📻 رادیو کاشان
🎚 پخش :موج اف ام ردیف ۹۷/۷
📡 دیجیتال و ماهواره بدر
⏳ هر روز رمضان برنامه های صبح و ظهر و افطار و سحر ها
ساعت پخش:
⏰ ۸ تا ۱۵ صبحگاهی واذانگاهی ظهر🌞
🕰ساعت ۱۷ تا ۱۸ ترتیل 📖
⏰ ۱۸ تا۲۰:۳۰ شهر آیینه ها-ویژه افطار🌙
🕰 ۳ تا ۶ بامداد ویژه سحر رمضان🌍
رادیوکاشان افتخار طاهریها👇
https://t.me/Taheriha_ir/24942
https://t.me/Taheriha_ir/31607
#خانه_حکمت ۲/۵
3⃣6⃣
از دانایی پرسیدند:
چگونه میتوان به میزان عقل کسی پی برد؟
جواب داد: از حرفی که می زند
دوباره پرسیدند : اگر چیزی نگفت چه؟
جواب داد: هیچ کس آنقدر عاقل نیست همیشه سکوت کند ....
#نهج_البلاغه #خانه_حکمت
1⃣6⃣
اگردرهای آسمان ها و زمین ها بر بنده ای بسته شود آنگاه او تقوا را پیش گیرد خداوند راه نجاتی برایش می گشاید
نهج البلاغه خطبه ۱۳۰
#کاشان_پایتخت_نهج_البلاغه_ایران
#طاهریها_حافظان_قرآن_نهج_البلاغه
#گمشده 🔍
📣 📢🔊 به اطلاع همشهریان طاهری میرساند
کیف حاوی کارت و گواهینامه و ... مدارک به ناممحسن حسنی و محمد طاهری و ... در خیابان مساجد طاهرآباد پیدا شده
لطفا به نوشت افزار دانشجو مراجعه کنید
⭕️⚠️📹📽 👀 هفت دوربین همواره شما را میبیند و تصاویر شما را ضبط میکند👇
https://t.me/Taheriha_ir/4537
#کانال_طاهریهاهمراه_همیشگی_شما🌈
دعا جهت پیدا شدن شئ گمشده👇
https://t.me/Taheriha_ir/35577
https://t.me/Taheriha_ir/35689
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید احمد حلی متولد 1331 در کاشان، آواز را سالهای پیش از انقلاب نزد استاد «محمد قراملکی» و «استاد حجازی» فراگرفته و پس از آن در رادیو نزد «استاد صالح عظیمی» تکمیل نموده و به رادیو دعوت شد و از سال 1361همکاری خود را با تلویزیون رادیو و تلویزیون آغاز کرد .
وی تا دهه 70تمام وقت با این سازمان همکاری داشت و از آن زمان به کاشان بازگشته و با دایرکردن کلاسهای آواز در کاشان، سهم قابل توجهی در آموزش آواز در کاشان داشته است. محمد معتمدی چهره برجسته آواز ایران از شاگرادان استاد حلی است.
استاد سید احمد حلی در دهه 70 در برنامه های مذهبی رادیو بویژه برنامه سحر با مرحوم استاد حسین صبحدل (موذن معروف ) همکاری خود را ادمه و با یکی از طاهری ها همکار می شود ایشان بسیار آرام و متواضع بودند و باعث پیشرفت مداحان عزیز کاشانی شدند سال 97 مراسم تجلیل از ایشان در دانشگاه کاشان برگزار شد
🎤کاشان من کاشان من 👇
https://t.me/Taheriha_ir/41274
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆مناجات خوانی استاد سید احمد حلی کاشانی👆
آواز با ساز توسط استاد سید احمد حلی 👇
https://t.me/Taheriha_ir/41797
کاشان من کاشان من 👇
https://t.me/Taheriha_ir/41274
📻طبق اعلام رادیو کاشان در ویژه برنامه سحر سید احمد حلی کاشانی خواننده و استاد خوش اخلاق موسیقی و آواز ایران و از کارکنان رادیو ، در روز تاسیس رادیو به لقاالله پیوست
🙏طاهری ها درگذشت این استاد عزیز را تسلیت میگوید
روحش شاد🖤
https://t.me/Taheriha_ir/41794
#ابراهیمی #احمدیان
🕯 یادبود پنجمین سال درگذشت زنده یاد غلامرضا ابراهیمی طاهری
🕌آستان مقدس امامزاده عباس علیه السلام
🌷گلزار شهدای طاهرآباد
فوت🖤 ۱۳۹۵/۲/۵
روحش شاد🌹
مراسم👇
https://t.me/Taheriha_ir/4140
تسلیت طاهری ها👇
https://t.me/Taheriha_ir/4131
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار امروز را به فردا میندازیم
🔜داستان ضرب المثل کار امروز به فردا مسپار
👤آورده اند که در روزگاران قدیم ، مرد تنبلی زندگی می کرد که در کارهای زندگی خود سستی می کرد و همواره کار امروز را به فردا و کار فردا را به پس فردا می انداخت . تنبلی او تا بدان پایه بود که او حتی کارهای بسیار کوچک را که انجامشان نیاز به زحمت زیاد نداشت ، پشت گوش می انداخت و با خود می گفت : ” حالا ولش کن . وقت بسیار است و بعدا ً آن را انجام می دهم ! ” و کارهای کوچک می ماند تا با کارهای کوچک دیگر درهم می آمیخت و مشکلات بزرگ درست می کرد . از قضای روزگار ، در کنار خانه این مرد ، درختچه ای کوچک روئیده بود که شاخه هایش پر از خارهای تیز و برنده بود .
🌵درختچه ای بی بار و بی بو و بی خاصیت که فقط خار خود را به دست و پای این و آن فرو می کرد . از آنجا که این درختچه ، سر راه مردم روئیده بود و هر روز گروه زیادی از کنار آن رفت و آمد می کردند ، باعث آزار و اذیت مردم بود . لباسهای مردم به خارهای تیز این درختچه گیر می کرد و پاره می شد . رهگذران هر روز به آن مرد تنبل تذکر می دادند که این درختچه بی مصرف را از کنار در خانه خود بردارد . مرد تنبل در پاسخ آنها می گفت : ” چشم . حتماً فردا آن را از ریشه در می آورم و دور می اندازم . ” اما فردا می رسید و باز درختچه سر جایش بود . مردم دائم به او تذکر می دادند و او هم همیشه قول می داد که فردا آن را از ریشه درآورد .
روزها و هفته ها و ماهها گذشت و درختچه قوی تر و پر شاخ و برگ تر شد و خارهای بیشتر و محکمتری به بار آورد . مرد تنبل قصه ما هم روز به روز تنبل تر می شد . درختچه آنقدر بزرگ شده بود که بریدن آن و یا از ریشه درآوردنش ، نیاز به توان و زحمت بسیار داشت که از مرد تنبل ساخته نبود . بالاخره کار به جایی رسید که مردم به او گفتند : ” اگر درخت خاردار را هرچه زودتر از سر راه برنداری ، از تو شکایت می کنیم “. عاقبت همین طور شد و مردم در نزد حاکم شهر از او شکایت کردند . حاکم دستور داد که مرد را بیاورند .
حاکم به او گفت : ” ای مرد تنبل که آوازه تنبلی ات در تمام شهر پیچیده است ، چرا آن درخت خاردار را از کنار خانه ات بر نمی داری ؟ چرا باعث اذیت و آزار مردم می شوی ؟ مگر نمی بینی که هر روز گروهی لباسهایشان پاره و دست و پایشان زخمی می شود . چرا به این همه اعتراض مردم توجه نکرده و تاکنون آن را از بین نبرده ای ؟ ” مرد تنبل گفت : ” من که به همه معترضان گفته ام که آن درخت را هرچه زودتر خواهم برید . ” حاکم گفت : ” اما مردم مدعی هستند که مدتهاست از تو درخواست کرده اند و تو همیشه امروز و فردا کرده ای .
🌾🌵این زمان آنقدر طولانی شده که یک بوته ضعیف و کوچک ، به یک درخت تناور و بزرگ تبدیل شده است . ” مرد تنبل گفت : ” چشم ! دیگر تکرار نمی شود . همین فردا آن را قطع خواهم کرد “
🙂حاکم خندید و گفت : ” ای مرد ، دست از تنبلی بردار . چرا فردا ؟ همین امروز این کار را انجام بده تا خیال مردم آسوده شود . به تو نصیحت می کنم که در تمام کارهای زندگی ات دست از امروز و فردا گفتن برداری . از من بشنو و هیچوقت انجام کارها را چه بزرگ و چه کوچک به فردا موکول نکن . پس هم اکنون برو و آن درخت خاردار را قطع کن .”
🧐 چند نفر که برای شکایت از مرد تنبل نزد حاکم آمده بودند ، به تنبلی ها و امروز و فردا گفتن های مرد تنبل می خندیدند و او را مسخره می کردند . یکی از آنها گفت : ” این فردی که من می شناسم ، اصلاح شدنی نیست . او به تنهایی نمی تواند این درخت را ببرد . باید دست به دست هم بدهیم و آن درخت را ببریم و ریشه اش را بسوزانیم تا خلق خدا آسوده خاطر شوند. “
مرد تنبل از این حرف بسیار ناراحت شد و گفت : ” حالا که درباره من این طور فکر می کنید ، من همین الان می روم و به تنهایی آن درخت را قطع می کنم “
🏠 ⛏مرد تنبل این را گفت و به خانه رفت . تبری برداشت و به جان درخت خاردار افتاد . چند ضربه که به درخت زد ، متوجه شد که بریدن آن درخت ، کار بسیار دشواری است . تنه آن انگار از آهن بود و تبر به آن فرو نمی رفت . عرق از سر و روی مرد تنبل جاری شد و همچنان ضربه پشت ضربه بر تنه درخت فرود می آورد . بالاخره با تلاش فراوان توانست آن درخت را ببرد . حالا مانده بود ریشه آن که بسیار دشوارتر از بریدن آن بود
⛏مرد تنبل مشغول کار بود که دید همسایه هایش بیل و کلنگ در دست به کمکش آمده اند . آنها آمدند و گفتند : ” تو درخت را بریدی و حسابی خسته شده ای . ریشه را ما در می آوریم . ” همسایه ها با کمک هم ، ریشه درخت را درآوردند و سوزاندند و مردم محل از آن پس با خاطری آسوده از آن مسیر می گذشتند
دیدی منت گذاشتهام بی پسر، پدر
رفتی تو هم گذاشتیم بی پدر، پدر
ای جان سپرده در وطن خویشتن غریب
وی مانده با همه پدری بی پسر، پدر
گفتم عصای تو باشم، ولی چه سود
پایم به گل فرو شده، خاکم به سر، پدر
ما را یتیم هشتن و ساز سفر چه بود؟
خوش میروی برو که سفر بی خطر، پدر
آهسته تا ببینمت این یک سفر، که نیست
آهنگ بازگشت تو از این سفر، پدر
من آرزوی دیدن روی تو داشتم
رفتی و ماند داغ توأم بر جگر پدر
تو آرزوی دیدن من میبری به خاک
من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر
چون باغبان به خون جگر پروراندیم
ای از نهال سعی نچیده ثمر، پدر
زخم زبان خلق شنیدی برای من
نفرین به خوی مردم بیدادگر، پدر
آوخ! که کرد بازی ایام غافلم
تا باخبر شوم، ز تو آمد خبر، پدر
اهل گذشت بودی و بخشنده و کریم
جرم پسر ببخش و ز من درگذر، پدر
جانم به ماتمت رود از جان به در، ولی
داغ توأم نمیرود از دل به در، پدر
کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب
داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر، پدر
آن روز روزی من بی خانمان مباد
کآیم به خانه وز تو نبینم اثر، پدر
من بودم و امیدی و باقی ملال عمر
آن نیز هم تباه شد اکنون