eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
5هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مواظب باشیم غدیر را از دست ندهیم. 🎤 استاد بندانی نیشابوری ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😉 دمت گرم دختر ♥️ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💠 غذای حاکم مسلمین ! 💢 «سُوَيد بن غَفَلَة» می‌گوید: به دار الحکومه رفتم و دیدم  امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشسته‌اند تا غذا میل کنند، دیدم حضرت یک دوغی میل می‌کنند که ترشیِ آن بینی من را می‌زد و یک نان جو تناول می‌فرمودند که آرد آن الک نشده بود و آنقدر خشک بود که حضرت باید این نان را به زانو می‌زدند تا بشکنند. 🔸 «به خادم حضرت گفتم: آیا شماها تقوا ندارید؟ آن خادم گفت: حضرت از ما عهد گرفته‌اند که به شرطی اجازه می‌دهم کنار من باشید که این آردها را الک نکنید. 📜 1 - الغارات، جلد ١، صفحه ٨٦ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 مدح غوغایی امیرالمؤمنین حضرت امام علی علیه السلام 🌺 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🎥حرم مطهر امیرالمومنین در نجف اشرف در آستانه عید سعید غدیر خم ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
دستای مدیر بخش شل شد و ولم کرد، آراس وقتی فهمید چخبره چشماش یه کاسه خون شد، مشتشو گره کرد و محکم ک
نمیدونم چجوری سر از بیمارستان در آوردم، برام مهم نبود، حالم اصلا خوب نبود، چشمامو که باز کردم، سرم تو دستم بود و صورتم پانسمان شده بود🤕 آراس یه گوشه ایستاده بود و زل زده بود بمن، سرمو چرخوندم تا نبینمش، درسته نجاتم داد مدیونش بودم ولی زود قضاوت کرد، اگه من عمدا اونجا موندم پس چرا مقاومت میکردم، اصلا یذره با خودش فکر نکرد، چند دقیقه بعد دکتر صورتم با عجله وارد شد، به آراس که رسید گفت کجاست اونگ با سر بمن اشاره کرد، اومد سمتمو و عصبی نگام کرد، دستشو آورد جلو پانسمانمو باز کرد، اخماش بیشتر رفت توهم طلبکار گفت : مگه من نگفتم خیلی مراقب صورتت باش این چه وضعشه هان، العان من این. چیکار کنم، بغض کردم یعنی صورتم داغون شده بود گفتم ببخشید دکتر نفهمیدم چی شد خوردم زنین شرمنده! دکتر چیزی نگفت ولی معلوم بود خیلی حرص میخورد، بعدم رفت پرستارو صدا کردو پروندمو ازشون گرفت و نگا کرد گفت دارویی خاصی ندین، خودم دارو مینویسم! پرستار گفت شما، گفت من دکتر پوستشم، برندارین سرخورد چیزی بزنین ها همینطوریش داغون شدع بدترش کنین!! پرستار که انگار از حرف و لحن دکتر ناراحت شده بود سرشو تکون داد و رفت. دکتر یکم بعد رفت منم سرمم تموم شد مرخص شدم، آراس در ماشینو برام باز کرد که سوار نشدم گفتم خودم میرم جدی گفت بشین برسونمت، عصبی گفتم نه! نمیخوام رفتم سر خیابونو با ماشین سر راهی رفتم خونه.. مامانم که منو دید ترسید گفت صورتت چی شده گفتم خودم زمین، کلی سرم غر زد که هواسم کجا بود و صورتمو داغون کردم ولی من بی خیال رفتم تو اتاق ولی اشکام خشک شده بود.. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرٰاهُ قَرِيباً🔴 یک نفر مانده از این قوم که بر میگردد ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💠جرعه‌ای از فضائل امیرمؤمنان سلام‌الله‌علیه ✍️ رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: 🔖یا علی 🍃تویی که برای امتم در آنچه بعد از من اختلاف می کنند، مسئله را روشن می سازی؛ 🍃و تو در میان آنان به جای من هستی؛ 🍃کلام تو، کلام من؛ 🍃فرمان تو، فرمان من؛ 🍃اطاعت از تو، اطاعت از من؛ 🍃سر پیچی از [دستورات] تو، سرپیچی از من است و سرپیچی از من، سرپیچی از [دستورات] خداوند متعال است. 📚من لا يحضره الفقيه، ابن بابویه القمی،ج‏4، ص179 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روستایی عجیب و خارق‌العاده در فرانسه که تمام ساکنانش مسلمان شیعه شده‌اند و معتقد و منتظر ظهور امام زمان ایستاده‌اند! ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
ساک و وسایلم رو گذاشتم توی اتاق وقتی اومدم خواهر کوچیکم نبود وقت اومد تو خونه بچه هارو که دید کلی
بعد از چند دقیقه احوال پرسی، پدرم راجب دلیل طلاقمون پرسید و اینکه چطور پشیمون شده و اومده خواستگاری، شوهرم خیلی خوب حرف میزدو پدرم قشنگ قانع کرد بدون اینکه بمن بی احترامی کرده باشه! بعد کمی راجب درآمد ماهانه و این چیز ها صحبت کردند، بعد از یک ساعت بابام گفت که اگر عروس دوماد راضی باشن توی اتاق باهم صحبت کنند.. بعد از اینکه وارد شدیمو کمی یخمون آب شد، علی گفت : با این لباس چقدر خوشگل شدی😁 گفتم ممنونم😅 کم کم حرف هامون شروع شد کلی باهم صحبت کردیم و خندیدیم، نیم ساعت بعد کم کم اومدیم توی جمع و من همونجا بله رو دادم.. اون شب خیلی خوشحال بودم چون قبلش همو می‌شناختیم و یه زمانی زن و شوهر بودیم، نیازی به نامزدی و این جور چیزا نبود پدرم گفت که فردا عقد کنیم... فرداش یه لباس سفید بلند و ساده و کمی آرایش راهی محضر شدیم. بعد از خوندن خطبه عقد پاشدم و سفت بغلش کردم و کلی گریه کردم اونم خیلی استقبال کرد بچه ها آنقدر خوشحال بودن که همونجا اومدن و ما رو بغل کردن خیلی خوشحال بودم بعدشم شب رفتیم رستوران و خوشحال برگشتیم خونه.. یک هفته بعد هم عروسی کردیم، خداروشکر خوشبخت شدیم کنار هم پایان. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
امام باقر عليه السلام: إيّاكَ و الكَسَلَ و الضَّجَرَ؛ فإنّهُما مِفتاحُ كُلِّ شَرٍّ، مَن كَسِلَ لم يُؤَدِّ حَقّا، و مَن ضَجِرَ لم يَصبِرْ على حَقٍّ از تنبلى و بى حوصلگى بپرهيز؛ زيرا اين دو، كليد هر بدى مى باشند و كسى كه تنبل باشد، حقّى را نگزارد و كسى كه بى حوصله باشد، بر حق شكيبايى نورزد تحف العقول صفحه295 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
12.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیار زیبا و آموزنده 👏👏 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══