✨♥️✨ بیوک بالای مجلس نشسته بود و به مخده‌ی پشت سرش تکیه داده بود و یک زانوش رو جمع کرده بود دست راستش رو شل و وارفته روی زانوی جمع شده‌اش گذاشته بود!!😒 حرف ها و صحبت های معمول انجام شده بود و همه منتظر بودن بیوک بره سرِ اصلِ مطلب! بیوک با همون دستش که روی زانوش بود اشاره کرد سمتِ علی و گفت : برادرم میخواد مطلبی رو‌ خدمتتون عرض کنه! نگاه های منتظر چرخید سمتِ علیِ بی نوا! علی گلویی صاف کرد و با لبخندی که معلوم بود به زور آورده روی لب هاش گفت : البته که داداش صاحب اختیارِ همه چیزن و خودشون از هرچیزی که من الان خدمتتون عرض میکنم خبر دارن همینطوری با لبخند منتظر بود کسی چیزی بگه اما کسی لام تا کام حرفی نزد! ناچاراً خودش ادامه داد: راستش ما یه صلاح و مشورتی بین خودمون داشتیم؛ و به این نتیجه رسیدیم که دخترتون راحله خانوم رو برای برادرزاده‌ام امیر جان خاستگاری کنیم!☺️😊 رحیم آقا و پسرهاش چند لحظه ساکت علی رو نگاه کردن بعدش هم همدیگه رو! انگار مفهومِ نگاهِ همدیگه رو میفهمیدن چون بعد از اینکه همو نگاه کردن یه جوری چهره‌اشون باز شد که اگه جای ما یه بچه هم میدیدشون متوجه‌ی تغییر ظاهرشون میشد!!! مشهدی رحیم خندید و گفت : دختر مال خودتونه…پیشکشِ😁😂 بعدشم با صدای نسبتا بلندی گفت : زری خانوم راحله خانوم یه چای دستِ ما نمیده؟! زری که معلوم بود پشت در فالگوش وایساده با صدایی که دقیقا از پشت در میومد خیلی سریع جواب داد: چشم رحیم آقا همین الان! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🌷امروز زیباترین ها را برای شما آرزومندم 🌼زیباترین احوال 🌷زیباترین کسب و کار 🌼زیباترین اوقات 🌷زیباترین زندگی 🌼و زیباترین عاقبت را... 🌷پیش به سوی خلق روزی شگفت انگیز و عالی👌 ‌‌‍‌‌‌‍‌ ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─

سلام ما به تو ای جلوه نور خدا سلام ما به تو ای ماه پنجم ولا سلام ما به تو فرزند حسین و حسن سلام ما به تو ای معدن جود و سخا 🎙 #حسن_عطایی #️⃣ #ولادت_امام_محمد_باقر_ #️⃣ #مولودی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💠 استوری فضیلت و اهمیت ماه رجب 🔸آیت الله مجتبی تهرانی (ره) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

✨♥️✨ چند دقیقه بعد راحله سینی چای بدست وارد شد ،سلامِ آرومی کرد و سینی چای رو چرخوند☕️ زری خانوم هم بعد از اون با یک دیس که شیرینی هایی که باخودمون برده بودیم رو روش چیده بود اومد و همگی بابت این وصلتِ فرخنده کاممون رو شیرین کردیم!!🍱 تازه داشتم توی صورت راحله و قد و قیافه‌اش دقیق میشدم! تقریبا هم قدِ من بود و پوست سبزه‌ای داشت ، یکم تپل بود و قیافه‌ی خیلی معمولی‌ای داشت… تازه انگار داشت یادم میومد که بغل امیر که وایسته هرکسی ببیندشون فکر میکنه ننه‌اشه،😣🤦🏻‍♀ غمی ته دلم رو‌گرفت که فورا توی دلم خودم رو سرزنش کردم و به خودم نهیب زدم دلبر ساکت شو…بد به دلت راه نده فقط چند ماه عقد میمونن و خلاص! احتمال میدادم خونواده‌اش راضی نباشن چون امیر واقعا سنش به سنِ راحله نمیخورد!😮‍💨 به سنِ راحله که هیچ پسرم اصلا توی سن و یا حال و هوای ازدواج نبود! قیافه‌ی هر پنج نفرِ خونواده‌ی رحیم آقا خیلی خوشحالتر از لحظه‌های اولی بود که اومدیم خونه‌اشون، منطقی که به قضیه نگاه میکردی میدیدی راحله بیشتر به بیوک میخوره تا امیر ولی خب اونموقع فکر میکردم اینجوری به صلاحِ همه‌است! قرار شد چون وضعِ مالی هر دو خونواده زیاد خوب نیست فعلا صیغه‌ی محرمیت بین بچه‌ها خونده بشه تا اولِ فصل بهار🌱 اونموقع عقد و عروسی باهم برگزار میشد هر خونواده هم برای دختر خودش رخت و لباس و دو سه تیکه طلا بخره،!! جهیزیه هم که چون قرار گذاشته بودن عروس ها فعلا با خونواده‌ی شوهرشون زندگی کنن وسایل اندکی کافی بود… ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

-از خاطره‌ات لرزانند - از اسم تو هم میترسند ...❤️‍🩹 -ویژه‌سالگرد‌شهادت‌سرداردلها- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

-افکند آتشی به دل و جان خاص و عام -ای جان فدا نموده که جان ها فدای تو..🖤 -ویژه‌سالگرد‌شهادت‌سرداردلها- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

قسم‌ بھ‌ عشق . . کھ‌ نامش‌ همیشھ‌ پابرجاست! نرفتھ‌ قاسم‌ ما‌ او هنوزهم‌ اینجاست:)♥️ -حاج‌قاسم‌قلبم- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

-هرگز از یاد نبردم منِ مدهوش تورا -تو نه آنی که توان کرد فراموش تورا..💔 -حاج‌قاسم‌قلبم- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

مثل آن شیشه که در همهمه باد شکست ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست💔 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

خنده‌های تو مرا باز از این فاصله کشت... ✍ خواب و بیدار ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💠 استاد انصاریان: جوونا این ماه، ماه عشق بازی با معشوقه، درب خونش بازه، رسیدن به خدا ۵۰ سال وقت نمیخواد... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°