eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
24.7هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
5 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
16.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمان‌هایی هست که حتی با فراهم بودن همه شرایط نمی‌توانیم کار خیری انجام بدهیم. ❓چطور می‌شود که توفیق کار خیر را از دست می دهیم؟ امکان دارد انسان آن‌قدر در گناه غرق شود که دیگر راه برگشتی نداشته باشد؟! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
21.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 | 🔸 مولا جان من آن گدای مسکینم که فقط راه خانه‌ی تو را بلد است، نگین پادشاهی هم نمی‌خواهد؛ فقط خودت را از خودت می‌خواهد که پادشاه هفت آسمان و زمینی. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
پیامبر صلوات الله علیه و آله: خداوند از نور صورت علی بن ابى طالب هفتاد هزار ملک آفرید که تا روز قیامت برای او و محبینش استغفار می‌کنند.✨ 📚إرشاد القلوب ، جلد ۲ ، ص ۲۹۴ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
سلام دوستای مهربون💐 ممنون از اینکه کانال خودتون رو دنبال میکنید و با مایین !! خدیجه لب زد: چی بگم
💜💕 بازوهامو گرفت توی دستش و تکونم میداد: دلبر بزن تو گوشم…فحشم بده اصلا هرچی از دهنت بیرون میاد رو تو بهم بگو!!🥺😢 سرم رو پایین انداختم و باز صدای هق هق‌مون سکوت اتاق رو میشکست! دلم نیومد از اتفاقی که برای عمه افتاده چیزی بگم، هرچیم خدیجه ازم سوال کرد گفتم همه خوبن و منیژه به خونه‌ی عمه نقل مکان کرده تا بیشتر و بهتر مواظب عمه و محمد باشه!😬🙄 خدیجه حرف زد و من گوش کردم و دوتایی گریستیم،یک ساعتی به همین منوال گذشت، هردومون آرومتر شده بودیم و با چشم های پف کرده و بینی های قرمز روبروی هم نشسته بودیم که بیوک در زد و گفت دلبر بهتر از خدمت مرخص بشیم!! انگار چنگ به دلم انداختند، انگار آخرین بار بود میتونستم خدیجه رو ببینم بازم سخت توی آغوش گرفتمش و کلی هم رو بوسیدیم!😢 بیوک که حالا در رو باز کرده بود و شاهد این حالمون بود گفت: دلبر شلوغش نکن ازین به بعد هروقت خواستی میتونی بیایی خدیجه رو ببینی! با ذوق برگشتم و نگاهش کردم ببینم داره باهام شوخی میکنه یا جدی میگه، ولی نه انگاری خداروشکر جدی میگفت…😍🥲 به خدیجه گفتم تند تند میام بهش سر میزنم و گفتم هرچیزی لازم داشته باشه به خودم بگه!! یک ماه دیگه هم گذشت،آبستن بودم و شکمم کمی جلو اومده بود، معمولا هر هفته یکی دوبار میرفتم و به خدیجه سر میزدم اما نذاشته بودم کسی بویی از این موضوع ببره !!😮‍💨 عقد کرده بود و با رحیم زندگی میکرد، یکی دو باری هم دیده بودمش.. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼هیچ ذکری گهربارتر 💛ازصلوات نیست 🌼گر تو خواهی درهای 💛رحمت بسویت بازشود 🌼سرتاپای وجودت با 💛نام زیبایش نورباران بشود 🌼معطر بنماکام خویش 💛باذکر زیبای صلوات 🌼اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💛وآلِ مُحَمَّدٍ 🌼وعَجِّلْ فَرَجَهُم ‌‌‍‌‌‌‍‌┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸زمینه سازان ظهور، الزاماً شهید نمی‌شوند! اما الزاماً در قلبشان تمنای صادقانه‌ی شهادت وجود دارد! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💜💕 بازوهامو گرفت توی دستش و تکونم میداد: دلبر بزن تو گوشم…فحشم بده اصلا هرچی از دهنت بیرون میاد رو
💜💕 رحیم مرد قد بلند و چهارشونه ای بود قیافه‌ای معمولی با پوست سبزه‌ی تیره داشت اما همچنان خدیجه ناراحت و گرفته بود،!!😞 یک روز جمعه که با منیژه حموم بودیم خودمونو قشنگ شستیم، منیژه موهاشو شونه میکرد و همش آه میکشید با تعجب نگاهش کردم و گفتم:منیژه جان خوبی!؟ -.ها؟! -میگم حالت خوبه؟!…روبراهی؟! -.آهان اره…آره خوبم، فکرم رفت سمت خدیجه ترسیدم فهمیده باشه که میرم و بهش سر میزنم با اخم ریزی گفتم: خیر باشه…چیزی شده؟! هوفی کرد و گفت: دیگه هیچ چیزی درمورد خدیجه خبر نیست خواهر، یاد گذشته افتادم که هر جمعه خودش موهامونو شونه میکرد و میبافت دلم گرفت🥺😢 غم عالم به قلب من هم هجوم آورد _دلت براش تنگ شده؟!☹️ سرشو انداخت پایین و نگاهشو به کف سیمانی حمام دوخت، حس کردم الان وقتشه که بهش بگم خدیجه رو میبینم گلومو صاف کردم و گفتم: میخوای ببینیش؟! سرشو آورد بالا و با تعجب نگاهم کرد _چیزه خب…دلتنگشی گفتم شاید ببینیش دلتنگیت برطرف بشه! -.حالا گیریم که من خواستم ،چطوری ببینمش؟! امکانش نیست که چشامو ریز کردمو گفتم: خب اگه امکانش باشه و بتونی چی؟! میری ببینیش؟! مشکوک نگاهم کرد و بعدش گفت: خب راستشو بخوای آره اگه امکانش وجود داشته باشه و بتونم دلم میخواد برم ببینمش اما اگه ننم بفهمه پوست از سرم میکنه🥺😔 دستشو توی دستم گرفتم و فشار کوچیکی دادم و گفتم: پس میریم میبینیمش -مگه تو میدونی کجاست؟! -آره خونه‌ی خانِ توی یکی از اتاق های اونجا زندگی میکنه! از جام پاشدم و همونطور که داشتم لباس هامو مرتب میکردم گفتم: بدو زود بریم و زود برگردیم!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌻🍃🍃 -میگفت.. هیچکس حق ندارد آبروی خود را ببرد! چون آبروی انسان فقط برای خود او نیست حق خدا هم هست! حالا نمیدونم چطور یه عده آبروی خود که هیچ آبروی بقیه رو هم میبرن! تو چه کاره‌ای!؟ اگه لازم بود خدا آبروی اون شخص رو می‌برد تو چرا پیش‌قدم میشی؟!🌱 -آیت‌الله‌جوادی- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨ أوَّلُ‌ الأُمنياتِ‌ وآ خرها: رضـاكَ‌ يـا حُجَّـةَ‌ الله.. در‌ تمنای‌ تو؛ تسلیم‌ و رضا‌ می‌بینم! 🤍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکار امام رضا علیه السلام برای گرفتن حاجات 💜 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اَللّهُمَ عَجّلْ لِوَلیّک الفَرَج🤲      ‌ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
❄️☔️❄️ انجام عمل مخلصانه سخت است و شاید محال، اما اشک برای امام حسین(ع) یک عمل مخلصانه است که خداوند متعال به راحتی به ما اجازه داده است ✨خدایا ممنونتم که به من حسین(ع) داده‌ای .. -استاد‌پناهیان- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°