💠هر روز با یک آیه از قرآن کریم 💢اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ 🔹تو ما را به راه راست هدایت فرما. 📚سوره مبارکه حمد آیه ۶ 🌺 ☘ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

🌹شكر و #افزايش_نعمت🌹 امام صادق عليه السلام : به هركس توفيق شكر گزاري داده شود به او افزايش (آن نعمت ) هم داده ميشود. 📕محاسن برقي ج١ص٤٩ وسايل الشيعة ج٧ص٢٩ كافي ج٢ص٦٥ ♥️نكته : در متن حديث كمي دقت كنيد رمز افزايش نعمت (چه مادي وچه معنوي)شكر گزاريست . بيامبر اكرم صلي الله عليه واله روزانه سيصد وشصت بار شكر ميكردند. شما هم در برنامه روزانه خود قرار دهيد. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

🌸🌼🌺🌸 پیامبر مهربانی (علیه السّلام) : آنکه کودک خود را شاد کند، خداوند در قیامت او را مسرور می نماید. 🔰کافی 🦋 😍 ❣ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

⁉️ مگه میشه با یه قطره اشک بر امام حسین علیه السلام کُل گناهانت پاک بشه!! ◀️ بسیار شنیدنی و تاثیرگزار 🎤 حجت الاسلام دارستانی #کوتاه_شنیدنی ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

🔖منبر کوتاه 🔖 🔅غوغا با حسن ظن به خدا 🔰#استاد_پناهیان ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

غیرتوحسین‌همه‌باهام‌بَدَن.. همه‌غیر‌تو‌،تو‌سختیا‌پَسَم‌زدن🙃 هیشکی‌جز‌خودت‌غصه‌مونخورد! هرکی‌اسرارمو‌فهمیدآبروموبرد.. مَحرم‌اسرارم،همه‌کسوکارم.. من‌دوست‌دارم‌💔:) صوت: کی بهتر از حسین با صدای آقای پویا بیاتی خواننده انقلابی کشورمون ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

✨چهار نصیحت لقمان به فرزندش: در حال نماز 🌺مراقب دلت باش سر سفره 🌺مراقب شکمت باش در خانه ی‏ مردم 🌺مراقب چشمت باش در ميان مردم 🌺مراقب زبانت باش •••🍃🌸 •••••••❥• ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

‍ 🌸🍃🌸 خوشبختی نگاه خداست💖 در این عصر زیبای آدینه 🌸 دعا میکنم🙏 خدا، هیچوقت🌸 چشم ازتون برنداره🌸 روز و روزگارتون موفق🌸 خوبیهاتون مستدام🌸 در پناه خدا💕 #عصر_آدینه‌تون_زیبـا 🌸🍃 و سرشار از آرامــــش و شادی⚘🌸⚘ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

از چوپانی پرسیدند روزگار چگونه است؟؟ گفت از روزگار چیزی نمیدانم اما پشم های گوسفندانم را که چیدم دیدم نیمی از آنها گرگ اند!! پابلو نرودا ماهی تا دهانش بسته باشد کسی نمی تواند آن را صید کند... رازهایت را فاش نکن، بعضی ها در آرزوی صید یک اشتباه در انتظار نشسته اند! اجازه نده مردم چیز زیادی از تو بدانند ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══

لباس نو خریدیم و رفتیم زنجان عروسی پسر داییم، دلم برای محمد تنگ شده بود خیلی دوست داشتم ببینمش، روز عروسی آرایش کردمو یه لباس با حجاب سبز بلند پوشیدم. مراسم خیلی شلوغ بود، بین مردارو دید میزدم ولی خبری از محمد نبود، از ننه سراغشو گرفتم گفت خبر ندارم احتمالا مرخصی ندادن که نیست!! اعصابم بهم ریخت اونهمه به خودم رسیده بودم ببینمش حیف😮‍💨 رفتیم خونه ی پدر عروسو رو سرش یه شال قرمز کشیدنو پول هارو با سنجاق بهش میزدن، خونشون کوچیک بود و بین جمعیت مامانم بهش فشار اومدو کمرش درد کرد ننه برش داشت و با بابام بردنش خونه قرار شد منم با ماشین داییم بیام، دست داداشم علی که 9 سالش بود رو گرفتم و گفتم گمو گور نشی واستا باهم میریم، عروسو سوار ماشین کردنو بردن، بعدم همه پریدن تندی سوار ماشینا شدن و رفتن، اون وسط نفهمیدم داییم کی حرکت کرد، مونده بودیم تو کوچه دو تایی با یه تعداد فامیل های دور همینکه گوشی مامانم که تو کیف من بود رو درآوردم زنگ بزنم بابام، بیاد دنبالمون یهو یه ماشین برامون چراغ زد! نگا کردم دیدم محمد، از ذوق نیشم باز شد رفتیم سمت ماشین و سلام علیک کردیم داداشم علی گفت دیر رسیدی پسر خاله عروسو بردن! یه نگا بمن کرد و با لبخند گفت اتفاقا به موقع رسیدم😌 سوار شدیمو حرکت کرد، علی همش با ذوق براش از عروسی و رقص فامیل میگفت و محمدم باهاش میخندید، چهرش همون بود ولی احساس میکردم بزرگتر شده با وقارتر تو راه زد بغل به علی گفت برو از مغازه سه تا بستنی بگیر بیار بخوریم، اونم بدو رفت و برای خودش چند رنگ سفارش داد! دو تایی تنها که شدیم بی هوا گفت.. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══