همه از تمام زورشان مایه گذاشتند و نود و نه درصد مرا کشتند اما تو از تمام جانت مایه گذاشتی آن یک درصد را زنده نگه داری و من از تمام وجودم مایه میگذارم تا صد درصد دوستت بدارم
در واقع زمان چیزی رو درست نمیکنه، زمان فقط سطح دغدغهی آدمارو تغییر میده. شاید چیزایی که چهار سال پیش غمگینت میکردن هنوز حل نشده باشن اما تو دیگه بهشون اهمیت نمیدی. خیلی ساده بخوام بگم، با گذشت زمان دغدغههات بیشتر میشن و دیگه حوصلهی غصه خوردن برای دغدغههای چند سال قبل رو نداری.
دگر کلماتی که به من زندگی میدادند وجود ندارند، اکنون فقط کلمات باعث رنج و افسوس من در زندگی میشوند، کلمات فقط آنچه را که درد است نشانم میدهند و فراغ زندگی را یک آرزو میسازند تا دیگر نه امیدی باشدُ و نه روشنایی برای نگرش زیبایی ها.
جنبهی نه شنیدن داشته باشین، وقتی پیشنهاد میدین و جواب مثبت نمیشنوین اینو نذارین به حساب ناز کردن یا بازی کردن، شاید طرف مقابل برای نه گفتن کلی با خودش کلنجار رفته باشه.
قبولش کنین و پافشاری نکنین تمام. بذارید هم شخصیت خودتون حفظ بشه، هم اعصاب طرف مقابل.
در ظاهر روی پاهایم ایستادهام. گاهی میخندم و گاهی گریه میکنم. اما حقیقت این است که خسته هستم. میخواهم فرار کنم. میخواهم بروم و ناپدید شوم.
خودتون باشید، به جای تقلید از بقیه درون خودتون دنبال علایق و سلایقتون باشید، پیداش کنید و بپذیریدش، یکی یه جایی میگفت وقتی از یه آدم دیگه تقلید میکنی یعنی زندگی خودتو ول کردی و داری به جای یکی دیگه زندگی میکنی، به جای دیگران زندگی نکنید و به اندازه سهم خودتون از دنیا لذت ببرید.
همیشه فکر میکنم خیلی وقت دارم
درحالی که وقتی یه جا نشستم و به یه گوشهی نامعلوم خیره شدم آرزو میکنم کاش این لحظاتی که دارم بیهوده مصرف میکنم کش بیان تا بتونم وقت بیشتری داشته باشم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹ Allofusaredead ›
از بینیازیام نسبت به خلایق همینقدر میگویم که اجازه میدهم "من" اشک بریزد، زمانی که دلیلی ندارد. شانهاش را نوازش میکنم و میگویم که کنارش هستم. او را در آغوش میگیرم. وقتی اشتباه میکند او را میبخشم و به او یادآوری میکنم که در اشتباهاتی که مرتکب میشود، افراد دیگر هم نقش دارند. به او میگویم که آسیب دیده بودن عار نیست و خوشحالم که با این حال تا اینجا توقف نکرده. او را بیرون میبرم و آسمان را نشان میدهم. برایش غذا درست میکنم و وقتی دستپختم را دوست دارد، خوشحال میشوم. گمان کنم من و من؛ بالأخره داریم دوست میشویم.
یادم میآد وقتی بچه بودم همیشه از خوابیدن و چرت زدن بدم میاومد. مشتاقانه میخواستم بیدار باشم و تجربه کنم. انگار که خیلی چیزها رو در خواب از دست میدادم. معجزه، نور، رنگ، و بعد ها به مرحلهای رسيديم که خواب، لذتبخش ترین تجربهی زندگی شده.
موضوع اصلی لیاقت اونها نیست. موضوع اینه که تو اجازه میدی و اونها هم استفاده میکنن.
هر انسانی سزاوار این است که حداقل یک دوست داشته باشد که بتواند سر ترسها و رازهایش، سر احساس گناه و شادیاش به او اعتماد کند. هرکسی سزاوار یک نفر است که بتواند به چشمهایش نگاه کند و بگوید: تو کافی هستی، تو با تمام زخمهات، بینقصی.
کنار گذاشتن آدما ساده نیست ؛ اما وقتی به رفتارشون بیشتر توجه میکنی میفهمی که تو فقط برای اونا مثل یک ابزار عمل میکنی و هروقت که بهت نیاز داشته باشن ازت استفاده میکنن و اگه فایده ای براشون نداشته باشی حذف میشی ، پس کنار بزار قبل از اینکه حذف بشی.