#اعلامیه
#مادر
#جعفری
#جعفری_مفرد
☝️📸 اعلامیه یادبود مرحومه مغفوره فاطمه جعفری طاهری همسر ابوالفضل جعفری مفرد طاهری صبیه مرحوم مهدی جعفری طاهری (مهدی حاج نایب )
فوت 🖤 ۱۳۹۹٫۰۷٫۱۲
روحش شاد🌹
https://eitaa.com/Taheriha_ir/3862
حضرت علی بن امام محمد باقر علیه السلام
شخصیت حضرت علی بنمحمد باقر(ع) به سبب سیره تبلیغی ایشان، در میان امامزادگان از جایگاهی والایی برخوردار است، بزرگ مردی که بنا به درخواست مردم کاشان از محضر نورانی امام محمد باقر(ع) به این شهر مهاجرت کرد و هدایت و رهبری آنها را بر عهده گرفت و مأمن مردم این منطقه و شهرهای اطراف آن، مانند قم شد.
ایشان با ارتباط گرم و روحانی با قشرهای مختلف مردم و سفرهای کوتاه مدت به مناطق مختلف کاشان و دیدار با مردم آن و احیای نماز جمعه در کاشان توانست در مدت ۳ سال به هدایت مردمان آن منطقه کویری بپردازد.
همچنین امام رضا(ع) در گفت و گو با مهماندار خواهرش که موسی بن خزرج نام داشت، از او میپرسد«اردهال را میشناسی؟» عرض می کند «مرا در آنجا دو مزرعه ملکی است.» امام در این موقع سه بار میفرماید:«نِعْمَ الْمَوْضِعُ الاردهار؛ خوب موضعی است اردهار» و ادامه میدهد« پس التزام و تمسک به آن پیدا کن».
تولد
حضرت علیبن محمد باقر(ع) از خاندان عصمت و طهارت و فرزند امام باقر(ع) است. شیخ عباس قمی درباره فرزندان امام پنجم شیعیان گفته «بدان که اولاد آن حضرت، بنابر آنچه شیخ مفید و طبرسی و دیگران ذکر کردهاند، از پسر و دختر، هفت نفرند».
ابو عبدالله جعفر بن محمد(ع) و عبدالله که از اُم فروه بنت قاسم بن محمد بن ابی بکر بودند و ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بوده و هر دو در ایام حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند، علی و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند(هر چند که در بعضی کتب دیگر آمده که ام سلمه از مادری دیگر دانستهاند).
اولاد حضرت علی بنمحمد باقر(ع)
در یکی از کتب و بیان مختصری از حال اولاد آن حضرت نوشته «شأن و حال اولاد این بزرگوار نیز مانند بقیّه احفاد امام باقر(ع) است که با اهمال و فراموشی تاریخ و مورخین از یاد رفتند، اما علیرغم مطالبی که در کتب و احادیث به آنها اشاره شده است هیچ شکی در آن نیست که این بزرگوار، دارای نسل است با اینکه به خاطر دلایل و اسبابی احوال اولادش مخفی شده است».
البته مصعب زبیری مینویسد«علی بن محمد (باقر) دختری به نام فاطمه داشت که مادرش ام ولد بود و موسیبن جعفر بن محمد باقر(ع) با این دختر ازدواج کرد».
فرزند بزرگوار دیگری نیز از سلطانعلیبن امام محمد باقر(ع) بوده که احمدبن علیبن باقر(ع) نام داشته است که مقبره ایشان در اصفهان و باغی بوده که سر راه محلهای به نام خواجو قرار دارد.
درخواست مبلّغان و راهنمایان از امام محمد باقر(ع)
جمعی از شیعیان و دوستان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) که در کاشان بودند، با اهالی فین، انجمنی تشکیل دادند. آنها به این نتیجه رسیدند که چون از خدمت امام زمان دورند، عریضهای خدمت امام بفرستند تا یک نفر از آقازادگان خود را برای راهنمایی و تربیت و تعلیم احکام اسلام و پیشوایی به جانب آنها بفرستند.
