eitaa logo
تبیین مسجد امام حسین (ع)
226 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
3 فایل
ما مامور به انجام تکلیف هستیم/ هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم/ بار الهی ما را به مقام توکل، رضا و اخلاص برسان/اللهم عجل لولیک الفرج عج
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم از روضه های فاطمیه گرفته در هوای فاطمیه بیا ای التیام روی نیلی بیا صاحب عزای فاطمیه بیا از جاده های بی نشانی بیا ای آفتاب آسمانی بیا شب های دلگیری ست آقا بیا که روضۀ مادر بخوانی نگاهی شعله ور، ای وای مادر هجومی بی خبر، ای وای مادر مغیره ... بی هوا ... ای وای بابا تو و دیوار و در، ای وای مادر 💔 🥀
▪️بیا علاج قامت خمیده ی ام ابیها ▪️بیا علاج پهلوی شکسته ی حضرت زهرا سلام الله علیها ▫️راحت جان فاطمه باز آی ▫️که بگیری انتقام سیلی را
ــــــــــــــــــــ•|🥀ـــــــــــــــــــــــــــ ◾️ ...   روضه این روزها را بیا و شما بخوان! از برای پدری که تمام هستی اش را به خاک سپرد... مادرم رفت ولی دیدم من پدرم خویش را به خاک سپرد ... 💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ      مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما... 🌿
‍ ▪️انتقام حضرت امام زمان ارواحنا فداه از قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها▪️ ‼️ای منتظران، او می‌آید و به عهدش عمل می‌کند ... ▫️امام باقر علیه السلام فرمودند: ثم يدخل المسجد فينقض الحائط حتى يضعه إلى الارض، ثم يخرج الازرق وزريق غضين طريين، يكلمهما فيجيبانه، فيرتاب عند ذلك المبطلون، فيقولون: يكلم الموتى ؟ ! فيقتل منهم خمسمائة مرتاب في جوف المسجد، ثم يحرقهما بالحطب الذي جمعاه ليحرقا به عليا وفاطمة والحسن والحسين (عليهم السلام)، وذلك الحطب عندنا نتوارثه. ▪️ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وارد مسجد (النبی) می‌شود، سپس دیوار قبر آن دو لعنت الله علیه را نابود کرده و آن دو را از قبر خارج می‌کند و پس از زنده کردن آن دو، با آن دو صحبت کرده و آن دو نفر پاسخش می‌دهند طوری که مردم شگفت‌زده می‌گویند مرده‌ها سخن می‌گویند. و آن‌ها را با باقی مانده‌ی همان هیزمی که برای سوزاندن علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام جمع کردند می‌سوزاند که این هیزم نزد ماست و از یکدیگر به ارث می‌بریم تا برسد به دست قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف 📚 دلائل الامامة جلد ۱ صفحه ۴۵۵ ▪️منتظـــرم‌منتقــم‌مــادر‌برســه....
🏴 فریاد یا محمداه! حسنین(ع) فریاد یا محمداه! حسنین(ع) پس از آنكه فاطمه عليهاالسّلام رحلت كرد اسماء، گريبان خود را پاره كرد و خارج شد، آنگاه با حسنين عليهم‌السّلام مصادف شد. ايشان به وى فرمودند: «مادر ما كجاست؟» اسماء جوابى نداد. آنان وارد خانه شدند، ديدند مادر بزرگوارشان خوابيده است. امام حسين مادر خود را حركت داد ديد از دنيا رفته است. آنگاه در حالى خارج شدند كه مى‌‏فرمودند: «يا محمّداه! يا احمداه! امروز به علّت فوت مادرمان مصيبت تو براى ما تجديد شد.» پس از اين جريان متوجه حضرت امير(ع) كه در مسجد بود شدند و آن حضرت را از رحلت مادرشان آگاه نمودند. اميرالمؤمنين على عليه‌السّلام بعد از شنيدن اين خبر دلخراش، غش كرد، آب به صورت آن حضرت پاشيدند تا به هوش آمد، آنگاه حسنين