خب آماده ای؟؟
منم آماده ام
مبادا خسته گیت رو به کسی بگیا!!
مبادا به کسی بگی الان کجا داری می ریا!!
قراره بری تراپی!
اره جایی که روحت آروم میشه
اذن دخول رو میخونی و وارد حرم میشی
دیگه اینجا کم کم اشکات سرازیر میشن
حرفایی که میخواستی بزنی ...
دیگه چیزی یادت نمیاد
همه چی رو فراموش میکنی
یه روضه از تو یکی از کانالا خوندم ؛
بدجور دلمو برد گفتم حیفه شما نخونید .
- این بخش از محفل رو اونایی که میگن مادر ما رو نمیخره و ما روسیاهیم حتما بخونن .
- یه عالمی بود تو ایران به اسم آقای راشد !
قبل از انقلاب ؛
ایشون خیلی بزرگوار بودن ، اهل دین و ..
هیچوقت سر منبر حرف نا حق نمیزدن !
همیشه وقتی سخنرانی میکردن ..
تا یه مطلبی قطعی نبود نمیومدن راجع بهش حرف بزنن ..
- شب های جمعه این آقای راشد تو رادیو تهران سخنرانی میکردند .
ایشون یه شب تو رادیو داستانی رو تعریف میکنن
میگفت یکی از رفقای من تو دادگستری مشهد کار میکرده - یکی از قاضی های بزرگ مشهد بود -
یه شب تو عالم رویا خواب حضرت مادر رو میبینن ایشون .
میگه حضرت زهرا تو عالم خواب نگاه کرد به من با اون شکوه و عظمت ، با صلابت
فرمودن که : قاتل رو آزاد کن .