عریضه را به همراه عامر بن ناصر و هدایایی، خدمت حضرت باقر(ع) به مدینه طیّبه ارسال کردند. عامر، نامه را به امام محمد باقر(ع) رساند و آن حضرت بعد از اینکه نامه را قرائت کردند، فرمود«ای عامر! دوستان، یک نفر را برای پیشوایی و هدایت خواستهاند، دلم گواهی نمیدهد که یکی را به آن ولایت بفرستم و دل از او بردارم اما به خاطرم میرسد با خدای تعالی مشورت کنم، اگر از خداوند عالم اشارتی باشد، اجازت میدهم به همراهت یکی روانه شود».
تصمیم امام محمد باقر(ع)
حضرت امام محمد باقر(ع)، جدشان پیامبر اکرم(ص) را در خواب دیدند که ایشان فرمودند« ای فرزند! دوستان ما قاصدی به طلب پیشوایی، نزد تو فرستادهاند. باید خواسته نماینده آنان را اجابت کنی و دست رد به سینه آنان نگذاری تا در روز قیامت ایراد و مؤاخذه بر تو نباشد. نور دیدهام سلطانعلی را همراه او روانه کن که مردم آن دیار، وی را زیارت کنند، و از هدایت او بهرهمند گردند و به آرزوهای خود برسند».
آن حضرت از خواب بیدار شد و فرزندان خود را جمع کرد و فرمود «ای نور دیدگانم! جد بزرگوارم در خواب به من امر فرمود که نور دیدهام، سلطانعلی را به فین و چهل حصاران(از نامهای قدیمی کاشان) و نواحی آن بفرستم تا مردم آنجا را به طریقه جدم راهنمایی کند، اما میدانم دیگر او را نخواهم دید و از بوستان وصلش گلی نخواهم چید. به هر حال توقف جایز نیست. وسایل مسافرت را برایش آماده کنید».
امام جعفر صادق(ع) امر فرمود تا اسباب سفر برادر را مهیا کردند. حضرت سلطانعلی با والد بزرگوارش وداع کرد و از مدینه بیرون آمدند.
نزول اجلال در کاشان
مردم کاشان با شنیدن تشریف فرمایی حضرت سلطانعلیبن امام محمد باقر(ع) به این خطه کویری خوشنود شدند، از کوچک و بزرگ، زن و مرد که تقریبا شش هزار نفر بودند به استقبال آن حضرت به صورت پیاده و سواره رفتند. آنان به قصد زیارت آن حضرت به سوی خابه(خاوه اردهال، روستایی نزدیک مشهد اردهال) روان شدند.اما آنقدر که جمعیت مردم زیاد بود، برای اهالی آن محل ترس و وحشت رو
ی داد و جمعیت را راه ندادند.
وقتی چشم جلالالدین در خابه بر سعیدبن قوامالدین و محمد بهروز افتاد، جمعیت را راه دادند. وی به سبب آب و هوای خوب آن قریه، گویا یک ماه را در آنجا اقامت کردند، پس از یک ماه به سوی فین و کاشان حرکت کردند و وارد آن دیار شدند. آن حضرت، بیش تر اوقات در مسجد جامع کاشان به عبادت میپرداختند و شیعیان نماز جمعه را به ایشان اقتدا میکردند و کرامات بسیاری از آن حضرت بروز کرد.
وی پس از مدتی به طرف خابه حرکت کرد ولی هر جمعه برای اقامه نماز جمعه به کاشان باز میگشت و دوباره برای استراحت به خابه میرفتند.
یک سال به این صورت گذشت و حضرت سلطانعلی(ع) در این مدت با فرستادن نامه به پدر بزرگوار و برادرش آنان را از احوال خود باخبر کرد تا اینکه در سال ۱۱۴ هجری قمری هشام بن عبدالملک ملعون، حضرت باقر(ع) را مسموم کرد و آن حضرت به شهادت رسید که حضرت امام جعفر صادق(ع) نیز در نامهای به برادر گرامی اش، خبر شهادت آن امام همام را به ایشان رسانید.
دیدار از مردم مناطق مختلف
یکی از ویژگیهای بارز حضرت سلطانعلی(ع) رسیدگی و حل مشکلات دینی به مردم بعضی از مناطق بود، در این خصوص زرین کفش (زرین نعل) حاکم منطقه، وقتی به خدمت حضرت رسید، گفت«بعضی از مساکین و عاجزین قریه بارکرس که قادر بر مسافرت به خابه نیستند، تقاضا دارند که امام به نور قدوم مبارک، بارکرس را منور ساخته تا پیران و زمینگیران از پند و اندرزهای شفابخش شما جانی تازه و قوتی بیاندازه گیرند».