عليهم‌السّلام را برداشت و داخل خانه حضرت‏ زهرا عليهاالسّلام شد. اسماء را ديد كه بالاى سر زهرا(س) نشسته گريه مى‏‌كند و مى‌‏گويد: يتيمان حضرت محمّد(ص) چه كنند، بعد از فوت جدّ شما دل ما به فاطمه(س) خوش بود! بعد از فاطمه به چه كسى دل خوش كنيم! آنگاه حضرت على بن ابى طالب عليه‌السّلام صورت مبارك فاطمه زهرا(س) را باز كرد رقعه‏‌اى نزد سر آن بانوى معظّمه يافت كه در آن نوشته بود: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، اين وصيّتى است كه فاطمه دختر پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كرده است: فاطمه شهادت مى‏‌دهد كه خدايى جز خداى يگانه وجود ندارد، حضرت محمّد بنده و پيامبر خدا مى‏‌باشد. بهشت بر حق و دوزخ بر حق است، قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نخواهد بود، خداوند كليه افرادى را كه در قبرها مدفونند بر خواهد انگيخت. يا على! من فاطمه دختر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مى‏‌باشم. خدا مرا در دنيا و آخرت براى تو تزويج نمود.» «يا على! تو از ديگران براى (غسل و كفن) من مقدّم هستى، مرا حنوط كن، غسل بده، شبانه مرا دفن كن، شبانه بر بدنم نماز بگزار، شبانه به خاكم بسپار، احدى را از فوت من آگاه منماى، من تو را به خداوند مى‌‏سپارم و فرزندانم به درود تا روز قيامت!» و چون شب فرا رسيد حضرت على عليه‌السّلام پيكر مقدّس حضرت فاطمه را غسل داد و در ميان تابوت نهاد و به حضرت حسن(ع) فرمودند: «ابوذر را بياور!» هنگامى‌كه ابوذر آمد بدن مبارک آن بانوى مظلومه را به محل نماز آوردند و بر آن نماز خواندند، آنگاه على عليه‌السّلام دست‌هاى مبارك خود را به جانب آسمان بلند كرد و گفت: «پروردگارا! اين جنازه دختر پيغمبر توست كه او را از دنياى ظلمانى به طرف نور بردى و نور وجودش وجب به وجب به وسعتى تامّ و تمام زمين را درنورديد و روشن و منوّر نمود.» هنگامى‌كه تصميم گرفتند جنازه آن بانو را دفن كنند صدايى از يكى از بقعه‏‌هاى بقيع شنيدند كه مى‏‌گفت: «بيا به سوى من! به سوى من! زيرا تربت و خاك وى از من گرفته شده است.» و چون نگاه كردند با قبرى حفر شده و آماده مواجه شدند. تابوت را به سوى آن قبر بردند و جنازه را در آن دفن نمودند. سپس حضرت امير(ع) بر فراز قبر نشست و فرمود: «اى قبر! من امانت خود را به تو مى‏‌سپارم، اين جنازه دختر رسول خداست.» ناگاه ندايى شنيدند كه مى‌‏گفت: «يا على! من از تو به وى مهربانترم. برگرد و مغموم و مهموم مباش!» على عليه‌السّلام بازگشت و قبر را مسدود و با زمين هم سطح نمود. آن قبر تا قيام قيامت معلوم نخواهد شد. 📚منبع زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام، ترجمه بحارالانوار، علامه مجلسی، ص ۶۷۸
🏴 روز شهادت حضرت زهرا(س) ام سلمه همسر ابو رافع می‌گوید: من در دوران بیماری حضرت صدیقه(س) پرستار آن حضرت بودم. در یکی از روزها به من فرمودند: «مادر! برای غسل من آبی بیاور.» حضرت به بهترین وجه غسل کردند. سپس فرمودند: «مادر! لباس‌های جدید مرا بیاور.» آنها را پوشیدند و به من امر کردند بسترشان را در وسط اتاق بگذارم. حضرت روی آن و رو به قبله خوابیدند و فرمودند: «من اکنون قبض روح می‌شوم هیچ‌کس رو اندازم را بر ندارد.» (۱) اسما بنت عمیس می‌گوید: وقتی فاطمه(س) وارد اطاق شد اندکی صبر کردم، سپس آن حضرت را صدا زدم. پاسخی نفرمود. گفتم: ای دختر محمد مصطفی(ص)، ای