eitaa logo
آموزش زبان | آمنه معصومی
4هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
281 ویدیو
36 فایل
🧑‍🎓آمنه معصومی هستم، کارشناسی ارشد #زبان و ادبیات انگلیسی☺️ 🧑‍🏫 معلم زبانم و 13 سال تجربه ی تدریس دارم💯 📚 اینجا بهت یاد میدم با عشق و اعتماد به نفس سطح زبانت رو بالا ببری و یه تجربه ی متفاوت و شیرین از #انگلیسی داشته باشی😍 @Ameneh2023
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🟣 جمله سازی با فعلِ شاه کلیدی put🟣 💜آبمیوه رو گذاشتم یخچال تا خنک بشه🧃 ✅ I put the juice in the fridge to chill. 💜واقعاً متشکرم اما نمی‌دونم چطور بیان کنم👵 ✅ I'm really thankful but I don't know how to put it. 💜تو منو توی موقعیت سختی قرار دادی🤦‍♀You put me in a difficult situation. 💜باید ایده هات رو عملی کنی👩‍🏫 ✅ You have to put your ideas into practice. 💠@StartSmart💠
💎 The best way to predict the future is to create it. 💎 بهترین شیوه ی پیش بینی آینده، ساختن آن است. آبراهام لینکلن 💠@StartSmart💠
. 🥰 عزیزای من سلام، خوبین؟🥰 😍 ناشناس هر سوالی دارید بپرسید، هر حرف و نظری دارید بهم بگید، اگر موضوع خاصی رو دوست دارید تا براتون محتوای آموزشی آماده کنم بگید و....👇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16935552725351 .
😍 Hi my dear friends, Today we went to Eram zoo in Tehran. I was really excited to see wild animals specially lions and tigers. It was crowded and everyone including me was taking photos and filming the animals. I wanted to share some funny moments with you and teach you a few new words. Some animals were eating, some of them were playing together, and some of them were resting. I'm going to prepare my zoo vlog before 9:30. 😍 دوستای عزیزم سلام، امروز ما باغ وحشِ اِرم رفتیم. من واقعاً هیجان داشتم تا حیوانات وحشی رو ببینم مخصوصا شیرها و ببرها. باغ‌وحش شلوغ بود و همه که شامل خودم هم میشه داشتیم عکس می‌گرفتیم و از حیوان ها فیلم میگرفتیم‌. میخواستم شما رو توی این لحظات جالب سهیم بکنم و چنتا لغت جدید بهتون یاد بدم. بعضی از حیوان ها مشغول غذا خوردن بودن، بعضی هاشون داشتن با هم بازی میکردن و بعضی هاشون داشتن استراحت میکردن. می‌خوام تا ساعت ۹:۳۰ وِلاگ باغ وحش رو براتون آماده کنم. 💠@SrartSmart💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 اینم از وِلاگ باغ وحش با کلمات و اصطلاحات بامزه!😍 ❤️ امیدوارم خوشِتون بیاد ❤️ 💠@StartSmart💠
❤️ Value the person who gives you time, It's not time, they share a part of life with you. ❤️ برای کسی که برای شما وقت می‌گذارد ارزش قائل شوید، این فقط وقت نیست؛ آنها بخشی از عمرشان را با شما سهیم می‌شوند. 🥰 عزیزای من سلام، قدر حضور و همراهی تون رو میدونم و قول میدم وقت باارزشی که اینجا و برای یادگیری زبان میذارید تبدیل به طلا بشه، من هم با عشق برای آماده کردن آموزش های مفید برای شما وقت و انرژیم رو میذارم🥰 💠@StartSmart💠
😊 دیدن و شنیدن نظر شما برای من خیلی باارزشه🙏 ✅ درمورد پیشنهاد اَنیمیشِن، داستان، آموزش زمان، صفات ملکی.....چَشم، توی برنامه ی آموزشی کانال مون قرار میدم. ✅ درمورد کنکور زبان یه پُست صوتی یا ویدیویی آماده میکنم چون خیلی از بچه ها به من پیام میدن. ✅ لهجه ی من آمریکایی هست. ✅ درمورد سطح آموزش های کانال توی یه پُست ویدیویی براتون توضیح میدم، اعضای کانال ما از سن های مختلف و سطح زبان مقدماتی تا پیشرفته هستن. .
