eitaa logo
طلبه تراز | هیئت
290 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
562 ویدیو
22 فایل
🔴کانال "طلبه تراز هیئت" به منظور تبیین شاخصه ها و ویژگی های یک هیئت مومن پرور و انقلابی ایجاد شده است. 📱منتظر انتقادات و پیشنهادات شما مخاطبین عزیز در آیدی زیر هستیم: @Hadi_zolfgari ادمین تبلیغات و تبادل: @TT_Tabadol_Heyat
مشاهده در ایتا
دانلود
عرب شعر خوبی دارد، می‌گوید: وَ اذا کانَتِ النُّفوسُ کباراً تَعِبَتْ فی مُرادِهَا الْأجْسامُ‏ [1] می‌گوید وقتی که روح بزرگ شد جسم و تن چاره‌‏ای ندارد جز آنکه به دنبال روح بیاید، به زحمت بیفتد و ناراحت شود. اما روح کوچک به دنبال خواهشهای تن می‌رود، هرچه را که تن فرمان بدهد اطاعت می‌کند. روح کوچک به دنبال لقمه برای بدن می‌رود اگرچه از راه دریوزگی و تملّق و چاپلوسی باشد. روح کوچک دنبال پست و مقام می‌رود ولو با گرو گذاشتن ناموس باشد. روح کوچک تن به هر ذلت و بدبختی می‌دهد برای اینکه می‌خواهد در خانه‌اش فرش یا مبل داشته باشد، آسایش داشته باشد، خواب راحت داشته باشد. اما روح بزرگ به تن نان جو می‌خوراند، بعد هم بلندش می‌کند و می‌گوید شب زنده داری کن. روح بزرگ وقتی که کوچکترین کوتاهی در وظیفه خودش می‌بیند، به تن می‌گوید این سر را توی این تنور ببر تا حرارت آن را احساس کنی و دیگر در کار یتیمان و بیوه زنان کوتاهی نکنی! [2] روح بزرگ آرزو می‌کند که در راه هدفهای الهی و هدفهای بزرگ خودش کشته شود؛ فرقش شکافته می‌شود، خدا را شکر می‌کند [3]. روح وقتی که بزرگ شد، خواه ناخواه باید در روز عاشورا سیصد زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که در زیر سم اسبها لگدمال می‌شود، جریمه یک روحیه بزرگ را می‌دهد، جریمه یک حماسه را می‌دهد، جریمه حق‌پرستی را می‌دهد، جریمه‏ روح شهید را می‌دهد. وقتی که روح بزرگ شد، به تن می‌گوید من می‌خواهم به این خون ارزش بدهم. شهید به چه کسی می‌گویند؟ روزی چقدر آدم کشته می‌شوند؟ مثلاً هواپیما سقوط می‌کند و عده‌ای کشته می‌شوند، چرا به آنها شهید نمی‌گویند؟ چرا دور کلمه «شهید» را هاله‌‏ای از قدس گرفته است؟ چون شهید کسی است که یک روح بزرگ دارد، روحی که هدف مقدس دارد، کسی است که در راه عقیده کشته شده است، کسی است که برای خودش کار نکرده است، کسی است که در راه حق و حقیقت و فضیلت قدم برداشته است. . دیوان متنبّی، جزء دوم، ص 267، چاپ مکتب دارالبیان بغداد. ↩ . [اشاره به علی علیه السلام و آن داستان معروف است که در کتاب داستان راستان تحت عنوان «مرد ناشناس» آمده است.] ↩ . [اشاره به علی علیه السلام است که پس از شکافته شدن فرق مبارکش ندا در داد: «فُزتُ بِرَبِّ الْکعْبَة» قسم به خدای کعبه که رستگار شدم.] ↩ استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص31
کار «شهید» شهید به خون خودش ارزش می‌دهد. یک نفر به ثروت خودش ارزش می‌دهد و به جای آنکه ثروتش در بانکها ذخیره باشد، آن را در یک راه خیر مصرف می‌کند که هر یک ریالش با مقیاس معنا بیش از صدها هزار ریال ارزش داشته باشد؛ ثروت خود را به صورت یک مؤسسه عامّ‌المنفعه مفید فرهنگی، مذهبی و اخلاقی درمی‌آورد و با این عمل به آن ارزش می‌دهد. دیگری به فکر خودش ارزش می‌دهد؛ به خودش زحمت می‌دهد و یک کتاب مفید و اثر علمی به وجود می‌آورد. دیگری به ذوق فنی خودش ارزش می‌دهد و صنعتی را در اختیار بشر قرار می‌دهد. دیگری به خون خودش ارزش می‌دهد؛ در راه بشریت خون خودش را فدا می‌کند. کدام‌یک بیشتر خدمت کرده‌اند؟ شاید خیال کنید علما یا مخترعین و مکتشفین و ثروتمندان بیشتر به بشر خدمت کرده‌اند؛ خیر، هیچ کس به اندازه شهدا به بشریت خدمت نکرده است، چون آنها هستند که راه را برای دیگران باز می‌کنند و برای بشر آزادی را به هدیه می‌آورند، آنها هستند که برای بشر محیط عدالت به وجود می‌آورند که دانشمند به کار دانش خود مشغول باشد، مخترع با خیال راحت به کار اختراع خودش مشغول باشد، تاجر تجارت کند، محصل درس بخواند و هر کسی کار خودش را انجام بدهد. اوست که محیط [مناسب] را برای دیگران به وجود می‌آورد. مثَل آنها مثل چراغ و مثل برق است؛ اگر چراغ یا برق نباشد ما و شما چکار می‌توانیم انجام دهیم؟. قرآن کریم پیغمبر را تشبیه به یک چراغ می‌کند؛ باید چراغ باشد تا ظلمتها از میان برود و هر کسی بتواند به کار خودش مشغول باشد. چقدر عالی گفته است این‏ شاعره زمان ما پروین اعتصامی، خدایش بیامرزد! از زبان شاهدی و شمعی می‌گوید: یک شاهد، یک محبوب، یک زیباروی مورد توجه، یک شب تا صبح در کنار شمعی نشست، هنرنمایی‏‌ها کرد، گلدوزیها کرد، صنعتی به خرج داد. همینکه از کارهایش فارغ شد، رو کرد به شمع و گفت: نمی‌‏دانی من دیشب چه کارها کردم! شاهدی گفت به شمعی کامشب‏ در و دیوار مزین کردم‏ دیشب از شوق نخفتم یکدم‏ دوختم جامه و بر تن کردم‏ کس ندانست چه سحرآمیزی‏ به پرند از نخ و سوزن کردم‏ تو به گَرد هنر من نرسی‏ زان که من بذل سر و تن کردم‏ یعنی برای سر و تن خودم هنر بذل کردم. شمع هم به او جواب داد: شمع خندید که بس تیره شدم‏ تا ز تاریکیت ایمن کردم‏ استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص32
پی پیوند گهرهای تو بس‏ گهر اشک به دامن کردم‏ تو می‌گویی که من تا صبح گوهرها را بهم دوختم، ولی این گوهر اشک من بود که تا صبح ریخت تا تو توانستی آن گوهرها را در یک رشته بکشی و به گردن خود بیندازی. خرمن عمر من ار سوخته شد حاصل شوق تو خرمن کردم‏ من آن کسی هستم که تا صبح سوختم و تابیدم تا تو به هدف و مقصدت رسیدی. بعد می‌گوید: کارهایی که شمردی بر من‏ تو نکردی، همه را من کردم‏ [1] ابن سینا قانون ننوشت، محمدبن زکریا الحاوی ننوشت، سعدی ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد، مولوی همین‌طور، مگر از پرتو شهدا، آنهایی که تمدن عظیم اسلامی را پایه گذاری کردند، موانع را از سر راه بشریت برداشتند، آنهایی که مثل شعله‏‌هایی در یک ظلمتهایی درخشیدند و جان خودشان را فدا کردند، آنهایی که سراسر وجودشان حماسه الهی بود، حق‌خواهی و حق‌پرستی بود، آنهایی که پرچم توحید را در دنیا به اهتزاز درآوردند و مستقر کردند، آنهایی که منادی عدالت بودند، منادی حریت و آزادی بودند. ما و شما که اینجا نشسته‌ایم مدیون قطرات خون آنها هستیم، مدیون حماسه‌های آنها هستیم. حسین بن علی سراسر وجودش حماسه است. استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص33
کلید شخصیت افراد روانشناسها، خصوصاً کسانی که بیوگرافی می‏نویسند، کوشش می‌کنند برای روحیه‏‌ها یک کلید شخصیت پیدا کنند. می‌گویند شخصیت هرکس یک کلید معین دارد؛ اگر آن را پیدا کنید سراسر زندگی او را می‌توانید توجیه کنید. البته به دست آوردن کلید شخصیت افراد خیلی مشکل است، خصوصاً شخصیتهای خیلی بزرگ. عباس محمود عَقّاد، دانشمند متفکر مصری، کتابی نوشته به نام «عبقریة الامام» و در این کتاب اظهارنظر می‌کند که من کلید شخصیت علی را در فروسیت جستجو و پیدا کردم. علی مردی است که در سراسر زندگی‌اش (چه در میدان جنگ، چه در محیط خانواده، چه در محراب عبادت، چه در مسند حکومت و در هر جایی) روح مردانگی وجود دارد.«فروسیت» یعنی مردانگی، و مردانگی مافوق شجاعت است. او می‌گوید کلید شخصیت علی مردانگی است. استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص33
