🌹داستان آموزنده🌹.
در عصر حضرت سليمان، پرندهاى براى نوشيدن آب به سمت بركهاى پرواز كرد، اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آنجا متفرق شدند.
.
همين كه قصد فرود به سوى بركه را داشت اين بار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آنجا آمده.
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى با وقار و نيكوست و از سوى او آزاری به من نمیرسد؛ پس نزديك شد اما آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد!
پرنده شكايت نزد حضرت سليمان برد.
.
حضرت آن مرد را احضار و محاكمه کرد و دستور به كور كردن چشم او داد.
.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت: "چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد و گمان بردم كه از سوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند.😊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#زندگی_سخت_من🥺😔 مالک که عصبی شده بود داد زد بسته دیگه دیوونم کردی زن😤 بسته دیگه از صبح تا العان هم
#زندگی_سخت_من🥺
تمام تلاشمو میکردم تا زندگیمو به خوبی اجاره کنم،
ولی زندگی ما انقدر داغون بود که هر جاشو درز میگرفتی باز یجای دیگه میزد بیرون!☹️
به خودم امید میدادم، دخترم که دنیا بیاد زندگی بهتر میشه و کمی هم شد،
دخترم مهرسا دنیا اومد🥰
وقتی مالک دخترمونو بغل کرد مهرش همچین به دلش نشست که دیگه سفت و سخت چسبیده بود به زندگیمون
دیگه منم با پسرا کنار میومدم، البته پسر بزرگ مالک بیشتر سرکار میرفت و زیاد خونه نمیموند، برای همین هواسم به ابوالفضل بود و دخترم سارا و مهرسا
خداروشکر با بدنیا اومدن مهرسا برکت اومد تو زندگیمون، کم و کسری بود ولی خوب میگذروندیم.
خواهرای مالک گفتن سهم ارث پدریمونو میخوایم برای همین خونه رو گذاشتن برای فروش
مالک با سهمش یه خونه ی بزرگتر رهن کرد تا خونه ی توی روستاش که چندان ارزشی هم نداشت رو بفروشه و یه خونه بخره!
زندگی با همه ی سختی ها و آسونی هاش میگذره مهم اینکه ما چطور باهم رفتار کنیم، دعا میکنم خدا هوامونو داشته باشه و ازین بدبخت ترمون نکنه!
مالک خیلی مرد زرنگ و کاری نبود، خیلی وقت ها سر همین تنبلیش دعوامون میشه با اینکه 4 تا بچه داریم و یه خانواده 6 نفره ایم باز بی خیال میخوابه خونه و گاهی سرکار نمیره! 😒
امیدوارم همگی خوشبخت و عاقبت بخیر شین و به زندگی من نگاه کنیدو اشتباهات منو تکرار نکنید!
ازدواج با مردی که بچه داره سخته چون نه تنها با خود اون مرد بلکه با بچه هاشم باید کنار بیای و این خیلی خیلی سخته!!
از دخترا میخوام خیلی راحت زن مرد بچه دار نشن و خودشونو بی ارزش نکنن‼️
.تمام.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
✨﷽✨
✍چهار عامل ما را🔥جهنـمی🔥کرد
✅»در قیامت بارها میان اهل بهشت و جهنم گفت و گو رخ می دهد ٬ که قرآن ترسیمی از آن گفت و گوها را بیان فرموده است٬ یکی از آن صحنه ها که در سوره مدثر آمده این است که: اهل بهشت از مجرمان می پرسند: چه عاملی شما را به دوزخ روانه کرد؟
💠»آنها می گویند : ۴ عامل :
1⃣»« لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّینَ »
٬پای بند به نماز نبودیم .
2⃣»« لَمْ نَکُ نُطْعِمُ المِسْکینَ »
به گرسنگان اعتنا نمی کردیم.
3⃣»« کُنّا نَخوُضُ مَعَ الْخائِضینَ »
٬ ما در جامعه فاسد هضم شدیم .
