eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
25.3هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
7 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! 🌹داستان هامون براساس واقعیت می‌باشد کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/594149760C83b845a7b3
مشاهده در ایتا
دانلود
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💙❣ من و منیژه هم همونطور که داشتیم حرف میزدیم گیاه و گل هارو میچیدیم و توی سبد میذاشتیم ، سرم پایی
💙❣ نفس راحتی کشیدیم و بهم نگاه کردیم از منیژه تشکر کردم که چیزی به عمه درمورد اون پسر و کارش نگفت 😅☺️ منیژه هم یه تای ابروشو داد بالا و گفت ببینم اون پسره کی بود میشناسیش؟! فک کنم رنگم پریده بود با این سوالش چون بعد اینکه گفتم نه بابا از کجا بشناسمش !! بدجنسانه گفت اگه بهم نگی میریم به ننم میگم اون پسره گل های خودشو ریخته تو سبد توها😏 یه دستمو گذاشتم روی دهنشو با دست دیگم دستشو گرفتمو کشیدمش توی مطبخ و گفتم هیس الان عمه میشنوه،! بعدش هم مجبور شدم کل ماجرا رو براش تعریف کنم و ازش خواهش کردم پیش هیچکس خصوصا عمه خورشید چیزی بروز نده!!!😬 منیژه قیافه‌ی حق به جانب گرفت و گفت من کی تا حالا حرف های کسیو پیش بقیه گفتم تا این بار دومم باشه، گفتم باشه خب حالا توهم! منیژه گفت همیشه با خدیجه جیک تو جیک بودین چیزیم پیش من نمیگفتین فک میکنین دهن من لقه اما از این به بعد باید راهم بدین تو صحبت هاتون ها باشه‌ای گفتمو رفتم سراغ بقیه‌ی کارهام فکرم همش سمت بیوک بود،خوشم اومده بود از کارش🥰 از یه طرف میترسیدم از یه طرف هم ته دلم به احساسی عجیب که در حال شکل گرفتن بود گرم شده بود…!!. فردای اون روز هم با منیژه سمت صحرا راه افتادیم و بیوک هم اونجا بود با دیدنش گل از گلم شکفت؛ با غرور و لبخند روبروم وایساده بود و نگاهم میکرد😊 جواب نگاه پر محبتش رو با خنده‌ای کوچیک دادمو سرمو انداختم پایینو شروع کردم دور خودم چرخیدن! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌷 «گوش خود را به خوب شنیدن عادت بده و به سخنانی که شنیدنشان بر اصلاح و پاکی تو چیزی نمی‌افزاید گوش فرا مده» میزان‌الحکمه ج۵ ص۴۰۲ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ✨إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۱۸﴾ ✨و اگر نعمت هاى خدا را شماره كنيد ✨آن را نمى‏ توانيد بشماريد ✨قطعا خدا آمرزنده مهربان است (۱۸) 📚 مبارکه النحل ۱۸ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
*‌ 💚پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 🔸إنَّ أعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللَّهِ یوْمَ القِیامَةِ أمشَاهُمْ 🔸فِی أرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ 🔸برترین مقام در پیشگاه خدا در روز قیامت 🔸برای کسی است که بیش از همه برای ارشاد 🔸و خیر خواهی مردم گام بردارد. 📚كافى، ج 2، ص 208. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🔹این رشته باریک را پاره نکنید 🔹 عزیزان، اولاً گناه نکنید،    که گناه برای انسان سمّ مهلک است؛   🔹 اگر هم به گناه افـتـادید ،    یا حـتـی غـــرقِ در گناه بودید،    دست از نــمـاز برندارید! 🔹این رشته باریک بین خود و خدا     پــاره نکنید؛ عـاقـبـت همین نــمـاز شما را اصلاح خواهد کرد و عاقبت بخیری شما را رقم خواهد زد . آیت الله ضیاء آبادی رحمت الله علیه ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💙❣ نفس راحتی کشیدیم و بهم نگاه کردیم از منیژه تشکر کردم که چیزی به عمه درمورد اون پسر و کارش نگفت 😅