در آن زمان مردم قدر و رأی عامر ناصر را از یاد بردند و همگی سعی و اهتمام کردند که حضرت را از آن قریه به بارکرس حرکت دهند و هر چه خواجه جلالالدین و خواجه ملک شاه سر و صدا کردند که حضرت به آن محل مسافرت نکند، مؤثر واقع نشد.
در پایان حضرت متوجه شد و در دامنه حَیَل (کوهی) که نزدیک سرچشمه بارکرس بود، سکونت گزید و خیمهها بر پا کردند، و مردم همه روزه به خدمت آن حضرت رسیدند.
گزارش فعالیت
والیِ وقتِ منطقه خابه، ارزق ابرح بود که به ایالت قم و دارالسلطنه قزوین تحت حکومت وی بود. حارث، ملقب به زرین کفش که اهل بارکرس بود و از جانب وی حکومت اردهال و قم و بارکرس را داشت با خود اندیشید که مبادا گرویدن مردم به حضرت سلطانعلی و اجتماع آنان به گوش ارزق ابرح برسد و ناراحت شود و ریاست این نواحی را از وی بگیرد، و او را به قتل برساند.
در نتیجه وی به والی نوشت که سلطانعلی بن امام محمد باقر(ع) ۳ سال است به این منطقه آمده و مردم بسیاری به او گرویده و مطیعش شدهاند، ولی جمعیت ما اندک است و تاب مقاومت در مقابل آنان را نداریم هر دستوری دهی، رفتار کنیم.
چون نامه به والی رسید، بسیار ناراحت شد و ارقم شامی را که در کشتن امامان معروف بود همراه شصت هزار نفر با همکاری زبیر نراقی به کمک زرین کفش فرستاد تا در سرکوب این امام بزرگوار به یاری او بیایند.
حماسه عاشورایی اردهال
نیروهای ارقم شامی و زبیر مزاقی به همراهی نیروهای زرین کفش، شبانه و بدون سر و صدا وارد منطقه شدند و راههای خروجی را مسدود کردند.
در این میان، جناب عبدالکریم بارکرسی آشپز و خادم حضرت سلطانعلی(ع) از ماجرا خبردار شد و پابرهنه، نزد آن حضرت شتافت و ایشان را از ماجرا باخبر کرد. در نتیجه حضرت بی درنگ، خود را آماده رزم کرد.
عبدالکریم به سمت یاران حضرت سلطانعلی رفت و آنها را از این موضوع باخبر کرد، آنها نیز همراه خواجه جلالالدین و خواجه ملک شاه، همراه دویست نفر به کمک حضرت آمدند و نامهای به سوی فین و کاشان فرستادند که قاصد به دست یاران زرین کفش کشته شد و سر قاصد را برای خواجه جلالالدین فرستادند.
این دویست نفر با لشکر زرین کفش مقابله کردند و در مقابل، مردم قلّه الجبال به ترغیب زرین کفش به لشکرش پیوستند. در این درگیری، خواجه نصیر، فرزند خواجه جلالالدین کشته شدند.
در این درگیریها تعداد زیادی از یاران امام به شهادت رسیدند و حضرت سلطانعلی نیز پس از استفاده از چوبه تیر( بنا به روایتی ۸۰ چوبه داشت) با شمیر به مبارزه برخاست و پس از جنگهای تن به تن، ضعف بر ایشان غلبه نمود و از اسب فرو افتاد و خون از پیشانیاش جاری شد.
در چنین حالی، لشکر ارقم به محل مبارزه آمده و مردم خابه و معدود افراد باقی مانده در کنار حضرت، فرار کردند و ارقم به بالین حضرت(ع) آمد و سرِ مطهرش را جدا کرد.
