و تبلیغات و پخش اعلامیه ها و... دریغ نمیکند و بیشتر وقت خود را در دوران انقلاب ومبارزه در مساجد و تظاهرات و نگهبانی های شبانه می گذراند.
با آغاز جنگ جزء اولین داوطلبانی شد که برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد اما به علت کمی سن از رفتن به جبهه بازماند .با این همه توانست با اصرار فراوان والبته با دستکاری شناسنامه پس از مدتی برای اولین بار موفق به اعزام به جبهه (پیرانشهر) شود.
"مسئولیت ها"
فرمانده گروهان عملیاتی در سومار
مسئول آموزش بسیج خوی فرمانده گردان امام سجاد علیه السلام
مسؤولیت واحد عملیات سپاه ماکو
فرمانده سپاه ماکو وفرمانده سپاه نقده.
خاطرات سردارشهید رحمان آصفی
قبل از انقلاب
از حدود دو سال قبل از انقلاب کم کم با مسائل سیاسی آشنا شد.کم کم بعد نسبت به مسائل داخلی کشور حساس تر شد و برای پیروزی انقلاب از هیچ کوششی اعم از تظاهرات نگهبانی و تبلیغات و پخش اعلامیه ها و... دریغ نکرد و بیشتر وقت خود را در دوران انقلاب ومبارزه در مساجد و تظاهرات و نگهبانی های شبانه می گذراند.
خیلی تیزهوش و زرنگ بود، مسائل عقیدتی و سیاسی را زود یاد می گرفت و با همان مسائل به بحث پیرامون انقلاب و امام و مبارزه با طاغوت و فریب خوردگان طاغوت می پرداخت.
دوران بعد از پیروزی انقلاب مردم به او عشق و علاقه فراوانی پیدا کرده بودند چرا که جوابگوی مسائل سیاسی و عقیدتی آنها به شمار می آمد.
بعداز انقلاب
بعد از انقلاب فعالیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و عقیدتی زیادی کرد. از جمله کارهای فرهنگی او تشکیل کتابخانه در مساجد و جمع کردن بچه ها برای تشکیل بسیج دانش آموزی ، ایجاد پایگاه های مقاومت و تدریس قرائت قرآن برای بچه ها و گذاشتن برنامه های تبلیغی و ... را می توان نام برد.
وقتی در مسجد می نشست بچه ها دور او جمع می شدند وبا او صحبت می کردند. او مربی خوبی برای بچه های محل بود .
دفاع مقدس
هر بار که عازم جبهه می شد بر روحیه اش افزوده می شد. او جبهه را نزدیکترین راه برای رسیدن به معبود می دانست. حتی بعد از مجروح شدن روحیه خود را از دست نداده و همیشه به عشق شهادت فعالیت می کرد.
• با آغاز جنگ جزء اولین داوطلبانی شد که برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد اما به علت کمی سن از رفتن به جبهه بازماند با این همه توانست با اصرار فراوان والبته با دستکاری شناسنامه پس از مدتی برای اولین بار موفق به اعزام به جبهه (پیرانشهر) شد. بعد از پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و همزمان با خدمت در سپاه تحصیلات متوسطه خود را به پایان رساند.
• از آنجائی که خیلی زرنگ و چابک بود در بیشتر عملیاتها شرکت می کرد. پس از مدتی خدمت در سپاه خوی همراه عده ای از برادران درقالب یک گروهان عازم جبهه سومار می شوند و بعد از اتمام مأموریت به عنوان مسؤول آموزش بسیج خوی انتخاب و در این پست نهایت تلاش و کوشش را از خود نشان می دهد. وی پس از مدتی باز هوای جبهه می کند ولی بخاطر کارآمدی و لیاقتی که در بسیج از خود به نمایش می گذارد از رفتن او به جبهه ممانعت می شود.
