شهید بزرگوار سید حسن سمائی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۲۹/۱۲/۱۶
محل ولادت: محله کهنز _ از توابع شهرستان شهریار
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۳
محل شهادت: شلمچه _ کربلا ۵
نحوه شهادت: اصابت ترکش خمپاره
مزار: گلزار شهدا بهشت رضوان شهرستان شهریار
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸https://eitaa.com/Shohadea
💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐
🔰شرح مختصری از زندگینامه شهید سیدحسن سمائی :
🌻شهید سید حسن سمائی ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ در محله ی کهنز از توابع شهرستان شهریار در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود.
💫پدرش سید آقا و مادرش محترم نام داشت.
🌾ایشان کارمند بانک و فرمانده بسیج محله ی کهنز بود که از همین پایگاه بسیج عازم جبهه های جنگ شدند.
🌱شهید سید حسن سمائی سال ۵۷ ازدواج کرد،و صاحب دو پسر و دو دختر شد.
🕊شهید سید حسن سمائی اعزامی لشگر ۱۰ سید شهدا و جانشین فرمانده لشگر بود که در عملیات کربلا ۵ در خاک عراق در اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید .
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸https://eitaa.com/Shohadea
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
📌نحوه ی شهادت شهید سید حسن سمائی از زبان دوستش:
🌷🕊هنگام عملیات یک تنه پشت تیربار به سمت دشمن شلیک می کرد تا نیرو ها عبور کنند. وقتی خمپاره کنارش افتاد با تیربار چندین متر به بالا پرتاب شد و با صورت زمین خورد.او را برگرداندم و سرش را روی پایم گذاشتم،به هوش بود،خواستم دستی به صورتش بکشم و خاک های دور چشمش را پاک کنم که سید گفت :« نه ! دست نکش.میخوام خاک کربلا رو صورتم بمونه .»
داد زدم و امدادگرها را صدا زدم اما سید گفت:« داد نزن؛تمومه.من فقط تشنمه » قمقمه آب را مقابل دهانش گرفتم اما نخورد. گفت:«میخوام مثل امام حسین (ع) شهید بشم.» زیر لب ذکر میگفت و بین ذکرها به یکباره گفت :« من بچه هام رو اصلا خوب ندیدم.»
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸https://eitaa.com/Shohadea
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
کتاب دعا و وصیت نامه شهید سید حسن سمائی که لحظه شهادت در جیب لباسش بود.
آثار ترکش خمپاره و خون شهید امضای آخر این وصیت نامه شد.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸https://eitaa.com/Shohadea
💌🖇💌🖇💌🖇💌
📝✨فرازی از وصیت نامه شهید سرافراز سید حسن سمائی:
💫با دیده دل این مسیر را انتخاب نموده و عاشقانه قدم گذاشته تا از حریم دین و قرآن و جمهوری اسلامی ایران برای رضای خدا با جان و دل دفاع نمایم و اگر عمری بر من باقی باشد باز مجدداً شرکت خواهم کرد و با اینکه اگر خداوند این حقیر را برای صدمین بار بمیراند و زنده کند باز هم در این مسیر قرار خواهم گرفت .
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸https://eitaa.com/Shohadea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سرافراز دفاع مقدس سید حسن سمائی
اولین شهید محله ی کهنز (شهریار)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸https://eitaa.com/Shohadea
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام " سیدحسن سمائی " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺لحظاتی منتشر نشده از دیدار مجاهد قهرمان فرمانده شهید «یحیی السنوار» با رهبر انقلاب
https://eitaa.com/beghaemotobareke
شهید مجید قربانخانی 🌱
خواستگاری هم برایش رفته بودیم.
آن زمان سوریه بود.
آخرین جملات پدرش در آخرین مکالمه با مجید هم همین بود که پسر طوریت نشود؛ می خواهم برایت زن بگیرم؛
که او هم اطمینان داده بود که طوریم نمی شود و بر می گردم.
یک سال قبل از سوریه رفتنش کربلا رفته بود و آنجا از امام حسین خواسته بود آدم شود و وقتی بازگشته بود حتی قلیان کشیدن را هم کنار گذاشته بود.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸https://eitaa.com/Shohadea
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی شهــــادت،مرگ با خُسران
چه فرقی میکنــــــــد؟!
خاطره عجیب سردار نوعی اقدم
از عاقبت رزمنده ای که همسرش نگذاشت
با او برای دفاع از حرم به سوريه برود!
عزیزان اگر شهید نشویم ، میمیریم...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸https://eitaa.com/Shohadea
احمد نذر امام هشتم بود
🔹️احمد نذر امام هشتم، بود. مادرم ۴ پسر بدنیا آورد ولی هیچ کدام زنده نماندند تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و آقا، احمد را به ما هدیه کرد.
🔹️احمد به قدری زیبا بود که مثال زدنی نبود، موهای طلایی داشت، واقعاً زیبا بود، مادرم میترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا ۷ سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد میکرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح میبرد، موهای زیبا و طلایی سرش را جمع میکرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول، وزن کرد و به مشهد برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا انداخت.
🔹️من خواهر بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمیدیدمش، دیوانه میشدم. شب آخری که داشت به جبهه میرفت، گفت:
آبجی! من دارم میرم. با او روبوسی کردم و گفتم: احمدجان! خدا تازه ۲ماهه که بهت بچه داده، کجا میخواهی بروی؟! بچه پدر میخواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور میخوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه.
گفت: نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به من پایبند میشه و دیگه من نمیتوانم رضا را ول کنم. الان که رضا منو نمیشناسه، باید برم.
شهید احمد نیکجو
شادی روحش صلوات🌹
https://eitaa.com/Shohadea