هنگامی که مردم فین و کاشان از ماجرای به شهادت رسیدن حضرت سلطانعلی(ع) با خبر شدند، گریان و نالان به محل مبارزه رفتند و حضرت و سایر شهدا را دفن کردند و با لشکر زرین کفش نیز به مبارزه پرداختند و آنها را به انواع عذابها و شکنجهها رساندند و حتی خانهها و باغهای طرفداران زرین کفش را ویران ساختند.
محل دقیق شهادت ایشان در دربند ازناوه است که با نام قتلگاه در منطقه اردهال شناخته میشود، پس از اینکه خبر شهادت حضرت سلطانعلیبن امام محمد باقر(ع) به مردم فین رسید، سراسیمه به طرف اردهال
حرکت کردند ولی زمانی به آنجا رسیدند که حضرت به شهادت رسیدند، مردم فین آن حضرت را در قالی پیچیدند و در نهر آبی که در نزدیکی منطقه اردهال است، شستشو دادند و دفن کردند.
وصایای حضرت سلطانعلی
وقتی حضرت در لحظههای آخر عمرشان چشم گشودند خود را در کنار خواجه ملک شاه دیدند و فرمودند«ای دوست موافق! وصیتی چند دارم، باید به وصایای من عمل کنی ۱. برادرم و نور دیدهام (سلطان محمود) از ترس دشمنان در خانه عبدالکریم بارکرسی پنهان شدهاند، کوشش کن او را به مردم چهل حصاران(یکی از نامهای قدیم کاشان) و فین برسانی که به وی آسیب نرسد.
۲. نامهای به برادرم امام جعفر صادق(ع) عرضه کن و تمام وقایع و شرح غربت و مظلومی مرا بده و ذکر کن که مردم با من چهها کردند و نگذاشتند، یک دفعه دیگر به خدمتت برسم.
۳. سلام مرا به دوستان فین و چهل حصاران برسان و بگو قبر مرا در همان محلی قرار دهند که به شما نشان دادهام و تخلف نورزند.
کرامات حضرت
یکی از کراماتی که در خصوص حضرت سلطانعلی(ع) نقل شده است «فرد مورد وثوقی که از بیماری مهلک سودا رنج میبرد نقل میکند که مشرف به زیارت آن حضرت شده و حاجت خواستم، شبی حضرت به خوابم آمده و نوید بهبودی به من داد. چند روزی از این ماجرا نگذشت که بهبودی کامل یافتم».
یکی از اهالی کاشان نقل کرد، در حالی که تمامی اطبا جوابم کردند و بیماریم را سرطان خون تشخیص داده بودند، به یاد کرامات و الطاف آن حضرت افتاده و راهی اردهال شدم شب را در آنجا ماندم و حاجت خواستم و این کار چندین بار تکرار شد، تا اینکه شبی حضرت را در خواب دیدم. به من فرمودند« فلانی به نماز اهمیت بیش تر بده، و از ما ناامید مشو». در حالی که بدنم میلرزید، از خواب بیدار شدم و پس از چندی که برای آزمایش خون رفتم، هیچ عیب و نقصی در خودم نیافتم.
سرداب اعجاب انگیز
سمت راست حرم مطهر حضرت سلطانعلی، پلههایی مخصوص ورود به سرداب وجود دارد که تقریبا ۶ متر طول، ۳ متر عرض دارد.
در خصوص این سرداب و تابوتهایی که در سرداب وجود دارد نقلهای زیادی شده است، «در سال ۱۳۱۳ شمسی اعتضاد الدوله، حکمران قم به مشهد اردهال (که در آن زمان از توابع قم بود) آمد و فرمان داد تا روی سرداب را بشکافند.اعتضاد الدوله شخصا به داخل سرداب رفت و حدود یکصد تابوت در آنجا دید که در هر یک جسدی سالم و از هم متلاشی نشده، در حالی که لباس زندگی به تن داشتند و روی گونههای بعضی خون خشک شده بود، قرار داشت. که همه آنها از یاران حضرت سلطانعلی به شمار میرفتند.
حضرت سلطانعلی بن امام محمد باقر(ع) ۲۷ جمادی الثانی ۱۱۶ در منطقه اردهال به شهادت رسیدند.
