سلمانمیگه:شبغسلخانومتوخونه
نشستهبودم..دیدمدرخانهرامیزنن
درروبازکردمدیدمامامحسنسرروبهدیوار
گزاشتهدارهمثلابربهارگریهمیکنه💔
سلمانمیگه:اومدمتودلشبدیدم
خونهمولاچهخبره!!
همهبچهایهطرفنشستن؛مولاسرتاپاخاکیه
تامنرودیدآقابغلمکردگفت:سلمانیارمروازمگرفتن💔
سلمانمیگه:اومدمتودلشبدیدم
خونهمولاچهخبره!!
همهبچهایهطرفنشستن؛مولاسرتاپاخاکیه
تامنرودیدآقابغلمکردگفت:سلمانیارمروازمگرفتن💔
امابهیهنقطهازکوچهکهرسیدیم
امامحسننشستوباشدتگریهکرددیدم
هیاینبچهمیگه:مادرمادر💔
زیربغلایامامحسنروگرفتم
گفتم:چیشدهحسنجان؟!
مگهباباتنگفتهیچکسبلندگریهنکنه!!
محفـلتمومشد .
رفقـاحلالکنید ...
التماسدعـا 🤲
شـبجمعهایماروازدعـایعاقبتبخیری بینصیبنزارید...(:
علیعلی🖐🏼