eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.7هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 عقیم هستم ولی زنم میگوید👇
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 عقیم هستم ولی زنم میگوید👇
🔴 " اما زن صیغ.ه‌ای‌ام می‌گوید از من باردار است 🌸🍃 مردی که به اتهام حمل پوکه فشنگ زندانی شده و سپس متوجه شد همسرش باردار است با شکایت از همسرش مدعی شد کودکی که متولد شده فرزند او نیست. به گزارش شرق، این پرونده یک سال قبل به جریان افتاد و مرد جوانی بعد از آزادی از زندان شکایتی علیه همسرش تنظیم کرد و مدعی شد همسرش به او خیانت کرده است. مرد شاکی گفت: همسرم را به صورت صیغه‌ای عقد کردم و همسر دائمم نیست، اما بعد از اینکه از زندان آزاد شدم متوجه شدم او باردار شده است و کودک را به من نسبت می‌دهد درحالی‌که من اصلا نمی‌توانم بچه‌دار شوم و زن اولم هم به همین دلیل از من جدا شد. من این موضوع را به همسر دومم نگفته بودم و او نمی‌دانست من چه مشکلی دارم. یک روز به زندان آمد و مدعی شد که باردار است و آن‌موقع بود که فهمیدم همسرم به من خیانت کرده و اصلا برایم پاپوش درست کرده و من را به زندان انداخته است. با توجه به شکایتی که این مرد کرده بود، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. مرد شاکی در توضیح شکایتش گفت: چند سال پیش ازدواج کردم، اما چون من و همسرم بچه‌دار نمی‌شدیم بار‌ها به پزشک مراجعه کردیم و تحت درمان قرار گرفتیم. تا اینکه متوجه شدم من امکان بچه‌دارشدن ندارم. به همین خاطر همسرم از من طلاق گرفت و رفت. وی ادامه داد: دو سال قبل با زن جوانی به نام مریم آشنا شدم و او را به عقد موقتم درآوردم و او را صیغه ۹۹ساله کردم، اما مدتی بود با مریم اختلاف پیدا کرده بودم تا اینکه یک سال پیش وقتی از محل کارم به خانه برمی‌گشتم، چند مأمور به من مظنون شدند و در بازرسی از کیفم چند پوکه فشنگ به دست آوردند. وی گفت: من خودم از این ماجرا شوکه شده بودم و نمی‌دانستم پوکه‌های فشنگ چطور از کیفم سر در‌آورده‌اند، اما مأموران مرا بازداشت کردند؛ ۴۰ روز در زندان بودم. در این مدت بار‌ها گفتم احتمالا یک نفر با من دشمنی کرده و برایم پاپوش درست کرده است تا اینکه سرانجام با سپردن وثیقه آزاد شدم. من پس از بازگشت به خانه متوجه شدم همسرم باردار است. از شنیدن این خبر شوکه و به همسرم مشکوک شدم و فکر خیانت او به ذهنم رسید. آنجا بود که احساس کردم همسرم برایم پاپوش درست کرده و پوکه‌ها را در کیفم جاسازی کرده بود تا مرا به دردسر بیندازد. وی ادامه داد: با بارداری همسرم اختلاف‌ها بین ما بیشتر شد. من از همسرم خواستم حقیقت را برایم بگوید، اما قبول نکرد. او می‌گفت: فرزندی که در شکم دارد متعلق به من است و باید بعد از به‌دنیاآمدن فرزندش با نام خودم برای او شناسنامه بگیرم. اما من قبول نکردم؛ امکان آزمایش DNA هم قبل از تولد نوزاد ممکن نبود. به همین خاطر تا به‌دنیاآمدن بچه صبر کردم. حالا به دادگاه آمده‌ام و از همسرم شکایت و درخواست اثبات نسب دارم. با پایان اظهارات این مرد، زن جوان که حالا دو ماه از به‌دنیاآمدن فرزندش گذشته، به قضات دادگاه گفت: زمانی که فرهاد را دیدم، عاشق او شدم. با اینکه زن جوانی بودم و می‌توانستم موقعیت‌های خوبی برای ازدواج داشته باشم از آنجا که او را دوست داشتم تصمیم گرفتم با او باشم. فرهاد به من