مشهد اردهال از توابع کاشان و در ۴۲ کیلومتری این شهر واقع شده است.
https://t.me/Taheriha_ir/18721
🖤مراسم قالیشویان
شهادت علی بن باقرعلیهماالسلام
#مشهداردهال_کاشان
🕌تاریخ این عکس سال۱۳۲۰قمری ( ۱۲۵ سال پیش)
دردوره مظفرالدین شاه وقدیمی ترین عکس قاجاری ازقالیشویان است
https://eitaa.com/Taheriha_ir/3869
✍ سه سروده درباره شهید اردهال از ابوالفضل آردیان طاهری-طاهرکاشانی👇
مرغ جان پر میزند هر دم برای اردهال
دل هوای گریه دارد در هوای اردهال
نی نوای ناله دارد زهره در هفت آسمان
گوئیا شد موسم حزن و عزای اردهال
سالها بگذشت اما می رسد بر گوش جان
ناله ای جانسوز از صحن و سرای اردهال
حضرت سلطانعلی نور دل پنجم امام
کشته شد در اوج غربت آشنای اردهال
یک گلستان لاله پرپر شد زجور اشقیا
کربلا دارد نشان درکربلای اردهال
ازحرم تا قتلگه سعی صفا ومروه اش
اشک دیده زمزم ومقتل منای اردهال
بوریا شد گرکفن برقامت پاک حسین
شدکفن قالی زیبا بوریای اردهال
اشک طاهر میچکد ازدیده کروبیان
از غم فرزند زهرا همنوای اردهال
تویی سلطانعلی فرزندباقر
تویی مرآت حسن حی قادر
تویی عطر دل انگیز شقایق
تویی تفسیردین قران ناطق
توداری ریشه درفقه وفقاهت
سراپا لطف واحسان وکرامت
توشمع وعاشقان پروانه تو
همه سرمست ازپیمانه تو
تودین را قامتی نایب امامی
توغربت رانشان مستدامی
تویی قالوبلا را رایت عشق
به تفسیرشهادت آیت عشق
توپیک رحمت بیت ولایی
توتکرار حدیث کربلایی
توسعیت با صفاترازصفاشد
منایت برترازکوی منا شد
تواسماعیل جان رافدیه کردی
تمام هست خودرا هدیه کردی
توعاشورای خون را روح دادی
توطوفان بلا را نوح دادی
توباخون دیده تاریخ شستی
حدیث عشق را اینگونه گفتی
تودادی سربه راه باورخویش
چه زیبا امتحان برداورخویش
حسین ابن علی شد مقتدایت
نشانت آن سرازتن جدایت
تن اوراکفن ازبوریا شد
توراقالی کفن تن طوطیا شد
زدآتش داغ توبرجان عالم
گرفته ملک دل را لشگرغم
چه گوید طاهررنجیده خاطر
زداغت ای گل بستان باقر
السلام ای وادی قدسی مقام
اردهال ای خطه خون وقیام
آستانت برتر از دارالسلام
مدفن پاک گل خیرالانام
نورحق شدازجمالت منجلی
باوجود حضرت سلطانعلی
او بود منظومه حسن و وقار
باقر علم نبی را یادگار
در فقاهت دهر را آموزگار
اوبود والا گهر والا تبار
مشهد این گوهر نیکوسرشت
میدهد بوی خوش باغ بهشت
حضرت سلطانعلی شمس هداست
بارگاهش قبله اهل ولاست
رهروان عشق را او مقتداست
زائرش چون زایری ازکربلاست
این حدیث ازحجت حق صادق است
او که قران خدا را ناطق است
اوگلی از بوستان حیدر است
پای تا سر رحمت است و کوثر است
شمس امید وحق را مظهر است
مشهدش چون کربلایی دیگر است
شد تداعی روز عاشورای عشق
پرشد از « قالوا بلیٰ » صهبای عشق
در هجوم ظالمان باشور و شین
حضرت سلطانعلی آن نور عین
کشته شد چون جد مظلومش حسین
شد سرای ماتم ازغم عالمین
نی نوای ناله سردادازغمش
زد شراره بر دل وجان ماتمش
جمله یارانش همه پرپرشدند
سر به دار دار آن دلبرشدند
جرعه نوش ساقی کوثرشدند
میهمان حضرت داور شدند
شد وفا مبهوت طاهر زین وفا
تازه شد کرب و بلای کربلا
https://t.me/Taheriha_ir/39701