eitaa logo
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
755 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
345 ویدیو
50 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم... تفسیرِ نورِ آقای قرائتی هر روز یک آیه، در ابتدای روز، میان روز یا انتهای روز گوش میدیم🙂 اگه وقت ندارید، چند تا استوری کمتر ببینید حتما وقت میکنید یک ربع واقعا زمان زیادی نیست😊😉🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرارسیدن ماه پر فضـیلت رجـــب، مــاه نـــزول رحــــمت الـــــــهــــــی، میلاد با سعادت امام محمد باقر(ع) و امام محمدتقی(ع)، ایام اعتکاف، و خجسته میــلاد مولا عــــلـــی(ع)، بر عـــاشــقــان امـامــت و ولایــت مــــــبــــارک و گــــــرامــــــی بــاد :) @reyhaneyekhelghat
هدایت شده از قامت 🌱
ماه پـر فیض رجب، ماه نبـی، ماه خداست ماه توبه، مه رحمت، مه ذکر است و دعاست ╭─┅═🌱🍃═┅─╮ @ghamat ╰─┅═🌱🍃═┅─╯
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇 (تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) ✴️ شنبه 👈25 بهمن 1399 👈 1 رجب 1442👈 13 فوریه 2021 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌹ولادت امام محمدباقر علیه السلام " 57 ه.ق " 🌸 استحباب زیارت امام حسین علیه السلام در شب و روز اول رجب. 🚢 سوار شدن نوح علیه السلام و اصحاب بر کشتی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است: ✅ خواستگاری و عقد و ازدواج . ✅ تجارت و داد و ستد . ✅ خرید وسیله سواری . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ و دیدار با روسا و امیران خوب است . 👶 زایمان مناسب و نوزادش مبارک و روزی دار خواهد شد . ان شاء الله. 🤕 بیمار امروز زود شفا یابد . ان شاءالله 🚖 مسافرت : مسافرت خوب و خیر دارد 🔭 احکام و اختیارات نجومی . 🌓 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ افتتاح کار و پروژه و اغاز شغل. ✳️ آغاز معالجه درمان . ✳️ داد و ستد و تجارت. ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ بذر افشانی . ✳️ دیدار بزرگان و رؤسا. ✳️ و دادن سفارشات تجاری نیک است . 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید . 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت 👩‍❤️‍👩 مباشرت امروز ... مکروه و ممکن است فرزند جن زده به دنیا بیاید . 👩‍❤️‍👨 حکم انعقاد نطفه و مباشرت . 👩‍❤️‍👨 امشب:( شب یکشنبه) حدیث یا دستورخاصی وارد نشده است . @reyhaneyekhelghat @taghvimehamsaran 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث کوتاهی عمر است . 💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری ، برای رگ ها ضرر دارد . 😴😴 تعبیر خواب امشب:خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 2 سوره مبارکه "بقره " است . الم . ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین... و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که خبری در قالب نامه یا حکمی میرسد و باعث خوشحالی خواب بیینده شود.ان شاء الله شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.برای پیوستن به کانال ما کافی است کلمه" تقویم همسران" رادر تلگرام و ایتا جستجو کنید. 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن 09032516300 0253 77 47 297 0912353 2816 📛📛
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
فرارسیدن ماه پر فضـیلت رجـــب، مــاه نـــزول رحــــمت الـــــــهــــــی، میلاد با سعادت امام محمد با
ذکرهای_ماه_مبارک_رجب 📿 ۱۰۰۰ مرتبه لااله الاالله ۱۰۰۰ مرتبه استغفِرُاللهَ ذَالجلالِ و الاِ‌کرام ِ منْ‌جمیعِ الذُّنوُبَ‌وَالاٰثٰامِ ۱۰۰۰مرتبه سوره توحید ۱۰۰۰مرتبه استغفِرُاللهَ و اسئلُهُ‌ التَّوبَة ۱۰۰مرتبه استغفِرُاللهَ الذی لااله الّٰاهوَ وحْدَهُ لاشریکَ لهُ واَتوُبُ الیهِ ♥️🕊@reyhaneyekhelghat
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
﷽ #تنها_مسیر #استاد_پناهیان راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی #جلسه_هفدهم ١٧ ریحانه‌ی‌خلقت 💐🌿
- مرور و خیلی خلاصه ایمان به تو میگه که برای رسیدن به بزرگترین خواستنی‌ات ( خودِ خدا ) باید خواسته های کوچیک رو فدا کنی✖ بعد که تسلیم شدی دنبال برنامه میگردی که کدوم خواستنی‌ات رو کنار بذاری ... اینجا آغاز است ! باید از بین بره ، تا اثری از خودت باشه نمیتونی از خدا لذت ببری و لازمه ی اون برنامه ای هست که تو در اون نقش نداشته باشی اینجاست که میگی خدایا تو برنامه بریز ، پس باید عبد بشی ! دیگه خدا مدیریت میکنه از واجب و حرام گرفته ... تا جایی که حتی یه لحظه هم به میل خودت جای دیگه رو نگاه نکنی 👀🚫 یعنی عبد ذلیل باشی اونقدر که هیچی از نفست باقی نمونه هم با پذیرش ، هم با انجام 👌🏻 و اما تقوا ! تقوا همان مبارزه با نفس است ولی و اما یه مشکل بزرگ هست ممکنه تو همه ی دستورات رو برای خدا و با برنامه خودش انجام بدی ولی نفست باقی بمونه‼️ 🔹خدا یه فیلتر قرار داده تا مشخص بشه حقیقتاً پا روی انانیّتت گذاشتی و اون عبد حقیقی کسی است که اگر خدا کسی رو بر او ترجیح داد بپذیره☺ 🍃 فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا🍃 به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند؛ و سپس از داوري تو، در دل خود احساس ناراحتي نكنند؛ و كاملا تسليم باشند. سوره نساءآیه ۶۵ اگر کسی این رو نپذیره تمام کارهاش اونو به خود پرستی میرسونه و از خدا پرستی دور میکنه خداپرستی اینه که نه تنها به طور مستقیم خدا رو اطاعت کنی بلکه اگر کسی رو ولی تو قرار داد بپذیری ... سلمان اگر سلمان شد به خاطر این بود که هوای امیرالمومنین(ع) رو بر هوای خودش ترجیح داد :) صوت‌کامل‌روگوش‌کنید ریحانه‌ی‌خلقت 🌼🌸🌿
