💚 همسر و فرزندان حضرت عباس علیه السلام
🌤 حضرت عباس تنها با یک زن ازدواج کردند او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود. لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی علیه السلام بود
🌸 لبابه از حضرت ابوالفضل علیه السلام پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد لبابه در کربلا حضور داشت یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد خود او نیز اسیر شد همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد
💔 پس از ازادی اسرا او به مدینه برگشت. لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی از دنیا رفت خدای رحمتش کند. فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما اوهم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد
🌼 گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس علیه السلام نزد امام سجاد علیه السلام می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد.
📚سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۲۸
#حضرت_عباس_علیه_السلام
🏴🕯🖤🕯🏴
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
✍🏻آیت الله فاطمی نیا :
🖇️مشاجره ها و نزاع ها، نور باطن را خاموش می کند. بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها به جهت مشاجرات و درگیری های لفظی است. کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد! روزی چند تا پرخاش باشد، برکات را از منزل می برد. حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت می آورد.
┈════🍃🌺🍃════┈
#تا_خدا_اینجاست_نگرانی_بیجاست
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠اميرالمؤمنين امام على عليه السلام:
💢لا تَصحَبِ المائقَ؛ فإنّهُ يُزَيِّنُ لَكَ فِعلَهُ، و يَوَدُّ أن تَكونَ مِثلَهُ
🔹با احمق مصاحبت مكن؛ زيرا او كردار خود را در نظر تو مى آرايد و دوست دارد كه تو نيز همانند او باشى
📚ميزان الحكمه جلد ۶ صفحه ۲۰۱
🍀
🌾☘
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
من همیشه دختر نترس کله شق و رکی بودم حالا چطور باید می دیدم توسط چیزایی که برای دهن بند بودنم گرفته
پیاده با پرس و جو رفتم و یه تیکه ای هم با خط واحد رفتم تا چشمم به حرم افتاد از دور شبیه طفلی که پدرشو می بینه شدم
رفتم توی حرم و نشستم توی محوطه کلی گریه کردم گفتم نجاتم بده 😭😭
من ذریه حضرت زهرا هستم چرا منو دور انداختی چرا اینجوری می بینم
یکبار اومدم شهرتون این رسم مهمان نوازی کدوم قبیله ست امام رضا ...😔
ساعت ۲۲ شب شده بود
از یکی تلفن کارتی گرفتم بهش زنگ زدم گفتم الان حتما نگرانه
گفتم میترسم نگاه های خوبی نمی بینم بیا دنبالم تنها و پولم
بهم گفت خودت رفتی خودت برگرد ...😔
این چه جوابی بود اخه
لعنت به کسی که ناموس حالیش نبود
جواب ندادم قطع کردم کجا میرفتم سرد بود من بچه جنوبی ترین بخش ایران تحمل سرمای مشهد نداشتم
با پرس و جو باید ۴ ساعت دیگه هم پیاده روی میکردم رفتم و رفتم،
وسطای راه ساعت ۱۲ بود فک کنم دیگه کم آوردم کلیه درد گرفتم از پیاده روی پهلوم گرفت نشستم وسط پیاده رو که یه موتوری ترمز کرد: خوشگله برسونمت 😔
با داد من گاز رو گرفت و رفت...
زدم زیر گریه لعنت به من و این سیاه بختی منی که غذامو با حیوون تقسیم میکردم چرا باید این بشه قسمتم
دوباره ادامه دادم خیابون خلللللووووت بود از تاریکی می ترسیدم هنوزم میترسم
یه کارتن خواب دیدم همیشه به معرفتشون ایمان داشتم رفتم جلو زودی گفت سلام ابجی
تا گفت آبجی بغضم شکست
یعنی یه مرد پیدا کرده بودم؟؟؟؟
گفتم میشه بهم پول بدی برگردم خونه مون
ته جیب هاش رو گشت دو سه تا دویست تومنی و پونصدی بود گذاشت کف دستم و یک تیکه نون داد بهم و گفت پشت سرم بیا...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
📌امیرالمومنین امام على (عليه السلام):
✍🏻الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ وَ أَعْمَالُ اَلْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجَالِهِمْ
👌صدقه دادن دارويى ثمر بخش است، و كردار بندگان در دنيا، فردا در پيش روى آنان جلوه گر است.
