eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
25.3هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
6 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/594149760C83b845a7b3 🌹داستان هایمان براساس واقعیت می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کارهای بی‌حاصل ✏️ كارهاى زياد مادام كه در جايگاه خود ننشسته باشد، حاصلى ندارد. 📄 برشی از کتاب 📚 وقتی که از خودت می‌سوزی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 حرکتِ حساب شده ✏️ انسان مومن برای هر حرکتش حساب باز می‌کند در هستی منظمِ هدفدار، بی‌هدف گام بر نمی‌دارد. 📄 برشی از کتاب 📚 تربیت کودک ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💠 | عليه السلام 🔹 لاَ يَكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَى اَلْخَلْقِ بِكَ 🔸مبادا ات به سبب تو، بدبخت ترينْ مردمان باشند! 📗 تحف العقول ص 82 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨💚✨ گوشهام سوت میکشید و چشمام سیاهی میرفت، نمیتونستم حرف‌هایی رو که شنیدم هضم کنم😰😳 خودم میدونستم
✨💚✨ عصبی گفت پس خودتو به من قالب کردی!! برگشتم سمتشو با چشمای از حدقه بیرون زده نگاهش کردم و ادامه داد: کلاه سرمون گذاشتید؛ اون از عموت که کوره و اینم از خودت که هم عقلت کمه هم بدنت کامل نیست،! اونوقت منه احمق گول ظاهر زیباتو خوردمو نه تنها خودم بلکه خواهر بیچارمم به این آتیش تو و اون عموی بی همه چیزت سوزوندم😡🔥 نمیتونستم همین جوری وایسم و حرف هاشو تحمل کنمو چیزی نگم اختیار دهنم دست خودم نبود انگاری ، گفتم اوهوی حرف دهنتو بفهم فکر کنم یادت رفته کی دنبال کی بود!؟؟؟ با دو قدم خودشو بهم رسوند و از پشت سر موهای بافته شدم رو دور مشتش پیچید و موهامو کشید! سرم به طرف عقب کشیده میشد و درد خیلی زیادی داشت اونقدری که از چشام آب بیرون میزد، از بین دندون های قفل شدش گفت خودتو بهم انداختی وگرنه کی منو تورو گفتن،!وایسا حالتو جا میارم !😠 محکم هولم داد روی زمین و بعدش منو گرفت به باد مشت و لگد، دستامو سپر سرم کرده بودم و جیغ هامو توی گلوم خفه میکردم تا بدری بیدار نشه و نترسه،توی دلم خدارو صدا میزدم و ازش کمک میخواستم🥺😫 بعد ازینکه دق دلیشو قشنگ سرم خالی کرد بغلم تفی انداخت زمینو گفت ادبت میکنم وایسا فردا پس فردا که هوو آوردم بالا سرت میفهمی زبون درازی چیه!! رفت بیرون و درو محکم بهم کوبید، همونجا روی زانوهام نشستم و به حالت سجده روی زمین دراومدم و تا چشمام اب داشت گریه کردم😭 نمیدونم چقدر گذشته بود اما با صدای نق‌نق بدری سرمو بلند کردم، رفتم شیرش دادمو دوباره خوابوندمش.. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ، روزتون قشنگ 🌸🌺🌼 زندگی از سر شوق و خندیدن از ته دل رو براتون آرزو می کنم...✨ ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ماجرای ما و لبنان ❗️چقدر از ریشه‌های عمیق پیوند ایران و لبنان خبر داریم؟ ⚠️ مبادا به ادبیات رایجِ «اون‌ها یک کشورن و ما یک کشور» بها بدیم! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🕊🌷 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم! وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو شهدا گرفتن. !✨ من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که به درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ | 🌹 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨💚✨ عصبی گفت پس خودتو به من قالب کردی!! برگشتم سمتشو با چشمای از حدقه بیرون زده نگاهش کردم و ادامه
