تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
•~🌱💚~• #پروفایلمشترک😍 #امامحسنیابزارنپروفایل🍃 #چهارروزتاولادتکریماهلبیت🤩 #نشرحداکثری☘ @Reyha
بچه ها منتظر پروفایل های سبز خوشکلتون هستم💚😍
ببینم چیکار میکنید... به عشق امام حسن🌱
Γ🌸🖇•°
مادر بزرگ شهید جهادمغنیه
می گفت:
مدت طولانی بعد شهادتش
اومد به خوابم
بهش گفتم:چرا دیر کردی؟
منتظرت بودم!
گفت:دیر کردیم...
طول کشید تا از بازرسی ها
رد شدیم.
گفتم :چه بازرسی؟!
گفت:بیشتر از همه سر
بازرسی نماز وایستادیم...
بیشتر از همه درباره
نمازصبح میپرسیدن.
#نماز_صبح✨
🌱|@ReyhaneYeKhelghat 💚
استاد فیاض بخش میگفت : آدم ڪسیُ
ڪه دوست داشته باشه،هدیه های ڪمش رو هم میپذیره ...
اما اگه ڪسیُ دوست نداشته باشه،زیادم هدیه بده قبول نمیڪنه ...
میگفت بیایم محبوبِ خدا بشیم!
خدا ڪه ڪسیُ دوست داشته باشه،ڪمش رو هم تمام ڪمال میخره✨💛
#خدایا_شکرت
@ReyhaneYeKhelghat
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
کلاس #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #جلسه_دوم #از_ادعا_تا_عمل #کانال_ریحانه_خلقت شما حتما دیدید افر
کلاس #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#جلسه_سوم #جایگاه_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#کانال_ریحانه_خلقت
امام محمد باقر علیه السلام در حدیثی می فرمایند:
اسلام بر ۵ پایه بنا شده:
۱- نماز
۲- روزه
۳- زکات
۴- حج
۵- ولایت
در ادامه این حدیث می فرمایند: «و به هیچ کدوم از این 5 مورد آنقدر تاکید نشده که به "ولایت" تاکید شده.»(کلینی 1385)
پس ۵ پایه هستند که اسلام را نگه داشته اند....
✅بیاییم اسلام را به صورت یک "خیمه" تصور کنیم که بر "ستون"هایی استوار است.
در حدیثی دیگر از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که:
✅"نماز" عمودِ دین است.
منظور از عمود، اون ستونِ وسطِ خیمه است که اگر سقوط کند، هر چند که ستون های دیگر سر جایشان باشند، خیمه فرود میاد و میفته.
نماز، در اسلام همچین جایگاهی دارد.
در حدیثی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آمده است که:
«مرز بین ایمان و کفر، ترک نماز هست» [۳]
یعنی کسی که نماز نمی خواند کافر است....(کنزالعمال)
در حدیثی دیگر از امام جعفر صادق علیهالسلام داریم:
«کسی که نماز را سبک بشمارد هرگز از شفاعت ما برخوردار نمی شود.»(سفینه البحار جلد2)
تصویر ذهنی خیمه را در نظر بگیرید
فرض کنید اسلام یک خیمه است و ستون های مختلف دور تا دور این خیمه هست
و یک ستون محکم در وسط این خیمه هست به نام "نماز".
@ReyhaneYeKhelghat
✅پس جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در کجای این خیمه است؟
در مضامین اسلامی گفته شده که:
امر به معروف و نهی از منکر "اساس" این خیمه است.
اساس یعنی چی؟
یعنی اون زمین، اون پِی، اون شالوده و اون فونداسیونی که این خیمه روی اون بنا شده اون زمینی هست که - حتی نماز هم که ستون دین هست- روی اون زمین بنا شده
یعنی تمام اون ستون ها به قوت اون زمین هست که ایستادند...
با همه این تفاسیر و مطالب مطرح شده حالا شما فرض کنید که:
نمازمون بهترین نماز باشه، روزه هامون بهترین روزه باشه، همه مستحبات و واجبات ما خیلی خوب و در حد عالی باشه.