• چون عاشق جبهه و عاشق شهادت بود از یک ماه مرخصی استحقاقی خود استفاده می کند وبه جبهه می رود تا در عملیات مسلم بن عقیل(علیه الرحمه) شرکت کند.در این عملیات فرماندهی گردان امام سجاد(علیه السلام) به عهده می گیرد و با رشادت هرچه تمام تر در این عملیات شرکت می کند.
• در همین عملیات است که بر اثر اصابت ترکش خمپاره به چشم چپش بینایی خود را از دست داد ولی با وجود این بعد از معالجه چشمش از طریق منطقه5 به مسؤولیت واحد عملیات و سپس به فرماندهی واحد بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ماکو منصوب می شود.
اخلاق نیکو
• به حق عبد خدا بود. اخلاق خوبی داشت و به همه احترام می گذاشت و همه او را دوست داشتند. حتی موقعی که به خانه وارد می شد پدر و مادرش به پایش می ایستادند. او به درد همه خانواده ها می رسید چهره نورانی و خوب او نمایانگر تقوا و انسانیت او بود.
واقعا ایثارگر بود و همیشه به خاطر رضایت ا... تلاش می کرد و حاضر بود از همه چیزش برای خدا بگذرد.
وقتی می خواست در عملیات ها شرکت کند و به خاطر مسؤولیتهای سنگینش مانعش می شدند با زبان ساده وعامینه شروع به التماس می کرد.
خیلی عاشق جبهه و شهادت بود .یک روز یکی از اطرافیان به او گفته بود : «شما دنبال شهادت می روید ولی شهادت از شما فرار می کند»در جواب آن شخص این عبارت را بیان کرده بود: «والله همین طور است . ولی اصلش شاید این باشد که من لیاقتش را ندارم.»
شهادت
چهارم شهریور1362جمعه شب در سپاه نقده مسؤول شب بود. ساعت حدود هشت ونیم شب خبر می دهند در باغی در کنار شهر افراد مشکوکی مشاهده شده اند، لذا با دو نفر از برادران عازم باغ مذکور می شوند.اما چیزی پیدا نمی کنند.در حین برگشت حدود ساعت11 شب بود. مسیرشان از یک خیابان داخل منطقه کُردنشین نقده می گذشت چند نفر ازنیروهای دمکرات در لباس نظامی مبدل ماشین آنها را متوقف و بدون درنگ به رگبار می بندند با دو نفر از دیگر برادران پاسدار در دم به شهادت می رسند.
وصیت نامه سردارشهید رحمان آصفی
بسم ا... الرحمان الرحیم
«إن تنصروا... ینصرکم و یثبت اقدامکم»
وصیتنامه اینجانب عبدالرحمن آصفی فرزند اسماعیل
تاریخ62/6/7 ساعت10 صبح روز چهارشنبه
پس از حمد و ثنای خداوند یاری کننده و راهنمای صالحین و مدافعان حق و آرزوی پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی کفر و صدام تجاوزگر و برقراری پرچم سبز لا اله الا ا.... بر شما خانواده عزیزم از دور سلامی گرم فرستاده و دعاگوی شما می باشم. حال که بنده وصیتنامه خود را برای شما می نویسم، آرزو دارم در صورت داشتن توفیق الهی برای شهادت، بعد از شهادت بنده روحیه انقلابی تان بیش از پیش باشد. وصیتنامه خود را به5 قسمت تقسیم می کنم.
اولین آن پیام به ملتهای مسلمانی که در دنیا و کشور خودمان در آخر به همشهریان است، اینکه شما را قسمتان می دهم به خداوند تبارک و تعالی همان طور که من جانم را برای اسلام فدا می کنم از کمک و یاری دین و رهبری امام به عنوان حزب ا... خسته نشده و تبلیغ اسلام را به هر نحوی کرده و همیشه در افشای منافقان داخلی و دستگیری آنها به عنوان اطلاعات36 میلیونی اقدام نمائید که دنیا مسافرخانه ای است که باید از آن برویم و ماندنی نیستیم . از خواهران مسلمان درخواست دارم با حجاب خود و تربیت فرزندان به عنوان سرباز امام زمان(عج) کوشا بوده و فرزندانتان را برای رفتن به مساجد و ارگانهای انقلابی تشویق کنید.