💚 ترجمه ی داستان «ارزشِ زندگی»💚 روزی پسری نزد پدرش می‌رود و می‌گوید: پدر، ارزشِ زندگی من چقدر است؟ پدرش سنگی به او می‌دهد و می‌گوید: پسرم؛ اگر میخواهی ارزش زندگیت را بدانی، این سنگ را بردار و به بازار برو. اگر کسی قیمتِ سنگ را پرسید، هیچ حرفی نزن! فقط ۲ انگشتت را بالا ببر. بنابراین پسر همان کاری که پدرش گفته بود انجام می‌دهد و به بازار می‌رود. گَشتی می‌زند و ناگهان پیرزنی به او نزدیک می‌شود و می‌گوید: قیمت این سنگ چقدر است؟ پسر چیزی نمی‌گوید و فقط ۲ انگشتش را بالا می آورد. پیرزن میگوید: ۲ دلار! من آن را می‌خرم. پسر تعجب میکند و دوان دوان سوی پدر برمی‌گردد؛ پیرزنی در بازار بود و می‌خواست ۲ دلار بابت آن سنگ به من بدهد! پدر می‌گوید: پسرم، مکان بعدی که میخواهم به آنجا بروی، موزه است. اگر کسی قیمت را پرسید، حرفی نزن، فقط ۲ انگشتت را بالا ببر! پسر سنگ را برمی‌دارد و به موزه می‌رود. بعد از ۲۰ دقیقه مرد میانسالی نزدیک می‌شود و می‌گوید: آقا، قیمت این سنگ چقدر است؟ پسر چیزی نمی‌گوید و فقط ۲ انگشتش را بالا می آورد. آن مرد می‌گوید: ۲۰۰ دلار! من آن را می‌خرم. پسر تعجب می‌کند و دوان دوان به سوی خانه، نزد پدر می‌رود. پدر! مردی در موزه می‌خواست آن سنگ را ۲۰۰ دلار بخرد. ۱
💚 ادامه ی داستان کوتاه💚 پدر گفت: آخرین جایی که می‌خواهم سنگ را به آنجا ببری، مغازه ی سنگ های قیمتی است. داخل مغازه برو و اگر کسی قیمت را پرسید، حرفی نزن، فقط ۲ انگشتت را بالا ببر! پسر با عجله به سوی مغازه ی سنگ های قیمتی می‌رود و بعد از پیدا کردن مغازه، داخل می‌رود. پیرمردی پشت پیشخوان نشسته بود. به محض اینکه چشمش به سنگ می افتد‌، از جایش می‌پرد و فریاد می‌زند: اوه! خدای من. تو همان سنگی را داری که تمام عمرم به دنبالش بودم! در ازای آن چه می‌خواهی؟ قیمتش چقدر است؟! پسر حرفی نمی‌زند و فقط ۲ انگشتش را بالا می‌برد. پیرمرد می‌گوید ۲۰۰,۰۰۰ دلار؟ من آن را می‌خرم! پسر باورش نمی‌شود! به هوا می‌پرد و به سوی پدر می‌دود و می‌گوید: پدر! پیرمردی که در مغازه ی سنگ های قیمتی بود می‌خواست ۲۰۰,۰۰۰ دلار بابت آن سنگ به من بدهد! می‌بینی پسرم! حالا ارزش زندگیت را متوجه شدی؟ تمام ارزش زندگی تو به جایی که خودت را در آن قرار میدهی بستگی دارد! میتوانی تصمیم بگیری یک سنگ ۲ دلاری باشی یا یک سنگ قیمتی ۲۰۰,۰۰۰ دلاری. آدم هایی هستند که تو را دوست دارند و تو همه چیزشان هستی و بعضی از آدم ها از تو فقط به عنوان یک وسیله استفاده می‌کنند و برای آنها هیچ ارزشی نداری! پسرم به خودت بستگی دارد که درباره ی ارزش زندگیت تصمیم بگیری! ۲
لغت های داستان کوتاه با مثال 🔻Value: (اسم) ارزش، قیمت 🔺The value of dollar fell yesterday. دیروز ارزش دلار پایین اومد. 🔻Price: (اسم) قیمت 🔺This shop sells everything at affordable prices. این مغازه همه چیز رو با یه قیمت مقرون به صرفه می‌فروشه. 🔻Raise: (فعل) متضاد: Lower بلند کردن، بالا آوردن، افزایش دادن 🔺I know you're angry, you don't need to raise your voice. میدونم عصبانی هستی، لازم نیست صداتو بالا ببری. 🔺Wander: (فعل) پَرسه زدن، گشت زدن 🔻The school boys were wandering around the street and laughing. پسربچه های مدرسه ای داشتند در خیابان گشت می‌زدند و می‌خندیدند. 🔺Approach: (فعل) نزدیک شدن 🔻Fall is approaching. پاییز داره نزدیک میشه. 🔺Middle-aged: (صفت) میانسال 🔻She was offended when you called her middle-aged. به او بَرخورد وقتی بهش میان‌سال گفتی. 💠@SrartSmart💠
✅ ادامه ی لغات داستان کوتاه با مثال 🔺Precious: (صفت) با ارزش، گرانبها 🔻Time is precious, don't waste it. زمان گرانبهاست، اونو هدر نده. 🔺Scream: (فعل) فریاد زدن 🔻He was screaming in pain. از درد فریاد می‌کشید. 🔺Whole: (صفت) تمام، همه 🔻I spent the whole day cleaning the house. تمام روز رو صرف تمیز کردن خونه کردم. 🔺Believe: (فعل) باور کردن 🔻Believe it or not, your best friend is a lier. چه باور بکنی چه نکنی، بهترین دوستت یه دروغگویه. 🔺Commodity: (اسم) کالا، جنس 🔻This country exports food commodities. این کشور کالاهای غذایی صادر می‌کنه. 🔺Worth: (صفت) ارزش داشتن، قیمت داشتن 🔻This house is worth 200,000$. این خونه ۲۰۰ هزار دلار قیمت داره. 💠@StartSmart💠
🎲 I'm a great believer in luck, and I find the harder I work the more I have of it! Thomas Jefferson 🎲 من به شدت به شانس باور دارم و فهمیدم که هرچه بیشتر تلاش کنم، بیشتر شانس می آورم! 💠@StartSmart💠