#پست_آموزشی
✍ داستان کوتاه :
🔷شخصی پرسید : از کدام طرف بروم ؟
✅ بهش گفت : کجا می خواهی بروی؟
🔷 گفت : نمی دانم !
✅ بهش گفت : پس ، از هر طرف بروی اشتباه نرفتی!
🌹نکته آموزشی 👇
💰در کسب و کاری که می خواهیم تأسیس کنیم حتماً باید اهداف مالی داشته باشیم😎
✍ یعنی باید بنویسیم و مشخص کنیم که مثلاً در ماه می خواهیم چقدر درآمد داشته باشیم؟ تا اینکه به صورت متمرکز و هدفمند ، به فضل الهی به هدف مورد نظر برسیم.
#داستان_کوتاه
#انگیزشی
#هدف
#سرعت_رسیدن
#داستان
┏━━━🍃💞🍂━━═══━┓
به ما بپیوندید 👇
کسب و کار روشمند
https://eitaa.com/joinchat/1441923225C4ec401a800
┗━━━🍂💞🍃━━═══━┛
ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝܟܩܝܢ̇ ܙܠܝܟܝ̤ܩܢ
🔴 داستان کوتاه :
❇️ در مسابقه ی دو ماراتون ، دونده ای با اختلاف چند ساعته نسبت به رقیبانش مسابقه را به پایان رسانده و مقام اول را از آن خود کرد ، وقتی خبرنگار بااو مصاحبه میکند و از دلیل پیروزی حیرت انگیزش میپرسد ، متوجه میشود که او یک دیوانه است و فقط مسیر را می دویده و استراحتی نداشته تا به این نتیجه رسیده است. 🤔
🌹نتیجه اینکه ما هم در مسیر کسب و کار مورد علاقه خود ، باید دیوانه وار تلاش کنیم تا به نتیجه دلخواه
برسیم.🌹🤔
#داستان_کوتاه
#انگیزشی
#مسابقه
#ماراتون
#داستان
┏━━━🍃💞🍂━━═══━┓
به ما بپیوندید 👇
کسب و کار روشمند
https://eitaa.com/joinchat/1441923225C4ec401a800
┗━━━🍂💞🍃━━═══━┛
﷽
🔴 داستان کوتاه :
🔷شخصی خدمت امام صادق علیهالسّلام رسید و به ایشان عرض کرد :
✅آقا جان اسیر دنیا شده ام.
🌹حضرت فرمودند از دنیا چه می خواهی؟
❇️گفت : به تجارت می پردازم.
🌹 امام پرسیدند برای چه؟
❇️پاسخ داد : کسب و کاری دارم و با آن خود را از مردم بینیاز می کنم و به خویشاوندان احسان می کنم و با همسایگانم در ارتباط هستم.
🌹امام فرمودند: این دنیا نیست، آخرت است.
🔶اصول کافی جلد ۵ ص۷۲
#داستان
#داستان_کوتاه
#ثروت_معنوی
#برای_خدا
#رزق_حلال
┏━━━🍃💞🍂━━═══━┓
به ما بپیوندید 👇
کسب و کار روشمند
https://eitaa.com/joinchat/1441923225C4ec401a800
┗━━━🍂💞🍃━━═══━┛
﷽
.
🔴 قوطی خالی
.
❇️در یک شرکت بزرگ در کشور ژاپن که تولید کننده صابون بود ، یک مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد :
.
شکایتی از سوی یکی از مشتریان به کمپانی رسید.
او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است.
بلافاصله با تاکید و پیگیری های مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.
مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند :
' پایش ( مونیتورینگ) خط بسته بندی با اشعه ایکس '
بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولیشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهیز گردید.
سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاه ها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطی های خالی جلوگیری نمایند.
.
✅نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاه های کوچک تولیدی پیش آمده بود،
اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرج تر حل کرد : 🤔
.
✅تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد!
.
#داستان
#داستان_کوتاه
.
لینک کانال 👇
☆ @Shoroekasbokar786 ☆
۞﷽۞
🔴 داستان کوتاه :
✅ بزرگمهر (وزیر انوشیروان) هر روز صبح زود خدمت انوشیروان می رفت٬ پس از ادای احترام٬رو در روی انوشیروان می گفت:
🌹سحر خیز باش تا کامروا شوی🌹
❇️شبی٬ انوشیروان به سرداران نظامی اش٬ دستور داد تا نیمه شب بیدار شوندو سر راه بزرگمهر٬ منتظر بمانند.چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید٬ لباس هایش از تنش در بیاورندو از هر طرف به او حمله کنندتاراه فراری برای او باقی نماند.
❇️بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. برهنه به درگاه انوشیروان آمد٬پادشاه خندید و گفت:
‼️مگر هر روز نمی گفتی٬سحر خیز باش تا کامروا باشی؟‼️
بزرگمهر گفت : دزدان امشب ٬کامروا شدند٬زیرا آنها زودتر ازمن٬ بیدار شده بودند.
اگر من زودتر از انها بیدار می شدم و به درگاه پادشاه می آمدم من کامرواتر بودم.🤔
🔷 در کسب و کار هم ، کسی که زودتر از بقیه از خواب بیدار شود ، کام رواتر خواهد بود و برکات آن را لمس میکند.