و از ملت شهرمان به صورت حتم تقاضا دارم شما را به پروردگار عالمیان و شما را به خون شهدا قسم می دهم اگر می خواهید در شهر خوی یک قدم مثبت در راه اسلام بردارید برای رضای ا.... کمک کنید و امام جمعه را توسط مسؤولین بالا تعیین کنید و از طریقی که رضای ا... در آن است پیشتیان روحانیت باشید. رهبر روحانیت و ملت مستضعف اسلام در ایران را که نور چشم شهدا و رزمندگان است تنها نگذارید و از هسته های مقاومت و جبهه حمایتتان را قطع نکنید.
دومین مطلبم راجع به خودم خانواده مهربانم مخصوصاً پدر و مادر و خواهران و برادران، در صورت نایل شدن بخاطر پیوستن من به لقاءا... گریه نکنید، گریه تان برای من نباشد. برای رضای ا... باشد و به حسین(علیه السلام) و ابوالفضل(سلام الله علیه) باشد.
برادرانم ؛ از پدر و مادر و خواهرهایم بیشتر و بهتر از من موظبت کنید تا من از یادشان بروم و بیشتر ناراحت نشوند. خواهرانم حجاب را بیشتر رعایت کنید و به مساجد بیشتر بروید و عکسم را نزنید. در آگهی مجلس ترحیم اسمم را ننویسید تا یادی از شهدای گمنام باشد و به سر قبرم اسمم را ننویسید و فقط همراه با آیه ای، آرم سپاه را در صورت نداشتن اشکال سازمانی؛ رسم کنید. یا مرا در نزد شهیدی و یا شهیدی را نزد من دفن کنید اما اگر جسدم نرسید بیشتر خوشحال شده و آرزوی پیروزی اسلام را بکنید. اگر به کسی مقروضم که یادم نیست قرضم را بدهید و اگر کسی اظهار نارضایتی از بنده کرد در حد امکان رضایت بگیرید. در مجلس ترحیم توسط سپاه به برادرم ابراهیم یک قبضه کلاش بدهید تا مردم بدانند اگر سلاح من از دستم افتاد برادرم آن را برداشته و به جبهه در محله بلوغی اعزام خواهد شد.
پدرم و مادرم ؛ اگر اذیتتان کرده ام حلالم کنید .چرا که شما در بعضی مسائل بر من ولایت داشته اید. از پولم در مجلس ترحیم استفاده کنید و بقیه در اختیار پدرم باشد و اگر امکان داشته باشد به جبهه بفرستید.
هدفم از اعزام به جبهه اصلاح خود بوده و همچنین جنگ در راه حق علیه باطل و در صورت لیاقت، به لقاءا... رسیدن.
امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رزمندگان اسلام را دعا کنید.
آرزوی شهادت دارم.
اجرکم عندا...
عبدالرحمن آصفی
وصیت نامه را با عجله نوشتم.
#استاد_پناهیان 🔻
#شهدا جاذبه ی عجیبی دارند ...
اثر #مغناطیسی شهدا در آدم های سالم
می تواند بعنوان یک #محک
برای ارزیابی #دلهای پاک قرار بگیرد. ✔️
@Shohadaye_khoy
#راه_سعادت
#بندگی_خدا
🌿🌿🌿🌿🌿
حاج حسین یکتا:
📣 برادرا / خواهرا
یه عده تو جبهه میامدن میگرفتن میرسیدن میرفتن!!...
⭕️ نیت مهمه...
آقا نون نیت میخوریم...!!
❗️به هرکه هرچه دادن از این نیت دادن وَ
⭕️ مرده شور نیت های ما رو ببرن!!!
⭕️ مرده شور این دلهای مارو ببرن!!!
