#طنز_جبهه😂
شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر⛺️
برای دعای کمیل...
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت💔✨
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
عطر بزن...ثواب داره
- آخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا...
که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود🧔🏿
تو عطر جوهر ریخته بود...
بچههام یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند..
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهــه😁✨
#خاطرات_جبهه🥀
شلمچه بودیم!
آتش دشمن☄ سنگین بود و همه جا تاریک تاریک🌚
بچه ها همه کُپ کرده بودند😳 به سینه خاکریز.
دور شیخ اکبر نشسته بودیم
و میگفتیم و میخندیدیم😄
که یکدفعه دو نفر اسلحه بدست از خاکریز اومدند پایین و داد زدند:🗣
الایرانی! الایرانی!🇮🇷
و بعد هر چی تیر داشتند ریختند تو آسمون💥
نگاشون می کردیم که اومدند نزدیک تر داد زدند:😱
القم! القم، بپر بالا
صالح گفت: ایرانیند!🧐
بازی درآوردند!🤔
عراقی با قنداق تفنگ زد به شانه اش و گفت: الخفه شو! الید بالا!😰
نفس تو گلوهامون گیر کرد🤢
شیخ اکبر گفت: نه مثل اینکه راستی راستی عراقی اند😱
خلیلیان گفت: صداشون ایرانیه
یه نفرشون چندتا تیر شلیک کرد و گفت: رُوح! رُوح!👻
دیگری گفت: اقتلوا کلهم جمیعا🤭
خلیلیان گفت: بچه ها میخوان شهیدمون کنن🥀
و بعد شهادتین رو خوند🕊
دستامون بالا بود🙌 که شروع کردند با قنداق تفنگ ما رو زدن و هلمان دادن که ببرندمون طرف عراقیا🚶♂
همه گیج و منگ بودیم😇 و نمیدونستیم چیکار کنیم
که یهو صدای حاجی اومد که داد زد:
آقای شهسواری!
حجتی!
کدوم گوری رفتین؟!🤨
هنوز حرفش تموم نشده بود
که یکی از عراقیا کلاشو🧢 برداشت
رو به حاجی کرد و داد زد:
بله حاجی! بله! ما اینجاییم😧
حاجی گفت: اونجا چیکار میکنین؟😑
گفت:چندتا عراقی مزدور دستگیر کردیم
زدن زیر خنده و پا به فرار گذاشتند😂
#بخندمؤݦن
اللهم عجل الولیک الفرج🎗
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه😂🤣
رزمنده اے توے جبهہ بےسیم
میزنہ میگہ۵۰۰۰ تا عراقے
دستگیر ڪردم بیاید تا بیاریمشون
میگن خودت بیار
میگہ نه شما بیاین داداش
اینا نمیذارن بیام😂🤦🏻♂
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه😂🤣
یہ جا هست:
شہید ابراهیم هادے
پست نگہبانے رو
زودتر ترڪ میڪنه👀
بعد فرمانده میگهـ🤨
300صلوات جریمتہ📿
یڪم فڪر میڪنہ و میگہ؛😌
برادرا بلند صلوات...
همہ صلوات میفرستن😁
برمیگرده و میگہ بفرما از 300تا هم بیشتر شد...😂
#شهید_ابراهیم_هادے🌙🌸
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه『°•.😂.•°』
#لبخندخاڪے
به شوخ طبعی شهره بود …!!
یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزان کرد و داد می زد :
« کی می خواد #پوتینشو واکس بزنه !»
همه تعجب کردن ! آخه ممد آقا و این حرفا، به گروه خونش نمی خوره!کی متحول شده که ما خبر نداریم .😜
خیلی از رزمنده ها پنهانی این کارو می کردن اما ممد دیگه علنیش کرده بود.
بالاخره طاقت نیاوردم و از پشت سرش حرکت کردم ببینم چی می شه .
یکی از رزمنده ها که اولین بار اعزامش بود و شاید ایثار رزمنده ها رو شنیده بود اومد جلو گفت :
« من»
ممد هم بلافاصله پوتینشو از گردنش بیرون آورد و گفت :
« پس بی زحمت اینو هم واکسش بزن!»😂
بی چاره رزمنده خشکش زده بود نمی دونست چی بگه!😁
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•
🆔 @Shuhada1399
#طنز_جبهه😂
به روایت حاج حسین یکتا
😂😂😂😂
(مهدی کاظمی) یکبار در صف جماعت کنار رضا ایستاده بود. رضا در رکعت دوم قبل از تشهد خواست قیام کند. کمی نیم خیز شد و دوباره نشست و تشهد را خواند....
بعد از نماز مهدی خیلی جدی سمت رضا برگشت :
_ داداش حضور قلب نداری کنار من نشین! 😐✋
خنده مان بلند شد 🤣🤣
رضا با خنده محکم به پهلوی مهدی زد:
_تو که حضور قلب داری از کجا فهمیدی من تشهد رو یادم رفت 😂✌
از آن روز هرکس هر خطایی میکرد بچها برایش دست می گرفتند:😉
_داداش حضور قلب نداری با ما نگرد🤣🤣
#لبخندخاڪے🤣🌱
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه😁
به روایت حاج حسین یکتا🌹
(مهدی کاظمی)یکبار در صف جماعت کنار رضا ایستاده بود
رضا در رکعت دوم قبل از تشهد خواست قیام کند،کمی نیم خیز شد و دوباره نشست و تشهد را خواند🤭
بعد از نماز مهدی خیلی جدی سمت رضا برگشت و گفت:داداش حضور قلب نداری کنار من نشین😑✋🏻
خنده مون بلند شد🤣🤣
رضا با خنده محکم به پهلوی مهدی زد و گفت:تو که حضور قلب داری از کجا فهمیدی من تشهد رو یادم رفت؟🤨😼😂😂
از اون روز هرکس هر خطایی می کرد بچه ها برایش دست می گرفتن:
داداش حضور قلب نداری با ما نگرد🤣✌🏻
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه 😂
يه روز فرمانده گردان به بهانه دادن پتو و امكانات همه رو جمع كرد...
شروع كرد به داد زدن كه كي خسته؟كي ناراضيه؟ كي سردشه؟
بچه ها هم كه جو گرفته بودتشون گفتن: دشمن!!
فرمانه گردان هم گفت: خوب!آفرين..حالا بريد...چون پتو به گردان ما نرسيده!!😂
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه😆
یہ جا هسٺ:
شہید ابراهــیم هادے
پُست نگہبانےرو
زودتر ترڪ میڪنه👀
بعد فرمانده میگهـ
۳۰۰صلوات جریمتہ📿
یڪم فڪر میڪنه و میگه؛
برادرا بلند صلوات
همه صلوات میفرستن
برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...😂😂😂😂😂😂😂
🌸💫شهید ابراهیم هادی💫🌸
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه 😁
رزمنده ای تعریف میکرد،میگفت:
تو یکی از عملیاتها بهمون گفته بودن موقع بمب بارون بخوابین زمین و هر آیه ای که بلدین بلند بخونین ... 🗣
منم که چیزی بلد نبودم،از ترس داد میزدم؛ النظافة من الایمان!😂
#گمنام
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه😃
صدا به صدا نمیرسید.😲
همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند.
راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود.😒
راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش میرسید.😁بچهها پشت سر هم صلوات میفرستادند،📿برای :سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد.😕
بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات میخواهی.😐 اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.»😁
سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده!🙂
گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»😅
🆔@Shuhada1399