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_پنجم 💠 هیاهوی مردم در گوشم می‌کوبید، در تنگنایی از #درد به خودم می‌پیچیدم
✍️ 💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد می‌شد و با چشمان وحشتزده‌ام دیدم را به سمت صورتم می‌آورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی‌ام را صدا می‌زند :«زینب!» احساس می‌کردم فرشته به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمی‌دانست و نمی‌دانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!» 💠 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این تنها نگاه‌مان می‌کرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این سنگدل را با یک دست قفل کرد. دستان همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه جاسوسی می‌کنه!» 💠 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه می‌شدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس می‌کردم. یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی‌اش چنگ زد و دیگر نمی‌دیدم چطور او را با قدرت می‌کشد تا از من دورش کند که از هجوم بین من و مرگ فاصله‌ای نبود و می‌شنیدم همچنان نعره می‌زند که خون این حلال است. 💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را می‌شنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش می‌کرد :«هنوز این شهر انقدر بی‌صاحب نشده که تو بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانه‌اش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمی‌کردم زنده مانده‌ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات آفتاب به طلایی می‌زد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ می‌درخشید و نمی‌دانستم اسمم را از کجا می‌داند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می‌لرزیدم و او حیرت‌زده نگاهم می‌کرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم می‌تپید و می‌ترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی می‌لرزید، سوال کرد :«شما هستید؟» 💠 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش می‌کردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!» هنوز نمی‌فهمید این دختر غریبه در این معرکه چه می‌کند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمی‌توانستم کلامی بگویم که سعد آمد. با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی می‌خوای؟» در برابر چشمان سعد که از شعله می‌کشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بی‌رحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی می‌کنی اینجا؟» 💠 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه‌اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن فریاد کشید :«بی‌پدر اینجا چه غلطی می‌کنی؟» نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او می‌دانست چه بلایی دورم پرسه می‌زند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که می‌خواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :« دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!» 💠 سعد نمی‌فهمید او چه می‌گوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونه‌اش، اینجا بود! می‌خواست سرم رو ببُره...» و او می‌دید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا رو نریزن آروم نمی‌گیرن!» دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش می‌لرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل . هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده‌ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. می‌برمتون خونه برادرم!»... ✍️نویسنده: رمان دمشق شهر عشق👇👇👇👇👇👇👇👇😍 https://eitaa.com/joinchat/4219797527C75859c9b98
[🌴🎈] از دامن حیا مرد به معراجـ ✨_میرود. اصلا شهیـــ🌹ــد حاصل پرهای چادر است. بگذار تا خلاصه بگویم برایتانــ😎 در یک کــ🗣ــلام فاطمه معنای چادر است تو خدایی، ریحانه‌ی‌خلقت 🌿🌼
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇 (تقویم همسران) ⬅️ اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانال های تقویم نجومی ، اسلامی. ✴️ یکشنبه 👈 26 بهمن 1399 👈2 رجب 1442👈 14 فوریه 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌹ولادت امام هادی علیه السلام "به روایتی " 🌙🌟 احکام دینی و اسلامی . ❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است : ✅ خواستگاری و عقد و ازدواج . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ سلف خریدن(پیش خرید محصولات کشاورزی) ✅ تجارت و داد و ستد . ✅ نقل و انتقال و جابجایی منزل . ✅ عقد قرارداد . ✅ خرید و فروش . ✅ و قرض کردن نیک است . 👼 زایمان خوب و نوزادش مبارک و خوش قدم و خوب تربیت خواهد شد . ان شاءالله ✈️ مسافرت : مسافرت خوب و نیک است. 🔭 احکام نجوم . 🌗 امروز برای امور زیر خوب است . ✳️ افتتاح کار و پروژه . ✳️ آغاز معالجه و درمان . ✳️ داد و ستد و تجارت . ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ بذر کاشتن . ✳️ دیدار بزرگان و رؤسا . ✳️ و دادن سفارشات تجاری نیک است . 🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. 