فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شاعری علیه اشرافیت!
🔹قطعنامه ۵۹۸ که پذیرفته شد، بعضیها باورشان آمد که جنگ تمام شده! میخواستند برای خودشان زندگیِ بدون درد و دغدغهای را تجربه کنند. با عافیت، در اشرافیت. برخی هم از راهِ آمده پشیمان شده بودند.
🔸برای توجیه عافیت و اشرافیتشان لازم بود که دین را از سیاست جدا کنند، #مردم را به حاشیه برانند، خودشان را ستون انقلاب و یار امام بنامند، #حزبالله را سرگرم روضه و دعا و مستحبات کنند، و خلاصه آنکه اسلام مردم را آمریکایی کنند!
🔹اما شاعری پرشور، با شعرهایش به جنگ این ریا و تزویر آمد. نوار کاستهایش دستبهدست میچرخید، خودش هم شهر به شهر میگشت تا از اسلامی دیگر بگوید. #اسلام_ناب_محمدی.
🔸شعرهایش تجسم جنگی تاریخی بود که بار دیگر آغاز شده بود. #جنگ_فقر_و_غنا، استضعاف و استکبار، #عدالت و #تبعیض، #سادهزیستی و اشرافیگری، مبارزه و عافیتطلبی و...
🔺۱۸ سال از درگذشت #محمدرضا_آقاسی میگذرد، اما شعرهایش تنها وضعیت آن روزها را بازنمایی نمیکند، بلکه بسیاریشان هنوز تازه و حرف روز است!
برای شادی روحش فاتحهای بخوانید.
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️اگر لاستیک خودرو درهنگام حرکت ترکید باید چه اقدامی انجام داد!
🔹️ویدیو را تا آخر ببینید.
🔰اخبار و قیمت خودرویی به روز در ایتا👇👇👇👇
@khodroie👈
﷽؛
#پرسش
با مادر شوهرم مشکل دارم و به همین خاطر ، منزلشون نمیروم و نمیگذارم هم همسرم بچهها رو ببره . آیا گناه میکنم ؟
#پاسخ
خانواده همسر از اقوام سببی بوده و جزء ارحام محسوب نمیشوند . بنابراین قطع رابطه با آنها مصداق قطع رحم نیست . هرچند اصل بر رفق و مدارا با بزرگترها و دوستی با مومنین است .
اما توجه داشته باشید قطع رابطه با خانواده همسر موجب ایجاد کدورت بین شما و همسرتان شده و در نهایت خودتان متضرر میشوید . بهتر است به جای قطع ارتباط ، مسائلتان را حل کنید و رابطهتان را با مادرشوهرتان بهبود ببخشید .
👈 ضمناً جلوگیری کردن شما از رفت و آمد بچهها با مادربزرگشان جایز نیست ؛ چون مادربزرگ از ارحام فرزندان شماست و قطع رابطه با ارحام ، گناه است .
جزوات ستاد ملی ترویج احکام دین استان قم
🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون كه یه جشن كوچیك دو نفره بگیرن. وقتی توی پارك زیر یه درخت نشسته بودند یهو یه فرشتهء كوچیك خوشگل جلوشون ظاهر شد و گفت: به خاطر اینكه شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت به همدیگه وفادار بودین من برای هر كدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میكنم.
زن از خوشحالی پرید بالا و گفت: اوه! چه عالی! من میخوام همراه شوهرم به یه سفر دور دنیا بریم. فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف! دو تا بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد!
حالا نوبت شوهر بود كه آرزو كنه. مرد چند لحظه فكر كرد و گفت: خب… این خیلی رمانتیكه. ولی چنین بخت و شانسی فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد. بنابراین خیلی متاسفم عزیزم… آرزوی من اینه كه یه همسری داشته باشم كه ۳۰ سال از من كوچیكتر باشه!
زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند. ولی آرزو آرزوئه. و باید برآورده بشه. فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف! مرد ۹۰ سالش شد!