4⃣»« کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدّین »
٬قیامت را هم نمی پذیرفتیم.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
✍پیامبر مهربانی(ص)
نشستن مرد در کنار خانواده، نزد خدا از اعتکاف در مسجد محبوب تر است.
📗نهج الفصاحه، ص 165
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🔆سقراط و دانش آموز مشتاق
🌾زمانی دانش آموز مشتاقی بود که می خواست به خرد و بصیرت دست یابد. به نزد خردمند ترین انسان شهر؛ سقراط؛ رفت تا از او مشورت بخواهد. سقراط فردی کهنسال بود و در باره بسیاری مسائل آگاهی زیادی داشت.
پسر از پیر شهر پرسید:
🌾چگونه او هم می تواند به چنین مهارتی دست پیدا کند؟"سقراط زیاد اهل حرف زدن نبود، تصمیم گرفت صحبت نکند و عملاً برای او توضیح دهد."
🌾او پسر را به کنار دریا برد و خودش در حالی که لباس به تن داشت، مستقیماً به درون آب رفت. شاگرد با احتیاط دستور او را دنبال کرد و به درون دریا قدم برداشت و همراه سقراط پیش رفت. آب تا زیر چانه اش می رسید سقراط بدون گفتن کلمه ای دستش را دراز کرد و بر روی شانه پسر گذاشت، سپس عمیقاً در چشمان شاگردش خیره شد و با تمام توانش سر او را به زیر آب فرو برد.
🌾تلاش و تقلای پسر به نتیجه نرسید ولی پیش از آنکه زندگی پسر پایان یابد، سقراط سرش را بالا آورد. پسر به سرعت به روی آب آمد و در حالی که نفس نفس می زد و به دلیل خوردن آب شور به حال خفگی افتاده بود به دنبال سقراط گشت، تا انتقامش را از پیر خردمند بگیرد! در نهایت تعجب دانش آموز، پیرمرد صبورانه در ساحل منتظر ایستاده بود.
دانش آموز وقتی به ساحل رسید، با عصبانیت داد زد: چرا خواستی مرا بکشی؟
🌾مرد خردمند با آرامش سئوال او را با سئوالی جواب داد: وقتی زیر آب بودی و مطمئن نبودی که روز دیگر را خواهی دید یا نه، چه چیز را در دنیا بیش از همه می خواستی؟
دانش آموز لحظاتی اندیشید سپس به آرامی گفت:می خواستم نفس بکشم.
🌾سقراط چهره اش گشاده شد و گفت: آری پسرم هر وقت برای خرد و بصیرت همین قدر به اندازه این نفس کشیدن مشتاق بودی آن وقت به آن دست می یابی.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان عجیب سید شفتی...
🎤استاد عالی
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
وقتی که گلی به این ظرافت در میان سنگ های سخت، جوانه زده....
توهم می توانی در میان مشکلات و گرفتاری ها جوانه بزنی❤️
🌸🌸🌸✨🌸🌸🌸
هیچوقت نشدن را باور نکن!
به محال ایمان نیاور...
❀••┈••❈✿❤️✿❈••┈••❀
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
▪️امام حسين عليه السلام:
شكرگزارىِ تو بر نعمت گذشته، زمينه ساز نعمتِ آينده است☘🌸☘
❀••┈••❈✿🥀✿❈••┈••❀
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💌 از خدا نترس
✍امام علی عليه السلام به مردى نگريستند و در چهره او نشانه ترس ديدند. از او پرسیدند:
«از چه می ترسی؟»
مرد پاسخ داد:
«از خدا مى ترسم.»
امام علیه السلام فرمودند: اى بنده خدا ! از گناهانت و از عدالت خدا درباره ظلمهايى كه به بندگان خدا كردهاى بترس. از خدا اطاعت کن. پس از آن، از خدا نترس؛ زيرا او به هيچ كس ظلم نمىكند و هرگز كسى را بيش از استحقاقش مجازات نمىكند ❤️
❀••┈••❈✿❤️✿❈••┈••❀
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
وَ مَا بِكْمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ
هر چیزی خوبی که بهت میرسه از جانب خداست
(نحل/۵۳)
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══