هر کاری کردند نتوانستند قرآن را نابود کنند ، پس کاری کردند که قرآن را بد بفهمیم ...
سوره ی روم 1400 سال پیش برای روشنفکران جامعه ی امروز ما نوشته شده است. آن را بخوانید.
دو جمله ی فوق را دکتر علی شریعتی 46 سال پیش برای امروز من و شما گفته است...
به آنها فکر کنید
و اگر شد همین حالا 1 صفحه ترجمه قرآن بخوانید
@TahlilgarPlus
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 درس کودک به کشاورز
#حکایت
@TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت ۳۳/ بر اساس تصمیمی که گرفته شده بود هادی مامور شد تا سناریویی طراحی کند تا اطلاعاتی کاملا سا
قسمت ۳۴ /
محسن گفت: اگر پیامی، تماسی چیزی داشتی که مشکوک بود حتما به من اطلاع بده، نگران هیچی هم نباش! پیام خندید و گفت: نه خیالت راحت، اگر چیزی بود حتما بهت اطلاع میدم...
پیام و محسن تقریبا حرف هایشان تمام شد و منتظر نوال بودند. بلند شدند کمی قدم بزنند تا نوال برسد.
در پارکی که جلوی رستوران سنتی بود کمی قدم زدند. وسط این قدم زدن ها محسن به صدای یک موتور سیکلت مشکوک شد.
راننده و راکب سوژه را خیلی دقیق شناسایی کرده بودند. پیام همان کسی بود که دنبالش بودند. صدای شلیک مهیبی در محیط پیچید. فورا خبری توسط یک اکانت توئیتری روی خروجی های رسانه ها رفت: پیام، بازجو خبرنگار وابسته به رژیم هدف گلوله ی جوانان میهن قرار گرفت.
و بلافاصله روی همین موج تمام کانالها و رسانههای ضد ایرانی خبر را پوشش دادند.
اساساً هدف قرار دادن یک خبرنگار چندان ارزشمند نبود که بخواهند به آن بپردازند اما همه ی اینها پیوست رسانه ای یک اتفاق بزرگتر بود و به خاطر همین مجبور بودند از این کاه کوهی اساسی بسازند.
حدود ۳ ساعت بعد از انتشار خبر هدف قرار گرفتن پیام، ویدئویی روی حساب کاربری پیام منتشر شد: سلام شایعاتی درباره ی سوءقصد به جان من منتشر شده که همینجا تکذیب میکنم، حال من خوبه، ممنونم از دوستانی که نگران حال من بودند.
هیچ گلوله ای به پیام برخورد نکرده بود.
اساسا محسن آنجا بود تا اتفاقی برای پیام نیفتد...
به هادی خبر اتفاقات مشهد را داده بودند. در راه بود و مدام در ذهنش بحثی که با محسن داشت مرور میشد.
محسن به هادی گفته بود: بهتر است اگر موساد قصد حذف پیام را داشت بگذاریم حذف کند تا سناریو را ببینیم تا کجا پیش میبرند. وقتی محسن این حرف ها را میزد هادی به سنگدل بودن محسن فکر میکرد و نمیتوانست دلایل محسن برای این حرفش را هضم کند. حالا محسن بعد از آن همه تلاشی که کرده بود خودش را سپر قرار داده بود تا پیام زنده بماند...
پیام از هیچ چیز خبر نداشت اما هم نوال و هم عامل هدایت او در موساد در شوک بودند. قرار بود پیام برای انتقال به قبرستان آماده شده و شرایط برای بالاتر رفتن جایگاه نوال به جهت پیشبرد ماموریت جدیدش فراهم شود، اما حالا همه چیز برعکس شده بود.
آخرین خبرهایی که از محسن به هادی رسید این بود: به بیمارستان منتقل شده، حالش وخیم است، بگویید برایش دعا کنند.
پیام بسیار بابت اتفاقی که برای محسن افتاده بود ناراحت بود.
نوال شروع کرد به پیام دلداری دادن: نگران نباش، ان شالله که خطر رفع میشه
پیام وقتی حرف های نوال را میشنید در دلش به این فکر میکرد: اگر نوال تاخیر نمیکرد و کمی زودتر میرسید شاید آنهایی که قصد حمله به او را داشتند اصلا فرصت پیدا نمیکردند. اصلا چرا نوال این همه طولش داد و چرا هیچ خبری از او نشد تا بعد از حادثه؟ در همین فکرها بود که از یکی از افرادی که هادی آن را مامور مسئله ی پیام کرده بود با او تماس گرفت
- آقای علوی سلام. شما کجا هستید؟
+ ببخشید شما؟
-من از دوستان حاج محسن هستم.