⭕️ مرده شور این اوضاع بهم ور مارو ببرن که بچه ها کار ما قفل کرده...
[ #حاج_حسین_یکتا ]
@Shohadaye_khoy
️🌴🌴🌴🌴🌴
🌹#شهادت مقصد نیست !
راه است ،
مقصد خداست و شهادت
معقول ترین راه
رسیدن به #خدا .
الهی ...!
طی ڪردن این راهم آرزوست...🕊
#شهید_عبدالرضا_مجیری🕊
#شبتون_شهدایی
@Shohadaye_khoy
🌷بِسم ربِّ الشُهداء🌷
💌"هدایای شما محضرروان پاک شهدای والا مقام شهرستان خوی"
ختم "صلوات " امروز
به نیت
❤️شهید غلامرضا بهفر❤️
سهم شما ۵ صلوات 😊
قبول باشه😍
@Shohadaye_khoy
🌷امام خامنه ای:
🔹نمک شناسی حق شهدا این است که،
در راهی که آنها باز کرده اند، حرکت کنیم.
@Shohadaye_khoy
temp1731384576317894404content.pdf
238.5K
🌷دادستان شهرخوی "شهیدحاج ولی حاجی قلیزاده"
🔹به قلم دکترزهرا فروتنی.
@Shohadaye_khoy
🌷سردارشهیدقربانعلی شرفخانلو🌷
🥀قربانعلی شرفخانلو در سال 1342 ه ش در محله امامزاده شهرستان خوي به دنیا آمد.
خانواده ي شرفخانلو مذهبي بود و نماز و روزه الفباي زندگي آنان را تشکیل می داد . پدرش از صبح خیلی زود تا پاسی ازشب فرش مي بافت. او اندكي که بزرگتر شد با تيغك فرشبافي آشنا شد . قبل از رفتن به مدرسه او يك فرشباف كوچك بود واز كوچكي با كار آشنا شد . هر روز بعد از رفتن به مدرسه او در كارگاه قاليبافي مشغول كار مي شد . از روزی که به مدرسه راه يافت با مكتب انسان ساز اسلام آشنا شد .
اودر جلسات مذهبي مسجد "آستانه علي "شركت مي كرد .با حضور در مسجد وارتباط باافراد مومن ,با مبانی اسلام ومکتب تشیع آشنا شد,این آشنایی باعث شداو به افکار واندیشه های امام خمینی(ره) گرایش پیدا کند.
با اوجگيري انقلاب اسلامي به رهبري امام (ره)در براندازي حكومت پهلوی فعالانه نقش داشت .اواز آغاز مبارزه تا زمان شهادتش لحظه اي به راحتي خود نينديشيد و تمام توان خود را براي به ثمر رساندن وتثبیت انقلاب به كار بست .
بعد از پيروزي انقلاب اسلامی اندك زماني معلم بود و در عرصه تعلیم وتربیت فعالیت مي كرد .
بعد ها که به شهادت رسید دانش آموزانش در سوگ شهادتش چه حرفها از ايمان و صبر و تقواي او نگفتند و اشكها که نريختند .
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
🌷سردارشهیدقربانعلی شرفخانلو🌷 🥀قربانعلی شرفخانلو در سال 1342 ه ش در محله امامزاده شهرستان خوي به دنی
او راههاي رسيدن به تعالي را پيمود وبه سربازان عاشق امام زمان ( ع) پيوست و لباس پرقداست پاسداري را به تن كرد . در قسمتهاي مختلف سپاه خدمت کرد وبعد از آن ازطرف سپاه آذربایجان غربی به جهاد سازندگي قره ضياءالدين مامور شد تا براي مردمي كه سالهاي طولاني ,حاكميت فقر وجهل و ظلمت را تجربه کرده بودند,مرهمی باشد.اوصميمانه به مردم خدمت می كرد و مردم نیز عاشقانه او را دوست داشتند.