💑مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند به قسمت و تقدیرش راضی باشد و حافظ قرآن گردد .ان شاء الله ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث حاجت روایی می شود . 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری ، خوب نیست . 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 3 سوره مبارکه " آل عمران " است . نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه .... و چنین استفاده میشود که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد . ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید... @reyhaneyekhelghat @taghvimehmsaran 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ب بامیدپرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸 📚 منابع مطالب کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 025 37 747 297 09123532816 📛📛📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
|🌸🍃| بچہ‌ها مادریڪ‌دوره‌‌ۍخاصے ازتاریخ‌هستیم ... هرڪدومتون‌بریددنبال‌اینکہ بفهمیدمأموریت‌خاصِتون دردوران‌قبل‌ازظهورچیه!؟ شماالان‌وسط‌معرکہ‌اید ! وسط‌میدون‌مین‌هستید بچه‌ها .... ؛ ازهمین‌نوجوانے خودتونوبراۍ حضرت‌مهدۍ؏ـج آمادھ‌ڪنید |✨| ریحانه‌ی‌خلقت 🌸❤️👉
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه تقلب به من برسونید برای نسلِ من، چون ما خیلی زود میشکنیم... :) چی باعث میشه انقدر محکم بمونید؟ ریحانه‌ی‌خلقت ❤️👉
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_ششم 💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد م
✍️ 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش می‌کرد و من فقط می‌خواستم با او بروم که با چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا می‌ترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!» از کلمات بی سر و ته اضطرارم را فهمید و می‌ترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، کردن.» و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد :«می‌تونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟» 💠 برای از جان ما در طنین نفسش تمنا موج می‌زد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت. فشار دستان سنگین آن را هنوز روی دهانم حس می‌کردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش می‌زد و این دیگر قابل تحمل نبود که با هق‌هق گریه به جان سعد افتادم :«من دارم از ترس می‌میرم!» 💠 رمقی برای قدم‌هایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم می‌کرد. با دستی که از درد و ضعف می‌لرزید به گردنم کوبیدم و می‌ترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم :« همینجا بود، می‌خواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدم‌کُش معرفی کرده؟» لب‌هایش از ترس سفید شده و به‌سختی تکان می‌خورد :«ولید از با من تماس می‌گرفت. گفت این خونه امنه...» و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم :«امن؟! امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!» 💠 پیشانی‌اش را با هر دو دستش گرفت و نمی‌دانست با اینهمه درماندگی چه کند که صدایش در هم شکست :«ولید به من گفت نیروها تو جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از و برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمی‌کردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!» خیره به چشمانی که بودم، مانده و باورم نمی‌شد اینهمه نقشه را از من پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم گرفت :«این قرارمون نبود سعد! ما می‌خواستیم تو مبارزه کنار مردم باشیم، اما تو الان می‌خوای با این آدم‌کش‌ها کار کنی!!!» 💠 پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی‌اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی بوده که به تندی توبیخم کرد :«تو واقعاً نمی‌فهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه‌بازی‌هایی که تو بهش میگی ، به هیچ جا نمی‌رسه! اگه می‌خوای حریف این بشی باید بجنگی! ما مجبوریم از همین وحشی‌های وهابی استفاده کنیم تا سرنگون بشه!» و نمی‌دید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را می‌خواست که دیگر از چشمانش ترسیدم. درد از شانه تا ستون فقراتم می‌دوید، بدنم از گرسنگی ضعف می‌رفت و دلم می‌خواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. 💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفس‌هایش به تندی می‌زد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را می‌پائید مبادا کسی سر برسد. زن پیراهنی سورمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با شروع کرد :«من سمیه هستم، زن‌داداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه‌مون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!» 💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او می‌دید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم. از درد و حالت تهوع لحظه‌ای نمی‌توانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر پیراهن سورمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم. 💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه‌اش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین می‌کشیدم و تازه می‌دیدم گوشه و کنار مسجد انبار شده است... ✍️نویسنده: ✍️ رمان دمشق شهر عشق، به عشق مدافعان حرم👇😍 https://eitaa.com/joinchat/4219797527C75859c9b98