+ ببخشید من نمیتونم پاسخگو باشم
-حق میدم بهتون، عذرخواهی میکنم، با شماره تماس ثابتِ مشهد، محل استقرار حاج محسن یه تماس بگیرید که مطمئن بشید، من خودم بر میدارم.
پیام برای اطمینان با شماره تماس گرفت. همان فرد بود و خیال پیام راحت شد و مکالمه ادامه پیدا کرد.
-آقا پیام من باید بیام دنبالت یه سری سوال هست درباره ی جزئیات اتفاق که ازت میخوام برام بیشتر توضیح بدی، البته اگر وضعیت روحیت خوبه و چند تا مسئله هست که برای حفاظت بیشتر باید با هم بررسی کنیم.
پیام که خودش را نسبت به محسن و آنچه رخ داده مسئول میدید و عذاب وجدان داشت استقبال کرد تا زودتر با هم هماهنگ شوند...
پیام را از بیمارستان به محلی دیگر منتقل کردند تا کمی درباره ی جزئیات آنچه اتفاق افتاده از او بپرسند.
قرار شد به بهانه ی اینکه میخواهند اطلاعات بیشتری به دست بیاورند با نوال هم صحبت کنند. البته صحبت با نوال به شکلی کاملا هوشمندانه تر انجام شد و نوال بی آنکه متوجه شود، توسط فردی که به عنوان پرسش کننده آمده بود بسیار محترمانه و بدون تنش بازجویی شد.
حتی فرد به بهانه ی اینکه کنجکاو شده دربارهی نوال بیشتر بداند کمی به گذشته رفت و نوال هم با آب و تاب تعریف کرد و بعد به داستان آشنایی با پیام رسید و...
برای فردی که در حال بازجویی از نوال بود بسیار مهم بود با در نظر گرفتن زبان بدن نوال و حالت هایش در زمان پاسخ به سوالات و همچنین مرور تناقض های احتمالی در کلامش، به آنچه در نظر دارد برسد...
ادامه دارد...
@TahlilgarPlus
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹آزادی برو پیش دوستات
#صدای_مقاومت
@TahlilgarPlus
24.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 درس عجیب مرد فقیر
#حکایت
@TahlilgarPlus
قهرمانی که در عشق گم شد - @TahlilgarPlus.mp3
7.39M
سیاوش ! قهرمانی که در عشق گم شد /داستان های #شاهنامه / قسمت بیست و دوم
💠 در این داستان سیاوش بربعد از توقف جنگ به سرزمین دشمن میرود جایی که سرنوشتی در آن انتظارش را میکشد که درخواب هم تصورش را نمی کند / در تاریخ ایران را شکست نداده اند الا اینکه از روی خودش و از نسل بعدش بکوشند گروهی را علیه خودش بسیج کنند، در شاهنامه در بخشی از داستان از رستم فرزندی را تحت آموزه های خود بزرگ میکنند بلکه با او ایران را شکست دهند در اینجا این مهم را مرور خواهیم کرد. / این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
#سهراب
@TahlilgarPlus
#سیاوش
@TahlilgarPlus
26.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیاوش ! قهرمانی که در عشق گم شد /داستان های #شاهنامه / قسمت بیست و دوم
💠 در این داستان سیاوش بربعد از توقف جنگ به سرزمین دشمن میرود جایی که سرنوشتی در آن انتظارش را میکشد که درخواب هم تصورش را نمی کند / در تاریخ ایران را شکست نداده اند الا اینکه از روی خودش و از نسل بعدش بکوشند گروهی را علیه خودش بسیج کنند، در شاهنامه در بخشی از داستان از رستم فرزندی را تحت آموزه های خود بزرگ میکنند بلکه با او ایران را شکست دهند در اینجا این مهم را مرور خواهیم کرد. / این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
#سیاوش
@TahlilgarPlus
15.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹شلیک نکن دشمن اینقدر نمی ارزه!
#صدای_مقاومت
@TahlilgarPlus
17.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 دزدها از من سحرخیز تر بودند
#حکایت
@TahlilgarPlus
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹لاتی که چمران را کچل خطاب کرد!
#صدای_مقاومت
@TahlilgarPlus
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 نصیحت عجیب یک راهزن
#حکایت
@TahlilgarPlus