پس از آن مدت كوتاهي شهردار قره ضياء الدين شد اما با توجه به نياز سپاه دوباره به اين نهاد بازگشت و به عنوان مسئول تداركات ناحيه و عضو شوراي فرماندهي سپاه خوي مشغول خدمت شد .
قربانعلی ماندن در شهر و دوری از جبهه را تحمل نمی کرد. در آبانماه سال 1361 براي تحقق تنها آرزويش راهي جبهه شد . در مرحله مقدماتي عمليات والفجر مقدماتی مسئول تداركات تيپ 3 لشکر31عاشورا بود.درعمليات والفجر يك مسئول تداركات لشکر عاشورا شد و در این عملیات به شهادت رسید
🌹وصيت نامه سردارشهید قربانعلي شرفخانلو🌹
بايد از ولايت حضرت امام خميني حداكثر استفاده را نموده و به وظيفه شرعي خود كه اعتقاد وپيروي از ولايت فقيه است عمل نمايیم
تاریخ : جمعه 1396/08/12
بسمه تعالي
با سپاس بيكران به خداوند متعال وبرگزيده برحقش خاتم پيامبران حضرت محمد ( ص) و با سلام و سپاس به ائمه معصومين و با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي جهانگير ايران،وصيت نامه خود را به شرح زير كه در درجه اول وصي ماها برادران پاسدار وبسيجي وجوانانند و امت حزب الله مي باشد ,تنظيم می کنم.
ما وارث ايراني خراب شده توسط شاهان و دشمنانمان درجنگ تحميلي هستیم, كشوري اسلامي با رهبري الهي كه با يك جمله ی:" آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند. " پشت ابرقدرتها را به لرزه درمي آورد مي باشیم.
بايد از ولايت حضرت امام خميني حداكثر استفاده را نموده و به وظيفه شرعي خود كه اعتقاد وپيروي از ولايت فقيه است عمل نمايیم و هر روز دست به دعا براي طول عمر امام امت و فرج حضرت مهدي عج و اتصال انقلاب اسلامي ايران به انقلاب حضرت مهدي ( عج) را با آرزوي تشكيل لشكر و تيپهاي جند الله برای تحقق فتواي اخير امام امت مبني بر واجب كفائي بودن مسئله شركت در جنگ ؛دعا کنیم وعمل مان نیز در این راستا باشد.
به اميد پيروزي كه حمله سراسري در تمام جبهه ها شروع وانشاء الله تا آزادي قدس و شكست آمريكا به پيش رفته ,و انقلاب را به تمام جهان صادر كنيم .
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
🌹وصيت نامه سردارشهید قربانعلي شرفخانلو🌹 بايد از ولايت حضرت امام خميني حداكثر استفاده را نموده و به
📋و اما جبهه و برداشتي كه تا به امروز از جبهه داشته ام خيلي خلاصه بیان می کنم:
جبهه دانشگاهي است كه با قلم گلوله و با رنگ خون ودر سرزمين كربلا ترسيم ونقش بسته است و مكاني است مقدس ومحل قطع و بريدگي از تمام وابستگيهاي دنياست و تنها وابستگي و عشق به خداست و تمامي كارها به خاطر خداودر جهت لقا ء الله . محل امتحان و آزمايش ما انسانهاي خطاكار توسط خداوند متعال است كه انشاء الله بتوانيم از اين امتحان رو سياه بيرون نيائيم .
مطالبي كه لازم است عرض كنم به صورت خلاصه ذيلا مي آورم :
🎋1.با آنكه لياقت شهيد شدن و در صف شهد ا قرار گرفتن را حتي خيلي بعيد مي بينم لكن اگر شهيد شدم در قطعه شهدا خوي و زير پاي برادران شهيدم دفنم كنند و يكي از علماي خوي كه بر نفس خويش بيشتر مسلط است نمازم را بخواند ( در صورت امكان آقاي قراجه اي )
🎋2. برادران نسبت به حفظ وحدت وانسجام خود و پيروي از روحانيت مبارز كه علمداران واقعي انقلاب اسلامي هستند كوشا بوده و براي طول عمر امام امت و اتصال انقلا ب اسلامي ايران به انقلاب حضرت مهدي ( عج) دعا كنند .