اما امر به معروف و نهی از منکر نکنیم...
مثل این میشه که بهترین خیمه یا بهترین برج رو ما بسازیم
اما روی یک باتلاق یا زمین سست!
✅پس یادمون باشه اگر امر به معروف و نهی از منکر نکنیم، همه اعمال ما رفته رفته سست میشه...
همونطور که دارید در جامعه میبینید:
امر به معروف و نهی از منکر فراموش شد در نتیجه: گناه ها داره روز به روز زیادتر میشه ، فسادها داره روز به روز بیشتر میشه، دزدی و غارت بیتالمال داره روز به روز بیشتر میشه، چادری ها دارن روز به روز کمتر میشن،مساجد دارن مملو از جمعیت غیر جوان میشن...
شهید مطهری حدیثی درباره آخر الزمان از امام محمد باقر علیهالسلام مطرح میکنن که خیلی حدیث تکاندهندهای هست: در آخرالزمان مردم ریاکاری پیدا می شوند، که دائما آیه قرآن و دعا میخوانند، اظهار مقدّس مَآبی میکنند، یک مردم تازه به دوران رسیده احمقی هستند که تنها چیزی که این مقدس مآب ها به آن اعتنا ندارند امر به معروف و نهی از منکر است.
این ها تا مطمئن نشوند که امر به معروف و نهی از منکر "کوچکترین ضرری" به ایشان نمی زند، به آن تن نمی دهند.
دائما دنبال این هستند که یک راه فراری برای امر به معروف و نهی از منکر پیدا بکنند، یک عذری بتراشند که خب دیگر نمی شود، دیگر ممکن نیست!!!
نماز و روزه هایشان را خوب انجام میدهند، دنبال آن عبادتهایی هستند که نه به جانشان، نه به مالشان و نه به حیثیتشان ضرر میزند (مثل نماز و روزه)
اما اگر وظیفهای ضرری به جایی میزند دیگر آن را قبول ندارند.اگر نماز هم روزی به کارشان یا حیثیتشان یا جانشان ضرر می زد
"نماز را هم رها می کردند"
همانطور که رها کردند عالی ترین و شریف ترین فریضه ها را.
خواهران برادران
اگه میخواین نماز خون ها زیاد بشن، اگه میخواین مومنها زیاد بشن، اگه میخواین زائران کربلا و مکه و مدینه و مشهد بیشتر بشن، اگه میخواین روزهبگیرها زیاد بشن، اگه میخواین حجاب و حیا و عفاف و پاکدامنی زیاد بشه، اگه میخواین ازدواجها آسون بشه، اگه میخواین کلاهبرداریها کم بشه، اگه میخواین رشوهها کم بشه، اگه میخواین دروغ و غیبت و سخن چینیها کم بشه، اگه میخواین کینهها در خانوادهها کم بشه، اگه میخواین که هر واجبی، هر کار خوبی و معروفی رواج پیدا کنه، اگه میخواین هر منکری رخت ببنده از جامعه...
طبق احادیث شریف و طبق آیات قرآن کریم: ✅ تنها راه درمان این هست که امر به معروف و نهی از منکر را احیا کنیم.
نه فقط خودمون امر به معروف و نهی از منکر بکنیم بلکه دیگران رو هم دعوت کنیم و امر کنیم به انجام این دو واجب فراموش شده
🌱💚 @ReyhaneYeKhelghat 💚🌱
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفدهم
💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
💠 چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
💠 اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»
در فشار وحشت و حملات بیامان داعشیها، کلمات دعا یادمان نمیآمد و با هرآنچه به خاطرمان میرسید از #اهل_بیت (علیهمالسلام) تمنا میکردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه میلرزد.
💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفسمان را در سینه حبس کرد. نمیفهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجرههای اتاق رفت.
حلیه صورت ظریف یوسف را به گونهاش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا میکرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگندهها شمال شهر رو بمبارون میکنن!»