ملّای رومی حدود هفتصد سال قبل از او به این نکته پی برده بوده است که در علی چیزی بالاتر از شجاعت وجود دارد. در آن داستان معروف، وقتی علی علیه السلام دشمنش را به زمین زد و خواست او را بکشد، آن مرد آب دهان خود را به صورت علی انداخت و علی در آن لحظه او را نکشت و برخاست و قدم زد و بعد که آمد سر او را ببرد، آن مرد سؤال کرد: چرا اول مرا نکشتی؟ گفت: چون من تحت تأثیر غضب خودم قرار گرفتم و نمی‌خواستم دستم حرکت کند درحالی که خشم خودم هم تأثیر داشته باشد، بلکه می‌خواستم تو را در راه رضای خدا و هدفهای کلی خلقت کشته باشم. مولوی این داستان را خیلی عالی به نظم درآورده است. این نظم دو بیت دارد که به نظر من بهتر از این در مدح علی گفته نشده است. می‌گوید: تو ترازوی احد خو بوده‌ای‏ بل زبانه هر ترازو بوده‌ای‏ در شجاعت شیر ربّانیستی‏ در مروّت خود که داند کیستی‏ در بیت دومش که مورد نظر من است می‌گوید: در شجاعت، تو اسدالله هستی اما در مروّت و مردانگی که مافوق شجاعت است هیچ کس نمی‌تواند تو را توصیف کند، تو مافوق توصیف هستی. این مرد مصری هم به اینجا رسیده است که به عقیده او کلید شخصیت علی مروّت، مروء ت و فروسیت است استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص34
کلید شخصیت امام حسین علیه السلام‏ ادعای اینکه کسی بگوید من کلید شخصیت کسی مانند علی یا حسین بن علی را به دست آورده‌ام، انصافاً ادعای گزافی است و من جرأت نمی‌کنم چنین سخنی بگویم، اما این قدر می‌توانم ادعا کنم که در حدودی که من حسین را شناخته و تاریخچه زندگی او را خوانده‌ام و سخنان او را- که متأسفانه بسیار کم به دست ما رسیده است‏ [1]- به دست آورده‌ام، و در حدودی که تاریخ عاشورا را- که خوشبختانه این تاریخ مضبوط است- مطالعه کرده و خطابه‏‌ها و نصایح و شعارهای حسین را به دست آورده‌ام، می‌توانم این‏ طور بگویم که از نظر من کلید شخصیت حسین حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ایستادگی است، حق‌پرستی است. استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص34
سخنانی که از حسین بن علی علیه السلام نقل شده نادر است ولی همان مقداری که هست از همین روح حکایت می‌کند. از حسین بن علی پرسیدند: شما سخنی را که با گوش خودت از پیغمبر شنیده باشی، برای ما نقل کن. ببینید انتخاب حسین از سخنان پیغمبر چگونه است! از همین جا شما می‌توانید مقدار شخصیت او را به دست آورید. حسین علیه السلام گفت آنچه که من از پیغمبر شنیده‌ام این است: «انَّ اللهَ تَعالی‏ یحِبُّ مَعالِی الْامورِ وَ اشْرافَها وَ یکرِهُ سَفْسافَها» [1] خدا کارهای بزرگ و مرتفع را دوست می‌‏دارد، از چیزهای پست بدش می‌آید. رفعت و عظمت را ببینید که وقتی می‌خواهد سخنی از پیغمبر نقل کند این چنین سخنی را انتخاب می‌کند؛ درواقع دارد خودش را نشان می‌دهد. از حسین علیه السلام اشعاری هم به دست ما رسیده است که باز همین روح در آن متجلّی است: سَبِقَتِ الْعالَمینَ الَی الْمَعانی‏ بِحُسْنِ خَلیقَةٍ وَ عُلُوِّ هَمِّهِ‏ وَ لاحَ بِحِکمَتی نورُ الْهُدی‏ فی‏ لَیالٍ فِی الضَّلالَةِ مُدْلِهَمَّه‏ یریدُ الْجاحِدونَ لِیطْفِؤُنَ‏ وَ یأْبَی اللهُ الّا انْ یتِمَّه‏ [2] سخنان