🎋3. آن برادرانيكه احتمالا در حق ايشان سوء ظن داشته ام و يا خداي نكرده غيبتي كرده ام طلب عفو مي نمايم و اميدوارم حلالم كنند .
🎋4.از تك تك برادران واحدتدارکات تقاضاي عاجزانه دارم كه هرروز به فعاليت خود افزوده و اگر از من بدي ديده اند حلالم كنند .
🎋5. تمام قرضهائي كه احيانا دارم به دليل عدم حافظه نمي توانم ذكر نمايم و خانواده ام موظف است اگر از برادران كسي طلب حقي از بابت من بكنند, بپردازند .
🎋6. چون بدون زيارت و با آرزوي زيارت كربلا از اين دنيا ميروم خواهش ميكنم كه انشاء الله بعد از آزادي كربلا عكس مرا به عنوان زائر امام حسين ( ع) ,بزرگ آموزگار شهادت به كربلا برده و در زير پاي امام ( ع) نصب نمائيد و در زيرش جمله ( با آرزوي زيارت تو شهيد شدم يا حسين) را بنويسيد .
📚اشتباه میکنید، او زنده است
🔰«اشتباه میکنید، من زنده ام» عنوان مجموعه خاطراتی 176 صفحهای و مصور است که درباره زندگی و شهادت شهید علی شرفخانلو نگارش شده است. درباره چرایی و چگونگی نگارش این مجلد، مطالب و گفتهها بسیارند. اما همگی آنها پشت سر این سوال صف میکشند که شهید علی شرفخانلو که بوده؟ به همین دلیل، این پاسخ مقدم را در ابتدای ستون توضیحات موخر قرار میدهیم و به زندگی آن شهید بزرگوار میپردازیم.
سردار شهید علی (قربانعلی) شرفخانلو، در آذرماه سال 1338 خورشیدی در محله آستانه علی خوی پا به عرصه وجود نهاد. او در جوانی کسوت معلمی را برگزیده بود که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. علی شرفخانلو در اولین ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با جمعی از دوستان خود، دست به تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خوی زد و با شروع جنگ به دل جبههها زد. بعدها در عملیات والفجر یک، مسئولیت تدارکات و لجستیک لشکر عاشورا را بر عهده گرفت و در همین مقام بود که بیست و دوم فروردین ماه سال 1362 به جمع شهیدان دفاع مقدس پیوست.
اما درباره انگیزههای درونی نگارش کتاب باید گفت که این مجلد به قلم حسین شرفخانلو، فرزند آن شهید بزرگوار نگاشته شده است.
حسین شرفخانلو درباره عنوان و جزئیات کتاب این کتاب میگوید: "از آنجا که متوجه شدم شهید همواره به خواب همرزمان خود میرود و میگوید که من زندهام و بعد از شهادت برگشته است و زندگی میکند و از این قرار تصمیم گرفتم نام کتاب را «اشتباه میکنید! من زنده ام!» گذاشتم و در 14 بخش تنظیم کردم ."
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
📚اشتباه میکنید، او زنده است 🔰«اشتباه میکنید، من زنده ام» عنوان مجموعه خاطراتی 176 صفحهای و مصور
🔰آن طور که حسین شرفخانلو اذعان داشته است، اولین جرقه نگارش کتاب در اردیبهشت سال 88 در راه برگشت از سفر مشهد اتفاق افتاده است. خود حسین درباره شروع کار میگوید: "هنگام بازگشت از سفر مشهد، با تماسی از طرف یکی از دوستان پدرم تصمیم به جمعآوری خاطرات شهید علی شرفخانلو کردم و در 27 تیر همان سال و مصادف با مبعث رسول اکرم (ص) مصاحبهها را شروع نمودم."
