eitaa logo
طبیب شو(طب و ࡅ߳ܩܥ‌‌ܔ ߊ‌ܢܚܠߊ‌ܩی)
2.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
10.4هزار ویدیو
630 فایل
🛒هلـہ هـولـہ بابرکت(طبیب شو) https://eitaa.com/halehola_babarkat طبیب شو²(نسخـہ) https://eitaa.com/Tabib_sho2 طبیب شو³(ܟܿܝ̇ܥ‌‌وߊ‌نہ😃) https://eitaa.com/Tabib3_Khandevane طبیب شو⁴(یداوی) https://eitaa.com/Tabib4_Yadavi 👇طبیب شو(طب و ࡅ߳ܩܥ‌‌ܔ ߊ‌ܢܚܠߊ‌ܩی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•📲 ⃝⃡❥•استوری اونمادمظلومیت‌وغربت‌حق‌درزمانہ‌پس‌ازرحلت‌ پیامبرﷺاست... اورسواڪننده‌سیاه‌ڪارانی‌است‌کہ‌داعیہ‌جانشینی رسول‌خداﷺراسردادندولی‌رفتارهای‌دشمنانہ‌شان اوج‌تَوَحُّش‌وسنگدلی‌دژخیمان‌دستگاه‌بنےامیہ‌ را برای‌همیشہ‌تاریخ‌بہ‌اثبات‌رساند...ورقیہ‌ڪوچڪ‌ فاتح‌شام‌وسفیربزرگ‌عاشورادراین‌سرزمین‌شد.   بعدازڪربلادیگرهیچ‌بهانہ‌ای‌برای‌یاری‌نکردنِ‌امام پذیرفتہ‌نمی‌شود. حضرت‌رقیہ‌بہ‌ماآموخت‌ڪہ‌می‌شودحتی‌باسلاح اشڪ،درگوشۀیڪ‌خرابہ،خواب‌را ازچشم‌پلید یزیدیان‌ربود...🌴 🏴شهادت‌حضرت‌رقیہ‌رامحضرامام‌زمانﷻو شماعزیزان‌تسلیت‌عرض‌می‌کنیم. ❥❁••••••••••••
AUD-20210910-WA0001.mp3
4.55M
🌴سلام‌مارورقیہۜ‌ببربہ‌محضربابا
Hazrate Roghaye - MASTER 002.mp3
5.66M
بابایـےخیال‌ڪردی‌قھرم حالااومدی‌واسہ‌آشتے نمیگےچرارفتی😭ماروتنھاگذاشتی
آقا‌جان....😭 نوکرت مثلِ رقیہ مانده جا از قافلہ حالِ این جامانده را جامانده میفھمد فقط :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
او درخانواده‌خودجزمهرونیڪی‌نیاموختہ‌بود. دست‌تقدیراورادرسفرڪربلا باپدرهمراه‌ساخت. گویی‌اراده‌الهےبرآن‌تعلق‌گرفتہ‌بودڪہ‌این‌ڪودک‌سہ‌سالہ نیزبامظلومیت‌خودپیام‌رسان‌حماسہ‌ڪربلا باشد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی‌ازافرادسپاه‌یزید‌می‏گوید : درڪربلا من‌درمیان‌دوصف‌لشڪرایستاده‌بودم،دیدم‌ دخترڪی‌ازخیمہ‌امام‌حسین‌بیرون‌آمد،دوان‌دوان خود رابہ‌امامرسانید،عَبای‌آن‌حضرت‌راگرفت: - ای‌پدر،بہ‌من‌نگاه‌کن! ...من‌تشنہ‌ام... این‌تقاضاچون‌نمڪی‌برزخم‏های‌دلامامبودو اورامنقلب‌ ڪرد،بی‌اختیاراشڪ‌ازچشمانش‌جاری‌گردیدوفرمود: - دخترم،رقیہ‌!!!... خداوندتوراسیراب‌ڪند؛زیراوڪیل‌وپناهگاه‌من‌است. پس‌دست‌ڪودڪ‌راگرفت‌و اورابہ‌خیمہ‌بُردوبہ‌ خواهرانش‌سپردوبہ‌میدان‌بازگشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدتی‌ازواقعہ‌عاشوراگذشتہ‌بود،ڪاروان‌اسیران‌ڪربلا بہ‌شهرشام‌رسیده‌بود. ڪودڪی‌باچهره‌ای‌خاڪ‌آلودوڪبوددرخرابہ‌ای‌کنار حضرت‌زینب‌ۜنشستہ‌بود.اوڪہ‌صحنہ‌های‌عطش خانواده،غارت‌خیمہ‌ها را بادوچشم‌خوددیده‌بودواز وحشت‌مردی‌ڪہ‌گوشواره‌هایش‌را ازگوش‌هایش‌ ڪشیده‌بود،خودرابیشتربہ‌عمہ‌اش می‌چسباند....  جمعی‌ازڪودڪان‌شامی‌رادیدڪہ‌در رفت‌وآمدبودند پرسید: -عمہ‌جان!....اینان‌ڪجامی‌روند؟ عزیزم‌این‌هابہ‌خانہ‌هایشان‌می‌روند. -عمہ!....مگرماخانہ‌نداریم؟ چراعزیزم،خانہ‌مادرمدینہ‌است. -عمہ!....پدرم‌ڪجاست؟ بہ‌سفررفتہ!!!........ طفل‌دیگرسخن‌نگفت،بہ‌گوشہ‌خرابہ‌رفتہ‌زانوی‌غم‌بغل گرفت‌وباغم‌واندوه‌بہ‌خواب‌رفت...