eitaa logo
کنجِ‌دنجِ‌همون‌کافہ‌هہ‌کہ...🇵🇸🇮🇷🇮🇷
463 دنبال‌کننده
7هزار عکس
2هزار ویدیو
11 فایل
وارد کافه شدی،رنگ از رخِ قهوه پرید رحم کن بر کافه‌چی‌ها،چشم‌هایت را ببند... راضی نیستم طُلاب تو کانالم عضو باشن🙌 سنجاق کانال چک ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
ارزوی منی ای کاش به گورت نبرم'🌱📖
- هیچ داستانی نمیتونه منو به گریه بندازه اما : دختری چالشی رو به دوست پسرش داد تا یك روز بدونِ هیچ‌ گونه ارتباطی با اون زندگی کنه ! و اگر این چالش رو . . پشتِ سر بزاره تا ابد عاشق اون میمونه پسر موافقت میکنه ، اون تمامِ روز رو به دوست‌دخترش پیام نمیده تماسی هم نمیگیره اما نمیدوسته ك دوست‌دخترش فقط بیست‌و‌چهار ساعت . . از زندگیش باقی مونده چون به بیماری سرطان مبتلا بوده بعد از یك روز هیجان زده پیش دوست‌دخترش میره ك بگه : ‹ موفق شدم عزیزم . . › اما اشک از چشم‌هایش سرازیر میشه ! چون دوست‌دخترش رو درونِ تابوتی میبینه ك . . رویِ اون یك یادداشت بود ك میگفته : ‹ تو موفق شدی عزیزم حالا لطفا هر روز این کار و انجام بده :)!💙'
‹‹ تاکسی گرفتم راننده یه پیرمرد باصفا و خوش مَش*رب بود ، کلی گپ زدیم .. یهو پرسید : متاهلی دیگه ؟ گفتم : نه .. یه نگاه انداخت و گفت : سفید کردی که ! گفتم : آره پیر شدیم . گفت : گیسایِ اونم سفید کردی .. گفتم : کی ؟! گفت : اونی كِ جوونیش رو تو تنهایی خونه باباش گذرونده تا تو بری دستشو بگیری .. به اونم ظلم کردی ! 🙂 ››
- ‏آدم دلش میگیره از این همه نبودن ☕️🍂
‌در من انقلابي مشروطہ بہ پا شده است ، زندگی ‌، بہ شرطِ بودنت ‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌ :)
برای عشق بجنگید؛ برای زندگی بجنگید. برای هرچیزی بجنگید جز دلی که با شما نیست ..
- من چند سال پیش دیوانه وار عاشق شدم . وقتی که فقط ده سال داشتم . عاشق یه دختر لاغر و قدبلند شدم که عینک ته استکانی میزد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود . . اون هر روز به خونه پیرزن همسایه میومد تا پیانو یاد بگیره ؛ از قضا زنگ خونه پیرزن خراب بود و معشوقه دوران کودکی من زنگ خونه ما رو میزد . منم هر روز با یه دست لباس اتو کشیده میرفتم پایین و درو واسش باز میکردم ؛ اونم میگفت ممنون عزیزم . لعنتی چقدر تو دل برو میگفت عزیزم . پیرزن همسایه چندماهی بود که داشت آهنگ دریاچه قو چایکوفسکی رو بهش یاد میداد . خوشبختانه به اندازه کافی بی استعداد بود تا نتونه آهنگ رو بزنه . بهرحال تمرین رو بی استعدادیش چربید و داشت کم کم یاد میگرفت . اما پشت دیوار حال و روز من چندان تعریفی نداشت . چون میدونستم پیرزن همسایه فقط بلده همین آهنگ رو یاد بده و بعد از این کلاس تمام میشه . واسه همین دست بکار شدم و یه روز با سادیسمی تمام یواشکی ده صفحه از نتهای آهنگ رو کش رفتم و نت ها رو جابجا کردمو دوباره سرجاش گذاشتم . . . روز بعد و روزهای بعد دختره اومد و شروع کرد به نواختن دریاچه قو . شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار میزدن و پیرزن جیغ میکشید . روح چایکوفسکی هم توی گور لرزید . تنها کسی که لذت میبرد ؛ من بودم . پیرزن چون هوش وحواس درست حسابی نداشت ؛ متوجه نشد . همه چیز خوب بود . هر روز صدای زنگ در و ممنون عزیزم های هرروز و صدای بد پیانو . تا اینکه یه روز پیرزن مُرد . فکر کنم دق کرد . بعد از اون دیگه اون دختر رو ندیدم . تا بیست سال بعد؛ فهمیدم توی شهر کنسرت تکنوازی پیانو گذاشته . یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش ؛ اما دیگه لاغر نبود . عینکی هم نبود . تمام آهنگا رو با تسلط کامل زد . تا رسید به آهنگ آخر . دیدم همون برگه های نت تقلبی رو گذاشت روی پیانو . اینبار علاوه بر روح چایکوفسکی و روح پیرزنه ؛ تن خودمم داشت میلرزید . دریاچه قو رو به مضحکیه هرچه تمام اجرا کرد . وقتی تموم شد ؛ سالن رفت روی هوا از صدای تشویقها . از جاش بلندشد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت ؛ اما اسم آهنگ دریاچه قو نبود . اسمش شده بود : وقتی که یک پسر بچه عاشق میشود : )!🖤'🎼 روزبه معین