وی با اشاره به اینکه در اولین گام به سراغ خانواده، دوستان و همرزمان پدرم رفته، خاطرنشان کرد: "تا آذر ماه سال 88 در سفر به شهرهای تهران، تبریز و ارومیه با افراد زیادی ملاقات داشتم، همچنین عکسها، نامهها و دست نوشتههایی از ایشان نیز جمع آوری کردم."
در مجموع برای نگارش این کتاب، با 33 نفر مصاحبه انجام شده و حدود 50 ساعت خاطره جمعآوری شده است. ولی به دلایلی نگارش مطالب سه سال بعد از اتمام مصاحبهها، در سال 91 آغاز شد، تا اینکه کار در قالب مجموعه از چشمها روایت شود. یعنی هر فصل از چشم و در اصل از زبان یکی از اعضای خانواده و دوستان روایت میشود تا اینکه قصه زندگی علی شرفخانلو به پله آخر یعنی شهادت میرسد. نویسنده به جای مقدمه خودش درد دلی با پدر نادیده کرده و عنوان این درد دل را گذاشته « از چشم حسین».
زندگی شهید علی شرفخانلو در ادامه ابتدا از چشم اهل خانه روایت میشود و سپس وارد کوی و برزن و مناطق جنگی میشود. از چشم مادر، از چشم برادر، از چشم پرویز زاهد، از چشم اسماعیل جبارزاده، از چشم رحیم عدالت فر، از چشم شیخ نورعلی حسن زاده، از چشم قهرمان حسین نژاد، از چشم سید علی اسدلو، از چشم علی یوسفی، از چشم حسن پیری، از چشم یوسف کربلای خلیلی و در آخر از چشم جعفر فیروزی.
گفتنی است چاپ اول این کتاب در قطع رقعی و در150 صفحه با شمارگان 3300 نسخه و بهای 64 هزار ریال از سوی روایت فتح منتشر شده است. کتاب با فهرست اعلام و تصاویر به پایان میرسد.
#شهــادت
داستـان #مـانـدگـــارے
آنـانـے استـــــ
ڪــه دانستــنــد
#دنیــــا
جـاے #مــانـدن نیستـــــ
@Shohadaye_khoy
💐💐💐💐💐💐💐💐
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
مصطفی تو #شهادت را چگونه میبینی؟
نفس عمیقی کشید و گفت:
#شھادت رهایی انسان از حیات مادی و یک #تولد نو است
#شهادت مانند رهایی پرنده از #قفس است ...
#شهیدمصطفے_کاظم_زاده
@Shohadaye_khoy
❁﷽❁
🍀 دستے تو را از شاخہ
چیدو نمے دانست
گلـها
پس از پـرپـر شدن
هم عطرشان باقے ست ...
#شبتان_آرام_با_یاد_مردان_خدا
@Shohadaye_khoy
🔺به یاددادستانی که دادخواهان درسوگش گریستند
🌷"شهید حاج ولی حاجی قلیزاده"
روزی زنگ زد که : اگه به این طرفا اومدی سری به من بزن.
می دانستم که آن روز صبح قرار بود یک نفر را قصاص بکنند و به دار بیاویزند. قلم و کاغذم را توی کیف چپاندم و راه افتادم تا خبرش را هم بگیرم.
-داخل اتاق کارش که شدم. خندان و خوشحالش دیدم و تعجب کردم. هر وقت قضیه ی قصاص اتفاق می افتاد تا دو سه روز خلقش تنگ می شد و امروز چه خوشحال می نمود. دستور داد چایی آوردند و بعد خودش شیرینی تعارفم کرد که درآمدم: حاجی مثل اینکه امروز خیلی خوشحالی، حتما خبرهای خوشی داری؟
✅گفت: بعله، امروز صبح در پای چوبه دار بالاخره توانستیم از اولیای دم رضایت بگیریم و یک نفر را از مرگ نجات دهیم تا به کنار زن و فرزندش و بخصوص مادر پیرش برگردد.👌
گفتم: ولی خانواده مقتول که حاضر نبودند رضایت بدهند؟
خندید که: بعله درست است. اما با هر زبانی بود بالاخره راضی شان کردیم که کاری بزرگ بکنند و قاتل فرزندشان را عفو کنند.😊
باور کنید که لذت آن شیرینی و آن یک استکان چایی هنوز هم در دهانم مانده است و آن برق خوشحالی چشمان حاجی و لبخند بر روی لب اش از مقابل دیدگانم محو نمیشود.