گفت: برای اینکه خانواده‌اش متوجه نشوند ازدواج کرده، نمی‌تواند من را به عقد دائم خود درآورد و اگر می‌خواهم با او ازدواج کنم می‌تواند من را صیغه کند؛ من هم قبول کردم. می‌دانستم فرهاد تجربه تلخی داشته و همسر اولش او را رها کرده و از ازدواج مجدد می‌ترسد. برای اینکه نشان دهم فقط به خاطر خودش با او هستم شرایط را قبول کردم. بعد از اینکه با هم زندگی مشترکمان را شروع کردیم، متوجه شدم شوهرم مرد بدبینی است و مدام من را تحت نظر دارد تا اینکه مشکلی برایش پیش آمد و او بازداشت شد؛ من اصلا نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاد که او بازداشت شد بااین‌حال وقتی متوجه شدم باردار شده‌ام، فکر می‌کردم این خبر شوهرم را هم خوشحال می‌کند و تلخی‌هایی که در زندگی تجربه کرده را کم می‌کند. وقتی شوهرم این خبر را شنید، به من تهمت زد و مدعی شد که من با کسی دیگر رابطه داشته‌ام، چون پزشکان به او گفته بودند امکان اینکه بچه‌دار شود، وجود ندارد. شوهرم مدام از من می‌خواست تست دی‌ان‌ای بدهم، اما برای بچه خطرناک بود؛ من قبول نکردم و گفتم این کار را نمی‌کنم و باید بچه به دنیا بیاید و بعد من تست بدهم. حالا چندماهی است که بچه به دنیا آمده و شوهرم هم اصلا کمکی به من نمی‌کند که بچه را بزرگ کنم و من به تنهایی و با سختی زیاد خودم بچه را بزرگ کرده‌ام؛ من کاری نکردم که بخواهم محاکمه شوم و حرف‌های شوهرم تهمت است و من از او باردار شدم. بعد از گفته‌های طرفین پرونده قضات شعبه ۱۱ که رسیدگی به این پرونده را برعهده داشتند، برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🍃🌸 🍃بانوانی که عاشق آرایش و زیبایی برای بیرون رفتن هستند حتما بخونند... جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت: - ببخشید آقا! من میتونم یکم به خانم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلاً توقع چنین حرفی رو نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا پرید و میان بازار و جمعیت، یقۀ جوان رو گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد: - مردیکۀ عوضی، مگه خودت ناموس نداری…؟ خجالت نمیکشی؟؟ اما جوان، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی بشه و واکنشی نشون بده، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.. - خیلی عذر میخوام؛ فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین! دیدم همۀ بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم، که نامردی نکرده باشم…! حالا هم یقه مو ول کنین! از خیرش گذشتم!! مرد خشکش زد… همانطور که یقۀ جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد… اینجاست که میگن مردان باغیرت زنان با حجاب دارند. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🌸🍃 عاشقانه(قشنگه بخونید)
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 عاشقانه(قشنگه بخونید)
