1/10
_چه شده؟! چرا انقدر بیتابی؟!
+خالد، تو حارث را میشناسی؟
-کدام حارث؟!
+حارث بن سجیه!
-حارث بن سجیه...
نمیشناسم؛ کیست؟
@Azkodamso
2/10
+حارث، همانیست که بساط شرابش هر شب بر پا بود. همانیست که بر صورت علی در جنگ آب دهان انداخت. حارث همانیست که به شانه علی ضربهای وارد کرد که تا همیشه زخمش باقی ماند.
خالد! او همانیست که سی سال پیش برای سوزاندن درب خانه علی هیزم آورد و در میان نالههای فاطمه قهقه میزد!
@Azkodamso
3/10
نمیفهمم؛ از این دست دشمنان علی کم نیستند! چه چیز تو را چنین بیتاب کرده ربیع؟
+تو هیچ میدانستی علی در مقابل این همه نیشی که حارث به او زد چه کرد؟!
-چه کرد؟!
+خودم با چشمهای خودم دیدم خالد!
تا همین چند روز پیش که آخرین روزهای عمرش بود..
@Azkodamso
4/10
هر گاه حارث را میدید، به رویش لبخند میزد و میگفت سلام حارث! حارث نیز با خشونت به او مینگریست و میگفت تو اسم مرا از کجا میدانی؟!
-و علی چه میگفت؟
+میگفت: من نام تمام کسانی که با حب علی بمیرند را میدانم!
@Azkodamso
5/10
-حارث مگر محب علی بود؟!!
حارث که اگر زورش میرسید علی را در دم میکشت!
+من هم همین را میگفتم، هرگاه میدیم علی چنین میکند، با خود میگفتم: علی هم گاهی حرفهایی میزند که آدم شاخ در میاورد!
اما… باورت نمیشود خالد!
-حرف بزن دیگر! چه بر سر حارث آمد؟
@Azkodamso
6/10
+حارث وقتی فهمید ابن ملجم فرق علی را با ضربت شمشیر شکافته، سرگردان در کوچههای کوفه به دنبال کسی میگشت تا جانش را بگیرد، گویی از این زندگی خسته شده بود… اما هیچ کس قبول نکرد.
-و بعد؟!
@Azkodamso
7/10
+رفت به خانه علی، همین چند روزی که علی در بستر بود… راهش ندادند اما علی گفت بگویید داخل شود. حارث داخل رفت. نمیدانم بین او و علی چه گذشت؛
فقط وقتی حارث بیرون آمد دیگر آن حارث نبود! سجده میکرد، ناله میزد و اشک میریخت…
باید میدیدی خالد…
@Azkodamso
8/10
-علی از کجا میدانست حارث با حب به او میمیرد!!!!!
+من نمیدانم خالد!
فقط میدانم علی را دیر شناختم.
-ربیع… میگویند ابن ملجم وقتی علی داشت نماز صبح میخواند ،به فرق سرش ضربه زده…
ربیع علی مگر نماز هم میخواند؟!
@Azkodamso
9/10
+چه میگویی خالد!!!!
من میگویم علی از سی، چهل سال بعد حارث خبر داشت!
غیر از این است که با خدایش سر و سری دارد؟!
کم خودت را گول بزن!
وای بر ما... چه کردیم با علی…؟!
-چه کردیم با علی؟!
درست است که در مقابل دشمنانش در نیامدیم، اما به روی او شمشیر هم نکشیدیم!
+آری،
سکوت کردیم.
@Azkodamso
10/10
و این از شمشیر کشیدن بر علی بدتر است.
-کاش علی را زود تر میشناختیم...
@Azkodamso