🌷#شهادت: ۲۸ دی ۱۳۸۸
@Shohadaye_khoy
سلام بر شهدا
آن مهدے باوران و یاوران
ک لبیڪ گفتند بہ نائب المهدے
و مهدے نیز ادرڪنـےشان را خریدار شد
ڪاش ادرڪنـےِما جاماندگان نیز
با لبیڪ شهدا اجابت گردد
@Shohadaye_khoy
🥀فرمانده گردان جندا... پيرانشهرسردارشهید
ابوالفضل حسنلو🥀
🎋زندگینامه فرمانده شهيد «ابوالفضل حسنلو»
🌹مكرر به رزمندگان توصيه مىكرد گلولهاى را بى هدف شليك نكنيد؛ تا دشمن را نديده ايد، تيراندازى نكنيد، چون اين گلوله ها با پول دولت و خون شهيدان تأمين شده اند🌹
فرمانده شهيد «ابوالفضل حسنلو» در شهرستان خوی در سال 1339 در يك خانواده مذهبي و مؤمن تولد يافت. از همان اوان كودكي روح جستجوگرش در پي حقيقت بود و ناآرام، تحصيل علم را نيز دوست مي داشت و تا اخذ مدرك ديپلم تجربي آن را ادامه داد. طی ناآرامي هاي مناطق كردستان در اكثر مأموريتهاي سپاه فعالانه شركت كرده و در سمتهای مختلف با رشادت تمام خدمت می کند و عاقبت به عنوان فرمانده گردان جندا... پيرانشهر در حين درگيري با افراد سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در پنجم شهریور سال 64 كام خويش را با شربت شهادت شيرين کرد.
🌴سيدنظرى - همرزم او - مىگويد:
وى مكرر به رزمندگان توصيه مىكرد گلولهاى را بى هدف شليك نكنيد؛ تا دشمن را نديده ايد، تيراندازى نكنيد، چون اين گلوله ها با پول دولت و خون شهيدان تأمين شده اند.
🌴 همسنگر ديگر او مىگويد: «ابوالفضل، مدام توصيه مىكرد كه سنگرها را محكم بسازيم و تميز نگاه داريم چون سنگر خانه ما در جبهه است. در خوردن اسراف نكنيد و غذاى اضافى را دور نريزيد.» به باور حسين باقرلو - از همرزمان ابوالفضل - «او فردى تيزبين، مدير، نكته سنج، شجاع و قاطع بود. هميشه هنگام اقامه نماز سجدههاى طولانى مىكرد و آنقدر خود را كوچك مىشمرد كه گويى طفلى بيش نيست. اما به هنگام نبرد چون شير ژيان حمله كرد.» حسنلو در مواقع پدافندى و آرامش خطوط تماس با دشمن، گاه به روى موج بىسيم دشمن مىرفت و آنها را به اسلام دعوت مىكرد و به توهينهاى آنها كوچكترين اعتنايى نمىكرد. هميشه به هنگام عمليات مىگفت: «اسلام حالا به خون ما نياز دارد.» با شنيدن خبر تولد فرزندش به خانه بازگشت و به چشمان دخترش نگاه عميقى كرد و نام او را ليلا گذاشت. به گفته همسرش در اين ايام مهربانتر از سابق شده بود. پس از ديدن فرزند، مىخواهد به جبهه باز گردد كه مادر و همسر نمىگذارند. هفت روز نزد آنها ماند و براى آخرين بار عازم جبهه شد.