تاریخ آنجایش زیباست، که چند خط هم از من و تو بگوید! مثلا تو شاهدخت این مُلک باشی، من هم آهنگری ساده! که جنگیدن نمی‌داند و فردا قرار است با بهترین‌ها، سَر تو جنگ کند و برنده باشد! خوب می‌دانم، تاریخ را سلیقه‌ای می‌نویسند. خوب می‌دانم، نمی‌خواهند باور کنند آهنگری ساده بود! اما مهم نیست. بگذار بگویند فلانی بهترین جنگجوی این خاک بود. بگذار بگویند پسر بزرگ‌ترین تاجر این دیار است. چه اهمیتی دارد وقتی آنها چشم‌های تو را ندیده‌اند!؟ مگر می‌دانند برق چشم‌هایت چه بر سَر آدم می‌آورد؟ شاید هم دیده‌اند، که تاریخ را اینگونه می‌نویسند... اما می‌خواهم بگویم، وقتی نگاهت روی من می‌رود. وقتی مخفیانه مرا نظاره می‌کنی. وقتی سرم برمی‌گردد سمتت و حواست را به زمین می‌دوزی، مرا حس بهترین بودن می‌گیرد! و این برای یک تاریخ‌سازی کافی‌ست... می‌دانستی...!؟ ️ دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🍃🍃🌸🌸🍃🍃🍃 دختر کانالمون میگه
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🍃...تجربه زندگی...🍃
🍃🍃🌸🌸🍃🍃🍃 دختر کانالمون میگه
سلام m هستم 14 ساله،صحبتم با پرمادر هایی هست که خیلی سختگیر و حساسن😞خواهش می‌کنم اگه دختر دارین بخونید برم سر اصل مطلب...پدر مادر های عزیز من از شما میپرسم سیبیل داشتن دختر نشونه نجابته؟ نه واقعا نشونه نجابت و پاکیه؟به خدا نیست خود پدر مادر من خیلی رو سیبیل دختر حساس بودن 😐می‌گفتن دختر مجرد سیبیلشو بزنه خرابه🤐😐😐😑😑کی گفته؟ کی گفته سیبیل داشتن به معنی نجابت دختر مجرده؟به خدا اینطوری نیست توروخدا یکم عقیدتونو به روز کنیدمن سیبیل داشتم خیلی هم پر نبود اما حرص میخوردم تابلو بود،هرچی به مامانم می‌گفتم هی چشم غزه می‌رفت نمیذاش بزنم😪به خواهرم هم می‌گفتم همینطور،خخخخخییییلی حرص می‌خوردم،می‌خواستم خودکشی کنم😤🤫توروخدا به بچه هاتون سخت نگیرید به زور نکید باید سیبیل داشته باشی،به خدا اونا حق انتخاب دارن،اختیار صورتشون و کل بدنشون دست خودشونه،اینکه سیبیلشونو بزنن ، آرایش کنن ، شلوار پاره پوره بپوشن و...همشون با خودشونه،شما فقط وظیفه دارید راهنمایی شون کنید بگید این کار غلطه اون کار درسته نمی‌تونید مجبورشون کنید،ما الان تو سن بلوغ هستیم دوست داریم استقلال داشته باشیم ،اختیارمون دست خودمون باشه من آخرش سیبیلامو یهویی زدم مامانم فهمید یکم دعوا کرد به بابام هم خودم گفتم گفت اگه من می‌دونستم انقدر اذیت میشی خب میزاشتم بزنی،آخه من تو هر مهمونی می‌رفتم همش لبمو جمع می‌کردم یا دستم جلوی لبم بود که کسی نبینه،پدر مادر های عزیز خواهش می‌کنم ازتون بزارید دخترتون احساس مستقل بودن کنه بزارید سیبیلشو بزنه اون این حقو داره مامان بابام هرچی میگفتن سیبیل نشونه نجابته من اصلا نمی‌فهمیدم یعنی چی؟ هنوزم نمی فهمم،بهشون میگفتم بابا به خدا اگه یه آیه ای یه حدیثی از امامی پیامبری... بیارید که گفته باشه دختر تا قبل ازدواج نباید سیبیلشو بزنه ، به خدا ۳۰ ساله هم شدم اگه ازدواج نکرده بودم نمی‌زنم.رو نمی‌کردن چون اصلأ همچین آیه ای و همچنین حدیثی وجود نداره!!خواهشاً از خودتون یه چیزایی در نیارید آدم سرشو بکوبه تو دیوار 😪 تتتتووروخخداااا خواهش می‌کنم ازتون به دخترتون سخت نگیرید شخصیتشو خورد نکنید خواهش می‌کنم،لطفاً لطفاً لطفا بزارید دخترتون خودش اختیار خودشو داشته باشه حداقل حق اینو داره که اختیار موهای زائد بدنشو داشته باشه!!😢😭هی نگید مردم چی می‌گن؟به جهنم هرچی میگن اصلا بگن خرابه بگن...هرچی ، ما از این سن نباید بگیم این کارو کنیم نظر دیگران چیه؟ای بابا هنوزم یاد اون موقع میفتم تا ۳ روز اعصابم خورده😡خواهش می‌کنم سخت نگیرید،یکم دور و برتون رو نگاه کنین ببینید دخترای الان چطورین؟ اون موقع که سیبیل داشتن زن نشونه نجابت بود به خدا کار زمان قاجار. بود.