دختر گرامی‌ترین مادران! ای دختر بهترین کسی‌که پا بر زمین نهاده! ای دختر کسی‌که به مقام قرب «قاب قوسین اوادنی» رسید! پاسخی نفرمود: داخل اطاق شدم و روپوش حضرت را برداشتم. دیدم فاطمه(س) در حالی‌که شهید (۲)، شکیبا و مورد ظلم و ستم واقع شده بود از این دنیای پست رخت بر بسته است. بین نماز مغرب و عشا (۳) قبض روح گردیده بود. به روی آن عزیز مظلوم افتادم او را می‌بوسیدم، می‌سوختم و می‌گفتم: ای فاطمه جان! وقتی بر پدرت وارد شدی از جانب من هم سلام برسان. در این لحظات جانگداز امامان بزرگوار حسن و حسین(ع) وارد خانه شده و متوجه فوت مادر عزیزشان شدند. امام حسن(ع) روی مادر افتاد. او را می‌بوسید و می‌گفت: «مادر! پیش از آنکه روح از بدنم برود با من حرف بزن.» امام حسین(ع) پای مادر را می‌بوسید و می‌گفت: «مادر! من پسرت حسین هستم. پیش از آنکه قلبم پاره شود و بمیرم با من حرف بزن.» آقازاده‌ها به مسجد رفتند و پدر بزرگوارشان را از شهادت مادرشان با خبر کردند. امیرمؤمنان(ع) به منزل آمدند و فرمودند: «ای دختر محمد(ص) من خود را به تو تسلی می‌دادم. بعد از تو دیگر آرامشی نخواهد بود.» و فرمود: «خداوندا! من از دختر پیامبر(ص) راضی و خشنودم. خداوندا! او تنهاست. مونس او باش، هجرت نموده، او را دریاب. مظلوم و ستم‌دیده است یا احکم الحاکمین برایش داوری فرما.»(۴) ام کلثوم با ردایی بیرون آمد و فریاد می‌زد: «ای پدر! یا رسول الله(ص)! به درستی‌که امروز ما تو را از دست دادیم. فقدانی که پس از آن دیگر دیداری نیست.» فریاد ناله و گریه بر دختر رسول خدا(ص) مدینه را فرا گرفت. مردم پشت در خانه‌ی وحی جمع شدند و در انتظار بیرون آمدن جنازه‌ی مطهر آن مظلومه بودند که ابوذر آمد و گفت: مردم! بروید. تشییع جنازه‌ی دختر رسول خدا(ص) امشب انجام نمی‌شود(۵) و به تاخیر افتاده است. به این ترتیب مردم متفرق شدند. 📚منبع مقتل، مقرم، روز شهادت، ص ۲۵۷ (۱) مسند، احمد بن حنبل، ج ۶، ص ۴۶۱ (۲) اصول کافی، شیخ کلینی، ج ۱، ص ۳۸۲ مرآة العقول، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۳۸۳ (۳) مصباح الانوار، عبدالله شبر (۴) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۷، ص ۲۷۱
▪️ ای مادرم! با من سخن بگو اسماء بعداز اینکه متوجه شد فاطمه(س) از دنیا رفت، گريبانش را پاره كرد و سراسيمه از خانه بيرون آمد، حسن(ع) و حسين(ع) را در بيرون خانه ملاقات كرد. آنها گفتند: «مادر كجاست؟» اسماء، سخنی نگفت، آنها به سوی خانه روانه شدند و ديدند كه مادرشان رو به قبله دراز كشيده، حسين(ع) مادرش را حركت داد، ناگهان دريافت كه مادرش از دنيا رفته است، به برادرش حسن(ع) رو كرد و گفت: «خدا در مورد مادرم به تو اجر بدهد (آجَرَكَ اللَّهُ فِی الْوالِدَةِ).» حسن(ع) خود را به روی مادر انداخت، گاهی او را می‌بوسيد و گاهی می‌گفت: «ای مادرم! با من سخن بگو، قبل از آنكه روح از بدنم بيرون رود.» امام حسين(ع) پيش آمد و پاهای مادرش را می‌بوسيد، و می گفت: «مادرم! من پسرت حسين(ع) هستم، قبل از آنكه قلبم شكافته شود و بميرم، با من سخن بگو.» اسماء به حسن و حسين(ع) گفت: برويد نزد پدرتان علی(ع)، و وفات مادرتان را به او خبر دهيد. حسن و حسين(ع) از خانه بيرون آمدند، در حالی‌كه فرياد می‌زدند: «يا مُحَمَّداه! يا اَحْمَداه! اَلْيَوْمُ جُدِّ دَلَنا مُوْتُكَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا.» «آه! ای