میگن که :
یک. روزی یک خانومی باردار میشه بچش 5 یا 6 ماه بوده توی همین روز های بارداری این خانوم دلش هوای کربلا میکنه به همسرش میگه:
حاج آقا اگه میشه بریم کربلا😍
همسرش میگه : عزیزم تو بارداری هستی الانم بخوایم بریم ممکنه بعثی ها جلوی ما رو بگیرن از اون گذشته هوا به شدت گرم میترسم اتفاقی برای بچه بیوفته همسرش قبول نمیکنه و با اصرار راهی کربلا میشن👌.
در مسیر کربلا خانوم دچار حالت تهوع میشن و بیهوش میشن میبرنش بیمارستان دکتر وقتی معاینه میکنه میگه:
با کمال تاسف بچه ی شما از بین رفته😔 و باید هر چه سریعتر از شکم شما خارج بشه...
خانوم. میگه نه باید بریم کربلا هر طور شده خودشون رو میرسونن به کربلا خانوم میره رو به روی ضریح امام حسین علیه السلام میشینن و شروع میکنن گریه و مناجات کردن💔 اما اما از شدت گریه از حال میرن در همون حال میبینن یک خانوم کامل محجبه و باوقار به سمتش میان و میبینه یک بچه در بغل این خانوم هستش وقتی نزدیکش میشه بچه رو میده بغل و میگن:
من فاطمة الزهرا سلام الله علیها هستم و این هدیه ما به تو هستش و میخواهم اسمش را بگذاری محمد ابراهیم در همین حین ناگهان خانوم به هوش میاد و احساس میکنه حالش داره بد میشه 😢
فورا میبرنش جای همون دکتر وقتی معاینه میکنن میگن:
این اصلا نمیشه غیر قابل باور هستش😳هنه تعجب میکنن که چه شده دکتر میگه :
بچه کاملا سالم هستش و علائم حیاتی داره...
خلاصه این بچه بزرگ. میشه و جنگ ایران و عراق شروع میشه 💔
این میشه یکی از فرمانده های جنگ که خیلی از مناطق رو آزاد میکنه ولی ولی ولی در یک روز که سوار بر موتور بوده یک ترکش میخوره و نصف صورتش از بین میره ولی کسی خبر دار نمیشه نصف روزی که میگذره میبینن از فرمانده خبری نیستش پیگیری میکنن و اعلام میکنن:
یک نفر کنار خاکریز ها افتاده د نصف صورتش از بین رفته موقعی که شناسایی میکنن میگن:
رفقا #محمدابراهیم_همت به شهادت رسید💔
امام #زمان از چشم ما غایب نشده است...
بلکه ما #امام_زمان را از چشم خود غایب کرده ایم... 💔
TAEB
به یاد اعضاء کانال 😍❤️ نائب الزیارتون بودم ❤️🌸
به به جاااانم
نام ما را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده