eitaa logo
تحلیلگر پلاس
4هزار دنبال‌کننده
107 عکس
255 ویدیو
1 فایل
@TahlilgarPlus اینجا خود خودم هستم، حرف های شخصیم، ویدئوهای مربوط به خودم، نکته‌هایی درباره‌ی فعالیت هایی که داریم انجام میدیم، مسائل فرهنگی-اجتماعی و چکیده ی کتاب‌هایی که دارم میخونم و.... رو تقدیم نگاه شما خواهم کرد
مشاهده در ایتا
دانلود
آنچه در ادامه می‌خوانید گزارش مالی تیم رسانه ای آقای تحلیلگر در ماهی که گذشت است، که تقدیم نگاه شما دوستان عزیز می‌شود:  هزینه های داخل تیم: تهیه ی دو تلفن همراه برای کارها مجموعا 18 میلیون تومان تهیه ی یک میکروفون حدودا 9 میلیون تومان تهیه‌ی نرم افزار تدوین مبتنی بر هوش مصنوعی برای تلفن های همراه حدود 3.8 میلیون تومان اما هزینه هایی که در ماه گذشته تقدیم هم وطنان محترم شد: 13 میلیون تومان تهیه ارزاق خانواده های محترم تحت پوشش 10 میلیون تومان تأمین بدهی مالی یک هم وطن محترم که قرار شد به صورت وام برگردانده شود 5 میلیون و 500 خرید نان برای خانواده های محترم تحت پوشش 3 میلیون و 500 تهیه دارو برای یک هم وطن بیمار 3 میلیون تومان برای هزینه و کمک درمان بیمار صعب العلاج 6 میلیون تومان اجاره 3 هم وطن کارتن خواب 1 میلیون هزینه درمان بیمار نیازمند 1 میلیون و 250 برای یک خانواده بدسرپرست 4 میلیون برای تهیه غذای گرم 1 میلیون و 500 کمک به یک خانواده بدون سرپرست 5 میلیون هزینه نیازمند در قالب وام همچنین برای یک هم وطن که در شرایط خاص قرار داشت و شغلش را از دست داده بود (به جهت آنکه مسائلی مثل تامین خانواده و اجاره و... حل شود) یک موتور سیکلت به مبلغ حدودی 30 میلیون تومان تهیه و تقدیم شد. در مجموع این ماه حدود 30 میلیون تومان برای نیازهای تیم رسانه ای آقای تحلیلگر هزینه شد و همچنین در مجموع نزدیک به 85 میلیون تومان برای نیاز های هم وطنان محترم تقدیم گردید . از همه ی دوستان از بابت حمایت هایشان بی حد تشکر میکنیم. قطعا تک تک شما دوستان عزیز در محقق شدن موارد فوق سهیم و شریک هستید. رفقای عزیز از شما بابت این همه لطف تشکر میکنیم. @TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 لوتی ترین شهید تاریخ در سرمای زمستان، شهید شاهرخ ضرغام با بخشش کاپشن و پول به پیرمردی فقیر، نشان داد که قهرمانی تنها در میدان جنگ نیست. این داستان الهام‌بخش از انسانیت و فداکاری، یادآور می‌شود که هر کدام از ما می‌توانیم با اعمال کوچک، دنیای بهتری بسازیم. بیایید با هم به یاد این قهرمانان، مهربانی را گسترش دهیم. @TahlilgarPlus
35.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیاوش ، صلح خونین و قهر رستم /داستان های / قسمت بیست و یکم 💠 در این داستان سیاوش برای جنگ با افراسیاب راهی میشود ، به او صلح تعارف میکنند چون خواب ترسناکی دیده بوده اند اما پدر هم رستم را سرزنش میکند و هم پسر را وادار به جنگ... / در تاریخ ایران را شکست نداده اند الا اینکه از روی خودش و از نسل بعدش بکوشند گروهی را علیه خودش بسیج کنند، در شاهنامه در بخشی از داستان از رستم فرزندی را تحت آموزه های خود بزرگ میکنند بلکه با او ایران را شکست دهند در اینجا این مهم را مرور خواهیم کرد. / این ویدئو تقدیم می‌شود به هم وطن‌های ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند. @TahlilgarPlus
صلح خونین و قهر رستم - @TahlilgarPlus.mp3
10.72M
سیاوش ، صلح خونین و قهر رستم /داستان های / قسمت بیست و یکم 💠 در این داستان سیاوش برای جنگ با افراسیاب راهی میشود ، به او صلح تعارف میکنند چون خواب ترسناکی دیده بوده اند اما پدر هم رستم را سرزنش میکند و هم پسر را وادار به جنگ... / در تاریخ ایران را شکست نداده اند الا اینکه از روی خودش و از نسل بعدش بکوشند گروهی را علیه خودش بسیج کنند، در شاهنامه در بخشی از داستان از رستم فرزندی را تحت آموزه های خود بزرگ میکنند بلکه با او ایران را شکست دهند در اینجا این مهم را مرور خواهیم کرد. / این ویدئو تقدیم می‌شود به هم وطن‌های ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند. @TahlilgarPlus