💙❣ منیژه هم با نیش باز زیر یه درخت نشسته بودو نگاهمون میکرد، نزدیکش شدمو گفتم بهتره شروع کنیم و زود برگردیم تا عمه دعوامون نکنه!! همونطوری هول هولکی یک سری گیاه چیدیم و مثل روز قبل بیوک کلی کمک کرد و گل و گیاه های دارویی رو توی سبد من ریخت😅🧺 برعکس دیروز ازش تشکر کردم و جواب تشکرم رو با لبخند دادو گفت تا نزدیک ده همراهتون میام خانوما، کل بدنم داغ شده بود و احساس میکردم از تو دارم میسوزم😓😮‍💨 حدس میزدم گونه‌هام گل انداخته باشه سرمو پایین انداخته بودم و با فاصله ازش اروم اروم سمت ده قدم برمیداشتیم که بیوک گلوشو صاف کردو گفت دلبر خانوم بنده از شما خیلی خوشم اومده همزمان با این حرفش صدای خنده‌ی پر ذوق منیژه بلند شد😍😂 سقلمه‌ای بهش زدمو حواسمو جمع کردمو با دقت به حرف های بیوک گوش جان سپردم! گفت که حتما به گوشتون رسیده که من تهران کار میکنم و اینجا گه‌گداری سر میزنم یهو وا رفتم و با غم نگاهش کردم، متوجه غم توی نگاهم شد و گفت البته ازین به بعد قراره بیشتر سر بزنم!! با لبخند سرمو پایین انداختمو ادامه داد: من ازتون میخوام بهم یه فرصت کوچولو بدید تا یکم خودمو کارو بارمو جمعو جور کنم و دست پر بیام خاستگاریتون! همزمان با این حرفش احساس خوشایندی بهم دست داد انگار یکی با سر انگشتاش روی پوستم خط میکشید ذوق زده به ادامه‌ی حرف هاش گوش سپردم، گفت که یه خواهر تنی داره و بقیه خواهر برادرهاش از زن دوم پدرش هستن و میخواد اینجا خونه و کاری دست و پا کنه و بعد ازدواجمون خواهرش رو هم بیاره پیش خودمون☺️ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷مهربان خدای من ! خورشیدی‌و ما چو ذره ناپیداییم سر، بر درِ آستان تو می‌ساییم صبح دگری دمید، برمی‌خیزیم تا دفتر دل به نام تو بگشاییم خدایا با توکل به‌اسم اعظمت که روشنگرجان است روزمان را آغاز می‌ کنیم 🌷بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ 🌷الهی به امید تو ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
👇تقویم نجومی اسلامی 👇 ✴️ پنجشنبه 👈19 مهر / میزان 1403 👈6 ربیع الثانی 1446👈10 اکتبر 2024 🕋 مناسب های دینی و اسلامی. 🔥 مرگ هشام بن عبدالملک بن مروان ملعون " 125 ه.قمری "بر خاندانش آل مروان لعنت. 🏯 بناء شهر بغداد توسط منصور دوانقی ملعون " 146 هجری قمری "وی سادات بنی الزهراء علیهاالسلام را زنده زنده داخل دیوارهای شهر گذاشت لعنت خدا بر او باد. 🎇 امور دینی و اسلامی. ❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یُمنی است برای همه امور خصوصا: ✅خواستگاری و عقد و عروسی. ✅مسافرت. ✅خرید وسیله ی سواری ✅دیدار با روسا و مسئولین. ✅خرید و فروش. ✅رفتن به تفریحات سالم. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅صلح دادن بین افراد. ✅درختکاری. ✅شکار دام گزاری ماهی گیری. ✅و پس گرفتن طلب خوب است. 👩‍🦲نوزاد متولد این روز از آفات و بلاها دور باشد. 🚘 مسافرت خوب است. 🔭احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج جدی است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️انواع جراحی ها. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️کاشت و برداشت محصول. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️وام و قرض دادن و گرفتن. ✳️تشکیل شرکت و امور مشارکتی. ✳️نو پوشیدن و دوختن. ✳️و کندن چاه و قنات نیک است. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 7 سوره مبارکه "اعراف" است. الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به افرادی واگذارد برخی در انجام آنها تلاش کنند و برخی سستی کنند و از چشم وی بیفتد و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
⛱⛱ چطوری رنگ خدا بدیم به زندگی مون؟؟ 👇👇 💚 خیلی راحت می‌تونیم نیّت‌هامون رو خدایی کنیم، و به همه‌ی کارهامون رنگ خدایی بزنیم☺️ ✨مثلاً هر وقت میخوایم صورتمون رو بشوریم، قصد وضو کنیم و وضو بگیریم. 👈اینطوری هم دست و صورتمون رو شستیم، و هم عبادت کردیم.🍃 ✨ هر وقت میخوایم بشینیم، مثل پیامبر (صلی الله علیه وآله ) رو به قبله بنشینیم. 👈هم نشستیم، و هم یاد خدا بودیم. ✨ اگر میخوایم درس بخونیم، به جای مدرک و مقام، برای رضایِ خدا درس بخونیم، که به دینِ خدا خدمتی بکنیم. 👈 هم درس خوندیم، و هم عبادت کردیم.🍃 ✨ اگر میخوایم برای خانواده‌مون لباس نو بخریم، به مناسبت یکی از اعیاد مذهبی بخریم. 👈 هم خرید کردیم، و هم عبادت🍃 🔔 و خلاصه اینکه، تو هر کار کوچیک و بزرگی که انجام میدیم، یه ردّ پایی از خدا باشه درس می‌خونیم 👈🏼 برای خدا کار می‌کنیم 👈🏼 برای خدا زندگی می‌کنیم 👈🏼 برای خدا نفس می‌کشیم 👈🏼 برای خدا ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💙❣ منیژه هم با نیش باز زیر یه درخت نشسته بودو نگاهمون میکرد، نزدیکش شدمو گفتم بهتره شروع کنیم و زود
💙❣ به اینجای حرف‌هاش که رسید دیگه نزدیک ده شده بودیم روبروم ایستاد و گفت دلبر خانوم من فردا برمیگردم تهران اما سعی میکنم زود برگردم و ببینمت!!🥰😊 نمیدونم کارهام کی راستو ریست میشن و چقدر طول میکشه اما ازت میخوام منتظرم بمونی و اگه خاستگاری داشتی ردش کنی تا خودم پا پیش بذارم!! باشه‌ی آرومی گفتم و دست منیژه رو گرفتم و به سمت خونه پا تند کردیم،😅 نزدیک خونه که شدیم روبروی هم ایستادیمو شروع کردیم خندیدن بعد کلی خنده و زدن تو سرو کله‌ی هم راضی شدیم برگردیم خونه!! گیاه‌های دارویی رو به یک اندازه تقسیم کردیم تا عمه باز سر اینکه یکیمون بیشتر از اون یکی گیاه جمع کرده دعوامون نکنه سبدهارو تحویل عمه خورشید دادیمو رفتیم پیش خدیجه، بی حال و بی طاقت روی ایوون نشسته بود بعد از احوال پرسی گفتم نهار بار گذاشتی؟!🤔 بی حوصله سری بالا انداخت آستین‌هامو دادم بالا و گفتم خودم برات درست میکنم،! منیژه گفت آره همگی بریم مطبخ اونجا هم غذا درست کنیم هم حرف بزنیم خیالمون هم راحته که کسی حرف هامونو نمیشنوه! برای نهارشون سیب زمینی و تخم مرغ آبپز کردم و کره‌ی محلی رو روی سماور گذاشتم تا آب بشه،،🍳🧈 دوغ رو هم توی تنگ سفالی ریختم و توش شوید و گل خشک پودر شده ریختم و وسایل نهارشون رو توی سینی چیدم!! همونطور که من داشتم کار میکردم منیژه داشت با دقت و جزئیات کامل اتفاقات صبح رو برای خدیجه تعریف میکرد و خدیجه هیجان زده گوش میداد و با ذوق تند تند به من نگاه میکرد😍🥲 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
و شهادت فخر فرزندانِ علی‌ابن‌ابی‌طالب است؛ به دنیا می‌آیند تا شهید شوند..🥀 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°