✨💚✨ بلند شدم و جلوی اینه‌ی کوچیکی که توی طاقچه گذاشته بودیم خودمو نگاه کردم زیر چشم چپم کمی کبود شده بود و هردوتا چشمم از شدت گریه پف کرده بودن🥺😢 دستی به موهای بهم ریختم زدم و روسریمو روی سرم مرتب و محکم کردم تا هوا گرگو میش شد طول و عرض اتاق رو طی کردم و درآخر به این نتیجه رسیدم که باید بیوک رو تنبیه کنم!! هنوز هیچی نشده هرچی از دهنش درمیومد بارم میکردو کتکم میزد😤😣 همه‌ی کارها حتی تهیه‌ی علوفه برای گاو و گوسفندا به عهده‌ی من بود و آقا ظهر به ظهر از خواب بیدار میشدو به خودش میرسید وبجای تشکر از من باهام اینطور رفتار میکرد! 🌤صبح یکم دست دست کردم تا همه‌ی اهل خونه بیدار بشن چون نمیخواستم بدری رو باخودم ببرم منتظر شدم تا عذرا خانوم و فاطمه بیان حیاط دنبال کارهاشون تا اگه بدری گریه کرد صداشو بشنون و بیان پیشش!! بیوک آقا هنوز تشریف فرما نشده بود، دو دست لباس و یکمی پول چپاندم توی بقچه و محکم بستمش و بدری رو تمیز کردمو بهش شیر دادم و توی گهوارش گذاشتمش و گهواره رو گذاشتم جلوی پنجره پرده رو هم کشیدم، میخواستم بدری عذرا خانوم و فاطمه رو کلافه کنه و بیوک کارهاش عقب بیوفته و ازین به بعد قدر منو بیشتر بدونه و بفهمه حضور من چقدر برای خونواده‌ی سه نفره‌مون لازمه!!😏 میخواستم بیوک رو تنبیه کنم غافل بودم از اینکه خودم جوری تنبیه میشم که زخمش تا آخر عمرم روی دلم تازه میمونه…! یکراست رفتم سمت رودخونه و از جای کم عمقش رد شدم و رفتم به روستای پدریم به درخونه‌ی عمو ارسلانم رسیدم و محکم در زدم... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📖 ″برشی از خاطرات″ | محمد رضا عقیقی🥀 | ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🕊🌷 خواستگاری هم برایش رفته بودیم.💐 آن زمان سوریه بود. آخرین جملات پدرش در آخرین مکالمه با مجید هم همین بود که پسر طوریت نشود؛ می خواهم برایت زن بگیرم؛ که او هم اطمینان داده بود که طوریم نمیشود و بر می گردم.! یک سال قبل از سوریه رفتنش کربلا رفته بود و آنجا از امام حسین خواسته بود آدم شود و وقتی بازگشته بود حتی قلیان کشیدن را هم کنار گذاشته بود.! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ | ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨💚🍃 ↯🌙 حضرت امیرالمؤمنین علے علیه السلام فرمودند: (عهدنامه مالک اشتر) به نام خداوند بخشاينده مهربان. در كار خراج نيكو نظر كن، به گونه اى كه به صلاح خراج گزاران باشد. زيرا صلاح كار خراج و خراج گزاران، صلاح كار ديگران است و ديگران حالشان نيكو نشود، مگر به نيكوشدن حال خراج گزاران، زيرا همه مردم روزيخوار خراج و خراج گزاران اند.  ولى بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه زمين باشى، زيرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانى زمين و هر كه خراج طلبد و زمين را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كرده است و كارش استقامت نيابد، مگر اندكى.  هرگاه از سنگينى خراج يا آفت محصول يا بريدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين، چون در آب فرو رفتن آن يا بى آبى، شكايت نزد تو آوردند، از هزينه و رنجشان بكاه، آن قدر كه اميد مى دارى كه كارشان را سامان دهد. و كاستن از خراج بر تو گران نيايد، زيرا اندوخته اى شود براى آبادانى بلاد تو و زيور حكومت تو باشد، كه ستايش آنها را به خود جلب كرده اى و سبب شادمانى دل تو گردد، كه عدالت را در ميانشان گسترده اى و به افزودن ارزاقشان و به آنچه در نزد ايشان اندوخته اى از آسايش خاطرشان و اعتمادشان به دادگرى خود و مدارا در حق ايشان، براى خود تكيه گاهى استوار ساخته اى.  چه بسا كارها پيش آيد كه اگر رفع مشكل را بر عهده آنها گذارى، به خوشدلى به انجامش رسانند. زيرا چون بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهى، انجام دهند كه ويرانى زمين را تنگدستى مردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند كه همت واليان، همه گرد آوردن مال بود و به ماندن خود بر سر كار اطمينان نداشته باشند و از آنچه مايه عبرت است، سود برنگيرند. 📚 نھج البلاغه،نامه۵٣بخش١۶ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°