همیشه رویِ لبم ذکر یا اباالفضل است !
چرا که حضرت مشکل گشا اباالفضل است :)🖤
دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب !
اگر که معنی دست خدا اباالفضل است ..
به جملهی یا کاشف الکروب قسم
که استجابت صدها دعا اباالفضل است !'.
یه وقت می بینند
مادراز زیر چادر دستایِبریدهِعباس
رو بیرون میاره :)
بی بی حضرت سكینه
اومد به علی اصغر سری زد ..
دید از بس كه پنجه كشیده به سینه مادر ..
زیر ناخوناش خون جمع شده
محاله سكینه برا خاطر خودش
عموش رو خجالت بده
لذا یكی از اولیاءالله میفرمایند
اگه می خوای از حضرت اباالفضل
حاجت بگیری به یك چیز
قسم بدی رد نمیكنه !!
یه وقت عباس دید
بی بی سكینه یه
مشك خشكیده رو
به دست گرفته ..
- عمو میروی برای این بچه آب بیاری .. :)
ای مرد طوفانے نگاهت بارشے داشت !
کم کم که موج سینهات آرامشے داشت ..
درفکر دریا رفتے و لبهایِ اصغر :)
گفتے به آقایت که خون است آخر کار !!
میگه تو بازار كوفه اومدم،
دیدم یه مرد بدقیافه و بدریختی
تو بازار كوفه گدایی میكنه
همون جایی است كه عباس
از شریعه بالا اومده
تا اومد بیاد بالا یكی
صدا زد اگه این آب به خیمه برسه
حكم سقایی برداشته می شود
دفعهی بعد عباس برای جنگ می آید !!
گفتند ..
چه كنیم حریف این 'یل' نمی شویم
گفت ..
بگو تیراندازها صف بكشند !
چهار هزار تیرانداز !
یه نقطهی علقمه رو تیر باران كردند..
پشت نخل ها پنهان شدند ..