محمد! ای احمد(ص)! امروز مصيبت فقدان تو برای ما تجديد شد، چرا كه مادرمان از دنيا رفت.» سپس حسن و حسين(ع) وارد مسجد شدند، علی(ع) در مسجد بود، آنها شهادت فاطمه(س) را به او خبر دادند، علی(ع) از اين خبر آن‌چنان دگرگون شد كه بی‌حال افتاد، آب به صورتش پاشيدند، وقتی‌كه حالش خوب شد با ندایی جانسوز فرمود: «بِمَنِ الْعَزاء يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ اَتَعَزِّيُ فَفِيمَ الْعَزء مِنْ بَعْدِكِ.» «ای دختر محمّد(ص) به چه كسی خود را تسليت بدهم، تا زنده بودی مصيبتم را به تو تسليت می‌دادم، اكنون بعد از تو چگونه آرام گيرم؟» 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۲۵۱
🏴 فاطمه وصیت کرده امر فوت او را پوشیده بدارم در امالى شيخ طوسى از عمّار ياسر روايت شده است كه گفت: در آن بيمارى كه حال فاطمه زهرا(س) وخیم شد و از دنيا رفت، عبّاس بن عبدالمطّلب براى عيادت آن حضرت آمد، به عبّاس گفتند: حال فاطمه(س) مساعد نيست و كسى نزد او نمى‌‏رود. عبّاس به سوى خانه خويش بازگشت و شخصى را نزد حضرت على(ع) فرستاد و گفت: از قول من به حضرت امير بگو: عموى تو به تو سلام مى‏‌رساند و مى‌‏گويد: به خداوند سوگند كه غم و اندوه حبيبه و نور چشم رسول خدا(ص) و نور چشم من، مرا به شدّت رنج مى‏‌دهد، من اين طور گمان مى‏‌كنم آن بانو زودتر از همه ما به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ملحق شود و خدا او را بر مى‏‌گزيند و به رحمت خود نزديك مى‌‏كند. فدايت شوم! اگر فاطمه عليهاالسّلام رحلت كرد، مهاجرين و انصار را آگاه و جمع كن تا براى تشييع جنازه‌‏اش و نماز خواندن بر بدنش حاضر شوند و ثواب ببرند، زيرا اين عمل باعث سرافرازى دين مى‌‏شود. راوى مى‏‌گويد: من در حضور حضرت امير بودم كه به فرستاده عبّاس بن عبد المطّلب فرمود: «سلام مرا به عمويم برسان و به وى بگو، لطف و مرحمت تو زياد باد! من از مشورت تو آگاه شدم، رأى و نظريه تو بسيار نيكوست. ولى فاطمه دختر پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دائما مظلوم، از حق خود ممنوع و از ميراث خويشتن محروم بوده است. ملاحظه آن وصيّتى را كه پيامبر(ص) در باره‏‌اش كرده ننمودند. حق آن حضرت و حق خدا را رعايت نكردند، كافى است كه خدا بين ما و آنان حكم كند و از ظالمين انتقام بگيرد. اى عمو جان! من از تو خواهش مى‌‏كنم از اين مطلبى كه گفتى، صرف نظر فرمايى، زيرا فاطمه به من وصيّت كرده كه امر فوت او را پوشيده بدارم.» فرستاده عبّاس نزد او بازگشت و جواب حضرت امیر(ع) را براى وى شرح داد. عبّاس گفت: خدا برادرزاده مرا بيامرزد، زيرا رأى برادرزاده من محكم و صحيح است. غير از رسول خدا(ص) نوزادى براى عبدالمطّلب متولّد نشد كه از لحاظ خير و بركت از على عليه‌السّلام برتر باشد، حقّا كه على در هر بزرگوارى و فضيلتى بر همه آنان سبقت گرفت. على(ع) از همه شجاع‏‌تر است، على(ع) براى نصرت و يارى دين خدا از همه بيشتر با دشمنان جهاد نمود. على(ع) اوّلين كسى است كه به خداوند و رسول او ايمان آورد. 📚منبع زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام، ترجمه بحارالانوار، علامه مجلسی، ص ۶۷۰
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر عصر دیروز از تبادل شدید آتش بین ارتش سوریه و تروریست‌ها، پایگاه های تروریست‌ها در حومه شهر سوران توسط ارتش سوریه آزاد شد