نتیجهء اخلاقی: مردها ممكنه زرنگ باشند ، ولی فرشته ها زن هستند!😉
سوال: چرا آقایان موقع غذا خوردن حرف نمیزنند ولی خانم ها حرف میزنند ⁉️🧐
- جواب مرد: چون مردها مودب تر هستند
- جواب زن : چون مردها کم هوش هستند و در آن واحد نمیتوانند دو کار رو باهم انجام بدهند😁😛
سوال: چرا خانم ها دو برابر مردها حرف میزنند⁉️🧐
جواب مرد: چون کم حرفی نشانه خرد است
جواب زن: چون زنها باید هر چیزی را دوبار تکرار کنند تا مردها متوجه شوند😁😛
سوال: چرا خدا ابتدا مرد را آفرید بعد زن را ⁉️🧐
جواب مرد: چون مرد بهتر از زن است
جواب زن: چون اول خدا میخواست تمرین کند که بعداً یک چیز بهتر بیافریند.😉😛
سوال: چرا دیه مرد دو برابر دیه زن است⁉️🧐
جواب مرد: چون ارزش مردها بیشتر از زنهاست
جواب زن: چون ارزش یک مردِ مُرده بیشتر از زنده اوست ، اما این قضیه در زنها برعکسه😁😄😛
سوال: چرا مغز مردها کمی سنگین تر از مغز زنهاست⁉️🧐
جواب مرد: چون مردها چیزای زیادی میدانند و تجربیاتشان بیشتر است
جواب زن: به همان دلیلی که CPU های قدیمی حجم بیشتر و کارایی کمتری داشتند😛😛
سوال: چرا در قرآن خداوند مرد را قیّم و سرپرست زن معرفی کرده است⁉️🧐
جواب مرد: چون زنها موجودات ضعیفی هستند
جواب زن: چون مردها قبل از ازدواج تو سری خور مادرشون هستند و خیلی ظلمه که بعد از ازدواج هم همونجوری بمونند😛😛
سوال: چرا بعد از طلاق حضانت فرزند با پدر است⁉️🧐
جواب مرد: چون مرد بهتر میتواند فرزند را تربیت کند
جواب زن: مال بد بیخ ریش صاحبش😜😛
سوال: چرا بیشتر دانشمندان در دنیا مرد هستند⁉️🧐
جواب مرد: چون درک و فهم مردها از دنیای اطرافشان بیشتر است
جواب زن: چون زنها بیشتر وقتشان را صرف تربیت و پرورش همان دانشمندان میشود.🤣🤣😆
نتیجه اخلاقی:
هیچ وقت با یه زن کل کل نکنید😍😍
😜😜😜😛😛😛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚دیدگاه شخصیت های جهانی در باره مقام معظم رهبری
📝آغاز سی و پنجمین سال زعامت حضرت امام خامنه ای بر آحاد مردم شریف و نجیب ایران اسلامی مبارک باد .
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
به نام خدا
پیرمردی بود با لباس روحانی و پارچه سیاهی که دور سر پیچیده بود. وقتی که برای اولین بار نظرم به چهره او افتاد، ضربان قلبم تندتر از قبل شد. چیزی در چهره اش بود که بیننده را به خودش جذب می کرد. من مسیح را دوست داشتم. همیشه یک چهره نورانی از او در نظرم مجسم می کردم; چهره ای مهربان و با جذبه. مجسمه های مسیح و تصاویر کلیسا نمی توانستند مرا قانع کنند. چهره ای که از مسیح در نظر داشتم، با همه اینها فرق می کرد شاید برای یک مسیحی اعتراف سختی باشد، ولی اعتراف می کنم که برای یک لحظه احساس کردم مسیح در مقابلم نشسته
وقتی به خانه رسیدم، مادر نگران شده بود. پرسید: "چرا این قدر دیر کردی؟ "
گفتم: "ببخشید، فکر نمی کردم این قدر طول بکشد. الان توضیح می دهم. "
پرسیدم: "مادر، می خواهی مسیح را ببینی؟ "
با تعجب گفت: "مثل این که توی این چند ساعت خیلی فرق کرده ای! این حرفها چیست که می زنی؟ "
گفتم: "مادر، به خدا خود مسیح است که برگشته! باید از نزدیک او را ببینی! "
مادر با ناراحتی گفت: "دیگر این حرف را تکرار نکن! درست است که ادیان الهی ریشه مشترکی دارند و باید به افراد روحانی احترام گذاشت ولی یادت باشد که نباید هیچ کس را با مسیح مقایسه کنی! "
از او پرسیدم: " به نظر شما آمدن او به اینجا اشکال دارد؟ "
مادر گفت: "نه; از نظر من، نه! ولی پدرت دنبال یک جای ساکت و آرام می گشت. حالا دیگر اینجا آرام نخواهد بود!"