💠 داعش که هواپیما نداشت و نمیدانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتشبازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.
تحمل اینهمه ترس و وحشت، جانمان را گرفته و باز از همه سختتر گریههای یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش میکرد و من میدیدم برادرزادهام چطور دست و پا میزند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.
💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمیدانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان میداد و مظلومانه گریه میکرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.
مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرتزده نگاهش میکرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.
💠 ما مثل #پروانه دور عباس میچرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع میسوخت.
یوسف را به سینهاش چسباند و میدید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلیکوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟»
💠 عباس همانطور که یوسف را میبویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمیدونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانکهاشون پیدا بود که نزدیک شهر میشدن.»
از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانکها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچهها میگفتن #ایرانیها بودن، بعضیهام میگفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچهها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برقها تموم نشده میتونیم گوشیهامون رو شارژ کنیم!»
💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لبهای خشکم به خنده باز شد.
به #همت جوانان شهر، در همه خانهها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباطمان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بیپاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!»
💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.
نمیدانست از اینکه صدایم را میشنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بیخبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ @ReyhaneYeKhelghat
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفدهم 💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشت
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم
💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
💠 قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
💠 همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
💠 لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمیدونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟»
💠 دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
💠 میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
@ReyhaneYeKhelghat
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
💠 چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ @ReyhaneYeKhelghat
هدایت شده از تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
سلام دوستان💛
طاعات عباداتتون قبول باشه...#التماس_دعا داریم خدمتتون...
به مناسبت ایام مبارک ماه رمضان هر کانالی با هر ممبری میتونه رایگان باهامون تبادل کنه😍❤️
فقط دقت کنید در انتخاب بنرتون؛ چون در جذب ممبر، بنرخوب خیلی مؤثره...
نماز روزه هاتون مورد قبول حق🌱💚
یاعلی✋
#ادمین_نوشت
هدایت شده از تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
✨💕صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم💕✨
@ReyhaneYeKhelghat
💞بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ💞
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ
💞ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ
💞السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان...
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
💞جواب سلام واجبه پس هر روز سلام میدهیم💞
#اللهمعجللولیڪالفرج
#صلوات
✨✨🍃💞التماس دعا💞🍃✨
@ReyhaneYeKhelghat
🌎🌖تقویم واعلانات نجومی🌔🌎
✴️ چهارشنبه 👈17 اردیبهشت 99
12 رمضان 1441👈6 می 2020
🏛 مناسبت های دینی اسلامی.
🌓امروز ساعت 11:36 قمر. وارد برج عقرب می گردد.
🌓و جمعه ساعت 11:46 قمر از عقرب خارج می شود.
⏺نزول انجیل حضرت عیسی علیه السلام.
⏺مراسم عقد اخوت بین اصحاب.
🎆امور اسلامی و دینی.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد عفیف و صالح و متدین خواهد بود ان شاالله.
🚘مسافرت مکروه است اگر ضروری باشدحتماحتما با صدقه همراه باشد.
🔭احکام و اختیارات نجومی.
✳️برای کندن چاه و قنات..
✳️انجام امور کشاورزی خصوصا کاشتن.
✳️مداوای چشم و جراحی ان.
✳️مداوای زخم و جراحات.
✳️مرحم گذاشتن بر دمل.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️استحمام.
✳️و اقدام نظامی علیه دشمن نیک است.
💑احکام مباشرت و انعقاد نطفه.
💉💉حجامت خون دادن فصد خوب نیست سبب ضعف بدن است.
💇♂💇اصلاح سر و صورت خوب و باعث هیبت و شکوه است.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که شب پنجشنبه دیده شود تعبیرش از قران ایه 13 سوره مبارکه رعد
و یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته.
و مفهوم ان این است چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده شود صدقه بدهد.و شما مطلب خود را در هر باب قیاس کنید.
✂️ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
قم:انتشارات حسنین علیهما السلام
ادرس:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
025 377 47 297
@ReyhaneYeKhelghat