بسیار محدودی که از حسین علیه السلام به ما رسیده همین‌طور است. اینها مربوط به حادثه عاشورا هم نیست، مربوط به قبل از آن است و ربطی به آنجا ندارد. سخن دیگر از او این است: «مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ» مردن با عزت و شرافت، از زندگی با ذلت بهتر است. جمله دیگری که باز از او نقل کرده‌اند این است: «انَّ جَمیعَ ما طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ فی مَشارِقِ الْأرْضِ وَ مَغارِبِها، بَحْرِها وَ بَرِّها وَ سَهْلِها وَ جَبَلِها عِنْدَ وَلِی مِنْ اوْلِیاءِ اللهِ وَ اهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِحَقِّ اللهِ کفَیئِ الظِّلالِ». ضمناً شما از اینجا بفهمید یک مردی که حماسه الهی است فرقش با دیگران چیست. می‌گوید: جمیع آنچه خورشید بر آن طلوع می‌کند، تمام دنیا و مافی‌ها، دریای آن و خشکی آن، کوه و دشت آن در نزد کسی که با خدای خودش آشنایی دارد و عظمت الهی را درک کرده و در پیشگاه الهی سر سپرده است، مثل یک سایه است. بعد این‏طور ادامه می‌دهد: «الا حُرٌّ یدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لِاهْلِها» [3] آیا یک آزادمرد پیدا نمی‌شود که به دنیا و مافی‌های آن بی‏‌اعتنا باشد؟ دنیا و مافی‌ها برای انسانی که بخواهد خود را برده و بنده آن کند، به آن طمع داشته باشد و آن را هدف کار خودش قرار بدهد، مثل لُماظَه است. استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص35
سَامْضی وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی‏ اذا ما نَوی‏ حَقّاً وَ جاهَدَ مُسْلِماً وَ واسَی الرِّجالَ الصّالِحین بِنَفْسِهِ‏ وَ فارَقَ مَثْبوراً وَ خالَفَ مُجْرِماً اقَدِّمُ نَفسی لا اریدُ بَقائَها لِتَلْقی‏ خَمیساً فِی الْهَیاجِ عَرَمْرَماً فَانْ عِشْتُ لَمْ انْدَمْ وَ انْ مِتُّ لَمْ الَمْ‏ کفْی‏ بِک ذُلًّا انْ تَعیشَ وَ تُرْغَما [1] به من می‌گویید نرو، ولی خواهم رفت. می‌گویید کشته می‌شوم؛ مگر مردن برای یک جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است که هدف انسان پست باشد و بخواهد برای آقایی و ریاست کشته بشود که می‌گویند به هدفش نرسید، اما برای آن کسی که برای اعلای کلمه حق و در راه حق کشته می‌شود که ننگ نیست چرا که در راهی قدم برمی‌‏دارد که صالحین و شایستگان بندگان خدا قدم برداشته‌اند. پس چون در راهی قدم برمی‌‏دارد که با یک آدم هلاک شده بدبخت و گناهکار مثل یزید مخالفت می‌کند، بگذار کشته بشود. شما می‌گویید کشته می‌شوم؛ یکی از این دو بیشتر نیست: یا زنده می‌‏مانم یا کشته می‌شوم. «فَانْ عِشْتُ لَمْ انْدَمْ» اگر زنده ماندم کسی نمی‌گوید تو چرا زنده ماندی‏ «وَ انْ مِتُّ لَمْ الَمْ» و اگر در این راه کشته بشوم احدی در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد اگر بداند که من در چه راهی رفتم. «کفی‏ بِک ذُلًّا انْ تَعیشَ وَ تُرْغَما» برای بدبختی و ذلت تو کافی است که زندگی بکنی اما دماغت را به خاک بمالند. باز می‌بینید که حماسه است. در بین راه نیز خطابه می‌خواند و می‌فرماید: «الا تَرَوْنَ انَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَ انَّ الْباطِلَ لا یتَناهی‏ عَنْهُ». بعد در آخرش می‌فرماید: «انی لا ارَی الْمَوْتَ الا سَعادَةً وَ لَاالْحَیوةَ مَعَ الظّالِمینَ الّا بَرَماً» [2] من مردن را برای خودم سعادت، و زندگی با ستمگران را موجب ملامت می‌بینم. اگر بخواهم همه سخنان او را بیان کنم طولانی می‌شود. می‌‏پردازم به شب عاشورا و به نکته‌ای اشاره می‌کنم که معمولاً به این نکات کمتر توجه می‌کنیم. استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص37