حرف آخر... به روز باشید 😂😐 به این معنی نیست که اجازه آرایش کردن به دخترتون رو بدید ولی... اختیار دخترتون رو دارید. ولی دیگه اختیار موهای بدنشو که ندارین خودش باید تصمیم بگیره چطوری باشه،ممنون که خوندید خدا نگهدار😁❤️ دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🍃... سلام به دوستان عزیز🌸 می خواستم به خیلی از دوستان بگم به اونها که با خطا شون باعث تباه شدن زندگیشان شدن و آنهایی که به چیزی که می خواستم نرسیدن . مشکل بزرگ زندگی ما اینکه خدارو فراموش می کنیم و حتی به دستور های کوچکش مثل انجام ندادن رفتار هایی با نامحرم مثل شوخی و خنده اصلا توجه نمی کنیم و باعث خرابی زندگیمون می شویم. متاسفانه این اتفاق برای من افتاده و از بچگی تا الان با من بوده.😔 خیلی و قتل ها به خواست خدا تونستم حس خودم رو کنترل کنم ولی بعضی اوقات هم نه. خدارو شکر ارتباطم با نامحرمان خیلی کمه و در یک خانواده مذهبی هستم. اما باز هم مشکلات زیادی دارم . ولی خدارو شکر میکنم که از سن ۱۲ سالگی خدا به دادم رسید و دستم و گرفت.🤲 از نظر من همه ی ما باید از خدا طلب بخشش کنیم و کمک بخواهیم.🙃 خانم حضرت زهرا ( س)خیلی کمک می کنند🌻 این حرف را حتی به کسایی که مهمترین داشته ی خودشون رو از دست دادند می گم. برای همگی بهترین ها رو آرزو می کنم برای همدیگه دعا کنید؛ و لطفاً برای من که بتونم این سختی رو پشت سر بزارم🌷 با آرزوی سلامتی و شهادت🌹 یاعلی👋🏻 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🍃...تجربه زندگی...🍃
🍃🍃🍃 #عاشقانه_مهناز
سلام من چند سال پیش یه خواستگار داشتم که خواهر و مادرش سنتی اومدن خواستگاری... من پاسخ منفی دادم... تا اینکه بعد از اون خودم با یه پسری آشنا شدم و واقعا عاشقش شدم قرار شد خانواده شو بفرسته خواستگاری... خلاصه آقا مادر و خواهرش که اومدند دیدم ای دل غافل خواستگار قبلی هان😂😂😂 اینبار جوابم مثبت بود خودشونم هنگ کرده بودند بنده خداها😂😂😂😂 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🌸🍃🍃🌸🍃🍃 دلانه خانم کانالمون
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🌸🍃🍃 دلانه خانم کانالمون
سلام آسمان جان من خانمی ۳۵ساله ام..دوتا پسر دارم ۱۶ساله و۱۲ساله پسر بزرگم طلبه هستش وپسر کوچکم اهل هییت ونمار وایناس همسر من که خیلی عاشقانه دوسش داشتم«الان ندارم»دوساله شدید خیانت میکنه.اول با عشق قبلیش که به هم نرسیده بودن.بعداز اون با دوست صمیمی خودم.بعد از اون با خانمهای دیگه در همه موارد هم من مچش رو گرفتم و ایشون هم قبول کرده و هر سری ی کتک جانانه به من میزنه الانم هم با ی خانم هست این خانمها همشون شوهر دارن هم اونا هم همسر من با وجود همسرهاشون خیانت میکنن شوهر من شدیدا بداخلاق بددهن ودست بزن داره یک بار تا قدم های اخر طلاق رفتم ولی پسر کوچیکم مریض شد پسر بزرگم گفت ابروم تو حوزه میره منم برگشتم وگفتم طلاق نمیگیرم دوباره مچش رو گرفتم وخیلی راحت گفت اگر تو هم عرضه داری اینکارو بکن منم گفتم که من سر سفره پدر مادر بزرگ شدم و گفت که میخوام دق کنی اینکارو میکنم اینم بگم من واقعا تو راب...طه کم نمیزارم باشگاه میرم خیلی اکتیو هستم و اصلا یکبار هزبنه کلاس یا معلم خصوصی نداده برا بچه ها همه رو خودم کار کردم با نمرات عالی عالی با همه این حرفا دیگه بریدم نمیدونم چکار کنم لطفا راهنماییم کنین دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
۱۸ بهمن ۱۴۰۱