به نام خدای خانه فاطمه و علی، خانه عشق که همه امید نجاتمان این خانه کوچکی است که از همه جهان بزرگتر است.... به نام خدای خانه ای که در این شرایط سخت تنها پناهگاه و خانه امید ما همانجاست... در شرایطی که همه توطئه ها برای نابود کردن نسل جوان است و به جای همه حق ها و آزادی هایی که نسل جوان به آن نیاز دارد فقط به او آزادی جنسی می دهند و تمام رسانه های دنیا همه در تلاش برای تامین این نیاز او هستند، آتش علی و شعله ای که از خانه متروک فاطمه و علی جستن می کند همه امید ماست. اگر لیاقت این را داشته باشیم که از این خانه آتشی بگیریم و به این نسل ارمغان کنیم می توانیم امیدوار باشیم که در این رکود و ظلمت نسلی بسازیم که امید هدف و گرما و روشنایی ایجاد می کند و نسلی بسازیم که آغاز کننده باشد با مبنایی که علی با سکوت و جهاد و رنجش برای ما گذاشته است./ علی شریعتی @TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت سی و دوم / به محض اینکه پیام به محل کارش رفت مدیر آن مجموعه پیام را صدا زد. مدیر: پیام جان رو
قسمت ۳۳/ بر اساس تصمیمی که گرفته شده بود هادی مامور شد تا سناریویی طراحی کند تا اطلاعاتی کاملا ساختگی اما صددرصد نزدیک به واقعیت از سردارانی که مد نظر موساد هستند، در اختیار نوال قرار بگیرد. آنچه از سناریوی پیچیده ی هادی میتوان بیان کرد این بود که در خصوص برخی از سرداران، از سازمانی که در آن کار میکردند خواست تا خبر انتقالی آنها به محلی جدید اعلام شود. بطور مکتوب به نیروهای محل جدید اعلام شود و سرداران مد نظر حتما چند جلسه ای را در مراسم صبحگاه مکانهای جدید حاضر شوند. این بخش قابل بیان از کارهایی ست که هادی انجام داد. او و تیمش مجموعه‌ کارهایی انجام دادند تا موساد یقین کند که اطلاعات منتقل شده با نوال صد در صد واقعی است. نوال چند هفته به همین شکل با پیام در ارتباط بود. شیوه ی نوال این طور بود که اگر اطلاعاتی از پیام میخواست و آن اطلاعات ناقص بود ارتباطش را با پیام کم و یا لحنش را خشک‌تر میکرد و همین کافی بود تا پیام که بسیار به دنبال جلب رضایت نوال بود ناخواسته نسبت به آنچه باید انجام دهد کاملا شرطی شود. وسط بحث هایی که نوال و پیام با هم داشتند معمولا مسائل غیر کاری بسیار زیاد مطرح میشد. نوال بالاخره یک روز برای پیام چنین نوشت: من با خانواده ام صحبت کردم و موفق شدم رضایت آنها را بگیرم. قرار شد نوال بعد از هفته ها دوباره به ایران بیاید. حضور او در ایران در شرایطی بود که در شبکه های اجتماعی فارسی زبان تا حدود بسیار زیادی برای فعالان رسانه ای به یک چهره شناخته شده تبدیل شده بود. از طرفی او که صفحه ی اینستاگرامش عمدتاً توسط کاربران فارسی زبان دنبال میشد به اینکه قصد دارد با پیام ازدواج کند نیز کاملا عامدانه اشاره کرده و پیام هم از این طریق بین رسانه ای ها در کانون توجه‌ قرار گرفته بود. بعد از مدتی نوال به ایران آمد و با پیام ازدواج کرد (ناچاریم از بیان جزئیات این بخش و حواشی، به دلیل برخی حساسیت ها بطور کامل عبور کنیم و از این بابت از مخاطبینم پوزش می طلبم.) نوال پیش از ازدواج به پیام گفته بود که قبلا ازدواجی ناموفق داشته و فرد قبلی کسی بوده که چندان اعتقادی هم به مقاومت نداشته علت جدایی هم همین بوده است. این موارد چندان برای پیام مهم نبود و اساسا هیچ چیزی باعث نشده بود که پیام به خودش اجازه بدهد کمی درباره ی نوال و گذشته ی او و حتی خانواده اش، تحقیق کند. البته اینکه نوال هم به پیام گفته بود که پدر و مادرش سال‌هاست در سوئد زندگی میکنند بی تاثیر نبود. به هر جهت سه روز از ازدواج پیام و نوال می‌گذشت که آنها برای پوشش یک نشست خبری، مربوط به یکی از فرماندهان مقاومت که موقتا در مشهد مستقر شده بود، راهی مشهد شدند. در چند ماه اخیر زندگی پیام به سمتی رفته بود که متأثر از چندین مصاحبه با چهره های رده بالا که تصاویر خودش و آن مصاحبه ها را در پیج اینستاگرام و توئیترش منتشر کرده بود بیش از قبل مورد توجه کاربران شبکه های اجتماعی (عمدتا فعالان در حوزه ی خبر) قرار گرفته بود. مهم ترین سوالی که در جلسه ی موساد که در آن سناریوی حذف پیام نوشته شده بود وجود داشت و پاسخی برایش نداشتند؛ این بود: بین این همه سردار وکیل و وزیر واقعا چه دلیلی دارد که یک سرویس بخواهد یک خبرنگار را بکشد و اساسا اگر موساد دست به ترور پیام بزند، این موساد را نزد سرویس های اطلاعاتی ایران بیش از پیش تابلو و این اقدام را مشکوک نمیکند؟ پیام اساساً عددی نبود که موساد بخواهد برای ترورش طرح ریزی عملیات بکند و از طرفی موساد برای ارتقا وضعیت نوال در ایران به این ترور نیاز داشت. از همین رو یک سناریو رسانه ای تعریف و از موساد به بازوی رسانه ای فارسی زبان آن، منتقل شد. سناریوی رسانه ای به این شرح بود: تصاویری که پیام از خودش و مصاحبه هایش با چندین سردار سپاه، فرمانده ارتش و مقامات رده بالا منتشر کرده جمع آوری و گزارشی تحت عنوان "ناگفته های زندگی یک فعال رسانه ای که با تیم بازجو خبرنگاران همکاری میکند" منتشر شود. در مرحله ی دوم قرار بود اکانت‌های موساد این مصاحبه را پوشش داده و کمی فضا را پیرامون پیام داغ کنند. موساد میخواست ترور پیام به بهانه ای دیگر رخ دهد تا بعد از آن فورا در رسانه هایی که در بستر فارسی دارند القا کنند که پیام به دلیلی دیگر کشته شده تا باز هم رد پای خود را در مسئله کمرنگتر کند. خلاصه ی سناریو این بود: بعد از فضا سازی‌های حداکثری، پیام در مشهد به قتل برسد و بعد اعلام شود یک کاربر برانداز متأثر از تولیدات رسانه ای رسانه های برانداز در خصوص پیام و نقش این بازجو خبرنگار، خشمگین از تهیه اعتراف های اجباری برای چند ایرانی که در فضای براندازی فعال بودند، او را به قتل رسانده است. مصاحبه ای که پیام و نوال میخواستند از سردار در مشهد بگیرند تهیه شد. پیام میدانست که محسن هم در مشهد است و اتفاقا چند دیدار کاری هم به بهانه ی همایش با او داشت. ادامه دارد @TahlilgarPlus
هر کاری کردند نتوانستند قرآن را نابود کنند ، پس کاری کردند که قرآن را بد بفهمیم ... سوره ی روم 1400 سال پیش برای روشنفکران جامعه ی امروز ما نوشته شده است. آن را بخوانید. دو جمله ی فوق را دکتر علی شریعتی 46 سال پیش برای امروز من و شما گفته است... به آنها فکر کنید و اگر شد همین حالا 1 صفحه ترجمه قرآن بخوانید @TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت ۳۳/ بر اساس تصمیمی که گرفته شده بود هادی مامور شد تا سناریویی طراحی کند تا اطلاعاتی کاملا سا
قسمت ۳۴ / محسن گفت: اگر پیامی، تماسی چیزی داشتی که مشکوک بود حتما به من اطلاع بده، نگران هیچی هم نباش! پیام خندید و گفت: نه خیالت راحت، اگر چیزی بود حتما بهت اطلاع میدم... پیام و محسن تقریبا حرف هایشان تمام شد و منتظر نوال بودند. بلند شدند کمی قدم بزنند تا نوال برسد. در پارکی که جلوی رستوران سنتی بود کمی قدم زدند. وسط این قدم زدن ها محسن به صدای یک موتور سیکلت مشکوک شد. راننده و راکب سوژه را خیلی دقیق شناسایی کرده بودند. پیام همان کسی بود که دنبالش بودند. صدای شلیک مهیبی در محیط پیچید. فورا خبری توسط یک اکانت توئیتری روی خروجی های رسانه ها رفت: پیام، بازجو خبرنگار وابسته به رژیم هدف گلوله ی جوانان میهن قرار