📗حکمت٧ نهج البلاغه
✨
✨✨
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌸🌼🌺
💠اميرالمؤمنين امام على عليه السلام:
💢الرُّكونُ إلَى الدُّنيا مَعَ ما يُعايَنُ مِن غِيَرِها جَهلٌ
🔹دل بستگى به دنيا، با وجود مشاهده دگرگونى هاى آن، نادانى است
📚غررالحكم حدیث ۱۹۷۹
🌸
🌺🌿
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌شما نمازهایـتان را در #اول_وقت و
حتی المقدور با جماعت بخوانید،
مطمئن باشـید به مقامات عـالی معنوی میرسـید.
دنبال ورد و ذکر خاصـی نباشید!
نماز، انسان را به بهـترین درجات معنـویت مـیرساند..!
آیتاللهسیدعلیقاضی🌱
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
از وصیت های امام علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام:
📌پسرم! گناه كاران را از رحمت خدا نااميد مكن!
چه بسیار گناه كارانى كه پس از سالها #گناه، هدایت و عاقبت بخير شدند.
و چه بسیار عبادت کنندگانی كه پس از عمرى عبادت، گمراه و به فساد افتادند و به دوزخ وارد شدند.
📚تحف العقول ، صفحه ۱۴۱
•┈┈••✾❀🍃💥🍃❀✾••┈┈•
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
✨﷽✨
✅داستان کوتاه
✍️روبروی محکمهای، میخانهای بود که هر از گاهی یکی از شرابخواران وقتی متهمی را میدید که دستبسته او را به زندان میبرند با مستی بیرون میآمد و ضامن او میشد. در شهر شایع شده بود که شرابخواران آن میخانه بیش از اهل مسجد آن شهر به بهشت میروند چون به مردم خدمت زیادی میکردند. از عالم شهر پرسیدند: کار نیک این جماعت به چه ماند؟ گفت: گویی به مبال میروند و در زمان قضای حاجت عطر بر خود میزنند و چون بیرون آیند نه بوی عطر میدهند نه بوی مبال. گفتیم اجنه به علت علاقه شدید به الکل، در هر کسی شراب نوشد به او نزدیک شده و در گوش او صدا و امر میکنند. در جهان طبیعت امکان ندارد کسی از نوشیدن آب میوهای حس دلتنگی کرده و کس دیگری از نوشیدن همان آب میوه احساس آرامش کند.
اما شراب تنها عنصر هستی است که هر کس بعد از نوشیدن آن یک حس پیدا میکند. یکی میخندد و دیگری به یاد غصههای خود میافتد و گریه میکند، دیگری یاد نفس و شهوت میافتد، و آن یکی یاد بدی کسی میافتد و همان لحظه قصد انتقام میکند و.. از حالات مختلف ایجاد شده در شرابخوار میتوان فهمید آن حالات از خود شراب خارج نمیشود بلکه از خواطر شیطانی است که اجنه بستگی به استعداد کسی که شراب خورده است در او خواطر میزنند. پس اگر کسی که شراب خورده است در حالت مستی کار نیکی انجام دهد چون آن لحظه درگیر خواطر شیطانی است، این کار نیک به امر او (شیطان) انجام گرفته است نه به اراده انجام دهنده فاعل آن! از سوی دیگر کسی که در حال معصیت الهی است، نمیتواند در حال عبادت الهی با انجام کار نیک باشد.
مثال، کسی در حال سنگ زدن به ما بلند بگوید: «دوستت دارم»، پس کسی که مست است اگر بزرگترین کار نیک را هم انجام دهد نزد حقتعالی به کل حبط و بر باد است.
اما اگر شرابخوار در زمانی که مست نیست مانند سایر معصیتکاران که کار نیک میکنند،
برای رضای خدا کار نیکی انجام دهد برای او ثبت میشود، و چه زیبا حضرت علی علیه السلام فرمودند: بر عاقل است که خود را از مستی ثروت، مستی قدرت، مستی علم، مستی مدح و مستی جوانی نگه دارد،
زیرا برای هر یک از اینها بوی پلیدی است که عقل را میزداید و وقار را کاهش میدهد. پس دقت کنیم فقط در زمان نوشیدن شراب شیطان به انسان نزدیک نشده و خواطر نمیزند بلکه کسی هم که صاحب قدرت و ثروت و علم و.. است مستعد مست شدن به معنی در معرض خواطر شیطانی قرار گرفتن است.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌸سه دقیقه در قیامت (قسمت اول)
🍀کتاب #سه_دقیقه_تا_قیامت داستان زندگی یک مدافع و جانباز حرم هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد .
🔴اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است...
🔰البته ایشون در ابتدا به شدت در مورد اینکه ماجراش پخش بشه مقاومت کرده اما در نهایت راضی شده که تا حدی چیزهایی رو تعریف بکنه
♦️و طبق گفته بسیاری از دوستانش بعد از عمل جراحی اخلاق و رفتار فوق العاده خوبی پیدا کرده.
🔆در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم:
👇👇👇👇👇👇👇
💠پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم.
🍃در خانوادهای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم.
♻️سالهای آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود.
💠 با اصرار و التماس و دعا و ناله به جبهه اعزام شدم.
من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند..
🌷اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و میدانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند
♦️ به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به مسجد میرفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.
💠یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم...
در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتیها و گناهان نشوم و به حضرت عزرائیل التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...!
ادامه دارد...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌸سه دقیقه در قیامت!(قسمت دوم)
🔰البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا میکنم.
♦️ نمیدانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند.
خسته بودم و سریع خوابم برد..
💠نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم.
🔆بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم.
✨ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده.
فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم.
♦️ اما با خودم گفتم:
اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او میترسند؟
🍀می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود.
✔️با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم..
🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت..
🔵در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد!
🔺روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند.
☑️ سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم.
🔶 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ...
🔷از سمت چپ با من برخورد کرد!
آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم.
🔴 راننده پیاده شد و می لرزید.
🌾 با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد!
🔵به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...!
ادامه دارد...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💥 #قسمت_هفتم دکتر گفت خانم چیزی رو که من میبینم رو میگم . این گوش ضربه خورده.من پیش مامان چیزی ب د
💥
#قسمت_هشتم
دوسال باهزار سختی و تلاشم تموم شد و تونستم مدرک دیپلممو بگیرم.😍
اخلاق شوهرم هنوز تغییر نکرده بود .کاش از اولش همه چیزو ب خونوادم میگفتم شاید میتونستم طلاقمو بگیرم اما چه کنم که من از این مرد باردار بودم و خودم هم دیر متوجه شدم.
درست ۳ ماهه حامله بودم .اولین ازمایشمو بامامان دادیم .مامانم خیلی خوشحال شد چون داشت مامان بزرگ میشد.نمیدونستم چطوری ب شوهرم بگم .نمیدونستم خوشحال میشه یاناراحت ولی ب هرحال باید میگفتم .اون شب مامان زنگ زد جلال رو دعوت کرد شام تابعد شام باهم برگردیم خونمون.وقتی رسیدیم خونمون نشستم تا جلال بیاد خونه تاآزمایشمو نشونش بدم .
بدون حرف اومد خونه داشت میرفت بخابه که صداش کردم،جلال بیابشین میخوام یه چیزی روبهت بگم. گفت که اگه باز میخوای بیخودی پشت سر خانوادم ایناحرف بزنی اصلا حوصله ندارم.گفتم نه،فقط میخواستم بگم که داری بابا میشی.☺️
حرفم زد تو ذوقش همونجا خشکش زد هم خوشحال شد و هم ناراحت.😒
بهم گفت که تا شکمت معلوم نشده نمیخوام خوانوادم بفهمن بزار فکر کنن منم خبر نداشتم.گفتم چرا اخه مگه چیه ،بسم نبود این همه عذاب چراباید فک کنن خبر نداشتی.زار زار گریه کردم.گفت همینه که میگم.حالا انقد گریه نکن تابرم بخوابم.
سر بارداریه پسرم خانوادش خیلی خواستن تا کاری کنن پسرمو بندازم ولی من سخت مقابله کردم .تنهایی همه چیزو ب دوش کشیدم.فقط خدارو داشتم .بعد ۹ ماه پسرم ب دنیا اومد.
بیچاره مادرم ۲ ماه خونمون موند و ازم مراقبت کرد.
تواین دوماه هی بهم گفت چطور تونستی اینجا زندگی کنی،ایناچه جونورایی هستن.منم حرفی نمیزدم و میگفتم مامانجون گذشته ها گذشته.ول کن .اسم پسرم رو گزاشتیم ابوالفضل.قربون امام رضا برم .پسرم نظر آقام بود.وقتی ۳ سالش شد بامامان و بابام بردیم زیارت اقاامام رضا تا نذرمونو ادا کنیم.
شوهرم جلال طبق معمول همیشه منو تنها میزاشت.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══