#داستان
#داستان_کوتاه
#بزرگمهر
#سحر_خیزی
#کام_روایی
┏━━━🍃💞🍂━━═══━┓
به ما بپیوندید 👇
کسب و کار روشمند
https://eitaa.com/joinchat/1441923225C4ec401a800
┗━━━🍂💞🍃━━═══━┛
۞﷽۞
✍ داستان واقعی :
✅ نقل شده که در یکی از غسّال خانه های شهری ، برادران مرده شور مشغول غسل دادن میّتی بودند که در حین شستشو میّت زنده میشود و روی سنگ غسّال خانه می نشیند ، افراد حاضر در آنجا خیلی خوشحال میشوند و به اون بنده ی خدا تبریک میگویند و اینکه خدا یه فرصت دوباره بهت داده و از این دست صحبت ها ...
❇️ در ادامه ظهر میشود و موقع نهار ...
❇️ برادران غسّال دست از کار میکشند و سفره پهن میکنند و غذا هم ظاهراً قورمه سبزی و تعارف میکنند به شخصی که تازه زنده شده بود که بیا و یه لقمه بخور ، وقتی شخص تازه زنده شده دعوت دوستان غسّال را می پذیرد و با آنها چند لقمه ای شریک میشود ، ناگهان لقمه ، گلوگیرش میشود و دوباره جان به جان آفرین تقدیم میکند.‼️🖤
🔷 نتیجه اینکه رزق و روزی انسان در حد کفاف تضمین شده هست و در هر شرایطی آنچه که باید به انسان میرسد و این موضوع به وفور در منابع دینی ما بهش اشاره شده است. و اینکه نگران رزق نباید باشیم و تلاش خود را داشته باشیم.🤔
🔶 نکته دیگر اینکه وسعت و تنگی رزق ما رابطه ی مستقیم با اعمال و رفتارمان دارد و اینکه با بعضی اعمال و رفتارمان رزق ما یا وسعت پیدا میکند و یا کم میشود.🌹🤔
#داستان
#واقعی
#رزق
┏━━━🍃💞🍂━━═══━┓
به ما بپیوندید 👇
کسب و کار روشمند
https://eitaa.com/joinchat/1441923225C4ec401a800
┗━━━🍂💞🍃━━═══━┛
۞﷽۞
✍ داستان کوتاه :
✅ ما افتخار داشتیم چند سال در همسایگی استاد جعفری سکونت داشته باشیم. در همسایگی ما و ایشان، پیرمردی آهنگر بود که در منزل خود کار میکرد.
❇️ من در یک روز گرم تابستانی حدود ساعت ۵ بعدازظهر با هماهنگی قبلی برای طرح موضوعی به خدمت او (استاد) رسیدم. ایشان طبق معمول در کتابخانه خود، مشغول مطالعه و نوشتن بودند.
💎 در حین طرح سؤالم، صدای پتک همسایه که به آهنگری مشغول بود، به گوش میرسید. به ایشان عرض کردم: اگر صدای پتک و چکش این شخص مزاحم کار شماست، من میتوانم بروم و به ایشان تذکر بدهم تا حال شما را مراعات کند.‼️
💎 در جواب این سخن من گفت: نه، مبادا به او چیزی بگویید. چون من وقتی در کتابخانهام از مطالعه و نوشتن احساس خستگی میکنم، صدای پُتک و چکش این پیرمرد، نهیب میزند و به من قدرت میدهد، و با خود میگویم: آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش میزند و خسته نمیشود، اما تو که نشستهای و مطالعه میکنی و مینویسی، خسته شدهای!؟
✅ بنابراین، صدای کار این پیرمرد نه تنها مایه اذیت نیست، بلکه با شنیدن صدای چکش او، قدرت مجدّد میگیرم و دوباره مشغول مطالعه یا نوشتن میشوم.‼️
#داستان
#علامه_جعفری
#صدای_پتک
┏━━━🍃💞🍂━━═══━┓
به ما بپیوندید 👇
کسب و کار روشمند
https://eitaa.com/joinchat/1441923225C4ec401a800
┗━━━🍂💞🍃━━═══━┛
۞﷽۞
#امام_باقر_علیه_السّلام
#کسب_و_کار
✍ داستان کوتاه :
✅ شخصی به نام محمّد بن منکدر می گوید که روزی در هوایی گرم، اطراف مدینه، ابو جعفر محمّد بن علی علیه السلام (امام باقر علیه السلام ) را دیدم. وی برای کار کردن از مدینه بیرون آمده بود. با خود گفتم: «سبحان الله! بزرگی از بزرگان قریش در چنین هوای گرمی و با چنین حالی در طلب دنیاست، باید نزد وی بروم و او را موعظه کنم.»
❇️ پس به او نزدیک شدم و سلام کردم. وی در حالی که عرق می ریخت پاسخ سلامم را داد. پس به او گفتم: «آیا بزرگی از بزرگان قریش در چنین هوا و شرایط دشواری به دنبال دنیاست؟! اگر در چنین حالی اجل تو فرا برسد چه خواهی کرد؟»
✅ او در پاسخ گفت: «اگر در چنین حالتی مرگم فرا برسد، در شرایطی فرا رسیده است که من در حال اطاعت از خداوند هستم؛ چرا که بر اثر این کار و کوشش، خود و خانواده خود را از تو و مردم بی نیاز می سازم.
❇️من از آن می ترسم که مرگم در حالی فرا برسد که به نافرمانی خدا مشغول هستم.»
✅محمّد بن منکدر با شنیدن چنین پاسخی، عرض کرد: «خدا تو را از رحمت خویش برخوردار سازد، راست گفتی. من خواستم تو را موعظه کنم؛ اما شما مرا موعظه کردی.»
#داستان
┏━━━🍃💞🍂━━═══━┓
به ما بپیوندید 👇
کسب و کار روشمند
https://eitaa.com/joinchat/1441923225C4ec401a800
┗━━━🍂💞🍃━━═══━┛