گرفت. و بلافاصله روی همین موج تمام کانال‌ها و رسانه‌های ضد ایرانی خبر را پوشش دادند. اساساً هدف قرار دادن یک خبرنگار چندان ارزشمند نبود که بخواهند به آن بپردازند اما همه ی اینها پیوست رسانه ای یک اتفاق بزرگتر بود و به خاطر همین مجبور بودند از این کاه کوهی اساسی بسازند. حدود ۳ ساعت بعد از انتشار خبر هدف قرار گرفتن پیام، ویدئویی روی حساب کاربری پیام منتشر شد: سلام شایعاتی درباره ی سوء‌قصد به جان من منتشر شده که همینجا تکذیب میکنم، حال من خوبه، ممنونم از دوستانی که نگران حال من بودند. هیچ گلوله ای به پیام برخورد نکرده بود. اساسا محسن آنجا بود تا اتفاقی برای پیام نیفتد... به هادی خبر اتفاقات مشهد را داده بودند. در راه بود و مدام در ذهنش بحثی که با محسن داشت مرور میشد. محسن به هادی گفته بود: بهتر است اگر موساد قصد حذف پیام را داشت بگذاریم حذف کند تا سناریو را ببینیم تا کجا پیش میبرند. وقتی محسن این حرف ها را میزد هادی به سنگدل بودن محسن فکر میکرد و نمی‌توانست دلایل محسن برای این حرفش را هضم کند. حالا محسن بعد از آن همه تلاشی که کرده بود خودش را سپر قرار داده بود تا پیام زنده بماند... پیام از هیچ چیز خبر نداشت اما هم نوال و هم عامل هدایت او در موساد در شوک بودند. قرار بود پیام برای انتقال به قبرستان آماده شده و شرایط برای بالاتر رفتن جایگاه نوال به جهت پیشبرد ماموریت جدیدش فراهم شود، اما حالا همه چیز برعکس شده بود. آخرین خبرهایی که از محسن به هادی رسید این بود: به بیمارستان منتقل شده، حالش وخیم است، بگویید برایش دعا کنند. پیام بسیار بابت اتفاقی که برای محسن افتاده بود ناراحت بود. نوال شروع کرد به پیام دلداری دادن: نگران نباش، ان شالله که خطر رفع میشه پیام وقتی حرف های نوال را میشنید در دلش به این فکر میکرد: اگر نوال تاخیر نمیکرد و کمی زودتر می‌رسید شاید آنهایی که قصد حمله به او را داشتند اصلا فرصت پیدا نمی‌کردند. اصلا چرا نوال این همه طولش داد و چرا هیچ خبری از او نشد تا بعد از حادثه؟ در همین فکرها بود که از یکی از افرادی که هادی آن را مامور مسئله ی پیام کرده بود با او تماس گرفت - آقای علوی سلام. شما کجا هستید؟ + ببخشید شما؟ -من از دوستان حاج محسن هستم. + ببخشید من نمی‌تونم پاسخگو باشم -حق میدم بهتون، عذرخواهی میکنم، با شماره تماس ثابتِ مشهد، محل استقرار حاج محسن یه تماس بگیرید که مطمئن بشید، من خودم بر میدارم. پیام برای اطمینان با شماره تماس گرفت. همان فرد بود و خیال پیام راحت شد و مکالمه ادامه پیدا کرد. -آقا پیام من باید بیام دنبالت یه سری سوال هست درباره ی جزئیات اتفاق که ازت میخوام برام بیشتر توضیح بدی، البته اگر وضعیت روحیت خوبه و چند تا مسئله هست که برای حفاظت بیشتر باید با هم بررسی کنیم. پیام که خودش را نسبت به محسن و آنچه رخ داده مسئول میدید و عذاب وجدان داشت استقبال کرد تا زودتر با هم هماهنگ شوند... پیام را از بیمارستان به محلی دیگر منتقل کردند تا کمی درباره ی جزئیات آنچه اتفاق افتاده از او بپرسند. قرار شد به بهانه ی اینکه میخواهند اطلاعات بیشتری به دست بیاورند با نوال هم صحبت کنند. البته صحبت با نوال به شکلی کاملا هوشمندانه تر انجام شد و نوال بی آنکه متوجه شود، توسط فردی که به عنوان پرسش کننده آمده بود بسیار محترمانه و بدون تنش بازجویی شد. حتی فرد به بهانه ی اینکه کنجکاو شده درباره‌ی نوال بیشتر بداند کمی به گذشته رفت و نوال هم با آب و تاب تعریف کرد و بعد به داستان آشنایی با پیام رسید و... برای فردی که در حال بازجویی از نوال بود بسیار مهم بود با در نظر گرفتن زبان بدن نوال و حالت هایش در زمان پاسخ به سوالات و همچنین مرور تناقض های احتمالی در کلامش، به آنچه در نظر دارد برسد... ادامه دارد... @TahlilgarPlus