می‌دانید لُماظَه چیست؟ انسان وقتی غذا می‌خورد، لای دندانهایش یک چیزهایی مثلًا یک تکه گوشتی باقی می‌ماند که با خلال آن را درمی‌آورد. همان را لُماظَه می‌گویند. یزید و مُلک یزید و دنیا و مافیهایش در منطق حسین علیه السلام لُماظه هستند. بعد می‌گوید: ایهاالنّاس! در دنیا بجز خدا چیزی پیدا نمی‌شود که این ارزش را داشته باشد که شما جان و نفس خودتان را به آن بفروشید؛ خودتان را نفروشید، آزادمرد باشید، خودفروش نباشید. جمله‏‌ای دیگر: «النّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا». مردم را به حالت بردگی و بندگی‏شان این‏طور تحقیر می‌کند که عیب مردم این است که بنده دنیا هستند، برده صفت هستند، بنده مطامع خودشان هستند. روی همین جهت، دین- که جوهر آزادی است و انسان را از غیر خدا آزاد و بنده حقیقت می‌کند- در عمق روحشان اثر نگذاشته است. «وَالدّینُ لَعْقٌ عَلی‏ الْسِنَتِهِمْ یحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ، فَاذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیانونَ.» [1]. عثمان ابوذر غفاری را تبعید و اعلام می‌کند که احدی حق ندارد این مرد را که از نظر حکومت مجرم است مشایعت کند. ولی علی اعتنا به این فرمان خلیفه نمی‌کند و خودش و حسن و حسین او را مشایعت می‌کنند. هر کدام از آنها جمله‌هایی دارند، حسین بن علی هم جمله‌ای دارد که مبین پرتو روحش است. ابوذر شیعه علی است و در سنین عمری مانند سنین علی، و شاید از علی بزرگتر باشد. لذا حسین علیه السلام او را عمو خطاب می‌کند و می‌گوید: عمو جان! نصیحت من به تو این است: «اسْأَلُ اللهَ الصَّبْرَ وَ النَّصْرَ، وَاسْتَعِذْ بِهِ مِنَ الْجَشَعِ وَ الْجَزَعِ» [2] عمو جان! از خدا مقاومت و یاری بخواه و از اینکه حرص بر تو غالب بشود- که بدبخت می‌شوی- بر خدا پناه ببر، از جزع بترس. عمو جان! توصیه من به تو این است که مبادا در مقابل فشارها و ظلمها اظهار جزع و ناتوانی کنی. این چه روحیه‌‏ای است که در تمام سخنانش این روح که ما از آن غافل هستیم متجلّی است!. [همین‌طور است‏] آن سخن اولش که گفت: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلی‏ وُلْد ادَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلی‏ جیدِ الْفَتاةِ وَ ما اوْلَهَنی الی‏ اسْلافی اشْتِیاقَ یعْقوبَ الی‏ یوسُفَ» [3]. در بین راه که به کربلا می‌روند، بعضی‌ها با او صحبت می‌کنند که نرو خطر دارد، و حسین علیه السلام در جواب، این شعرها را می‌خواند: استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص36
طلبه تراز | هیئت
کلید شخصیت افراد روانشناسها، خصوصاً کسانی که بیوگرافی می‏نویسند، کوشش می‌کنند برای روحیه‏‌ها یک کلید
📓کلید شخصیت افراد کلید شخصیت امام حسین علیه السلام 📝_ _ _ _ _ _ _ _ _ 🟡 طلبه تراز | هیئت" 🆔 @TT_Heyat 🔵 طلبه تراز | جامع" 🆔 @TalabeTaraaz
📌بررسی بعضی از خصوصیات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها: 1⃣ شرافت خانوادگی. 2⃣ شفاعت گسترده. 3⃣ ویژگی‌های دیگر همچون عصمت و محدثه بودن و... 4⃣ ویژگی ممتاز و منحصر بفرد. 5⃣ جایگاه بالای شهر قم. 6⃣ کرامات حضرت. 🌐 منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه 📝_ _ _ _ _ _ _ _ _ 🏴 طلبه تراز | هیئت" 🆔 @TT_Heyat 🏴 طلبه تراز | جامع" 🆔 @TalabeTaraaz