پدر از راه رسید با ناراحتی گفت: "امسال سال بدبیاری من است. هرجا می روم، بدشانسی هم دنبالم حرکت می کند! آن از ورشکستگی شرکت; این هم از وضعیت اینجا! "
مادر گفت: "توی روزنامه خوانده ام که او قصد دارد به ایران برگردد. شاید هم همین چند روز آینده برود! "
پدر گفت: "حالا چرا به اینجا آمده؟ به این دهکده کوچک؟ ! "
گفتم: "کاش شما هم آمده بودی و او را می دیدی; انگار خود . . . "
قبل از اینکه اسم "مسیح" را بر زبان بیاورم، ادامه صحبتم را خوردم
گفتم: "خیلی با جذبه و روحانی است! "
پدر با تمسخر گفت: " خودمان به اندازه کافی کشیش داریم! "
چندروز بعد پدر عصبانی بود و با خودش صحبت می کرد:
"همه جا شلوغ است. همه جا سرو صدا است. همه جا رفت و آمد است. چقدر پلیس! چقدر خبرنگار! "
گفتم: "الان توی این مدت که او اینجاست، شما یک بار هم به دیدنش نرفته اید. شما که کاری ندارید، حالا یک بار به دیدن او بروید، شاید فایده ای داشته باشد. "
پدر گفت: "چه فایده ای! او هم مثل بقیه کشیشهاست; حتما همه اش نصیحت می کند! من حوصله نصیحت شنیدن ندارم. تازه او که به زبان ما صحبت نمی کند; چه فایده ای دارد؟ "
گفتم: "شما خودتان قبلا به من یاد داده اید که آدم نباید زود قضاوت کند من که می گویم او مثل بقیه نیست. لازم هم نیست زبانش را بفهمی; آدم از دیدنش هم لذت می برد همین دیروز که سخنرانی می کرد، تعدادی دانشجوی فرانسوی هم آمده بودند. یک خبرنگار از آنها پرسید که وقتی فارسی بلد نیستند، چرا می آیند و پای سخنرانی او می نشینند؟ آنها هم گفتند که از جاذبه روحانی جلسه استفاده می کنند...شما را به خدا، یک بار هم که شده، بیایید; ضرر که ندارد"
گفتم:"به خاطر من که پسرتان هستم، بیاید. فقط چند دقیقه آنجا بنشینید; اگر خوشتان نیامد،برگردید"
پدر آماده شد و راه افتادیم
او که آمد،همه به احترامش ایستادند. توجه من بیشتر از همه،متوجه پدر بود که دیدم اشک در چشمانش حلقه زده
بعد از آن روز، پدر هم برای شنیدن سخنرانی او هر روز با من می آمد و حالش روز به روز بهتر می شد. با وجود آن که شلوغی و رفت و آمد در دهکده کم نشده بود، پدر دیگر آن حالت عصبانیت و ناراحتی گذشته را نداشت
شب تولد مسیح بود
دور درخت کاج شب کریسمس جمع شده بودیم که زنگ در به صدا درآمد. به همدیگر نگاه کردیم. این وقت شب کسی را نداشتیم که زنگ بزند. خواستم بروم و در را باز کنم که پدر گفت: "نه، من خودم می روم"
در را که گشود، مردی با چند شاخه گل و یک جعبه شیرینی پشت در ایستاده بود. مرد با خوشرویی سلام کرد و گفت: "اینها را از طرف آیة الله خمینی آورده ام. ایشان تولد حضرت مسیح را به شما تبریک گفتند و از این که ممکن است حضورشان در دهکده موجب زحمت شما شده باشد، عذرخواهی کردند "
پدر حیرت زده ایستاده بود شیرینی و گل را گرفت و گفت: "از جانب ما از ایشان تشکر کنید"
مادر پرسید: "چه کسی بود؟ "
قبل از اینکه پدر چیزی بگوید گفتم: "امسال ازطرف مسیح برایمان هدیه فرستاده اند;گل و شیرینی"
پدر بی آن که چیزی بگوید به سمت اتاق خودش رفت و چند لحظه بعد صدای هق هق گریه اش را شنیدم گویی چیزی درونش شکسته بود و برای اولین بار می دیدم که بلند بلند گریه می کرد
📝 یک خاطره ی واقعی برگرفته از کتاب *روزی که مسیح را دیدم*
🔶 گاهی علم توحید، انسان را به جهنم میبرد؛ تزکیه و تهذیب لازم است؛ بدون تهذیب، انسان با زبان شیطان، توحید میگوید...
💠 حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)